| فرارو جمال زحالقه، تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه در روزنامه القدس العربی به نقل از روزنامه القدس العربی، بنیامین نتانیاهو و دفتر او مجموعه ای از مواضع و افشاگری های هدفمند را روی میز گذاشتند که در چارچوب آن، ایران در حال بازسازی توانمندی های نظامی خود معرفی می شود و هم زمان رزمایش های شلیک موشک های بالستیک را پیش می برد؛ اقداماتی که از نگاه تل آویو می تواند نقش پیش درآمد یک حمله تلافی جویانه علیه اسراییل را بازی کند. در همین امتداد، مقام های اسراییلی پیام هشدار را به دولت دونالد ترامپ نیز منتقل کردند و تاکید گذاشتند که خطر تسلیحِ مجدد ایران جدی است؛ به ویژه آن که تحرکات، آمادگی ها و تمرین های رصدشده از ایران، می تواند با هدف غافلگیر کردن اسراییل طراحی شده باشد؛ غافلگیری ای که در قالب حملات موشکی گسترده معنا پیدا می کند. سناریوی اشباع موشکی؛ کابوس پدافند اسراییل در همین چارچوب، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، در نشست خبری مشترکی با همتایان قبرسی و یونانی خود، به گزارش هایی واکنش نشان داد که از تشدید تنش با ایران پس از نمایش قدرت ، تهدیدها، افزایش آهنگ تولید موشک ها و انجام آزمایش های مرتبط حکایت داشت. نتانیاهو در این موضع گیری، روایت اسراییل را بر محور رصد و آمادگی تنظیم کرد و صریح گفت: ما می دانیم که ایران در دورهٔ اخیر رزمایش هایی انجام می دهد. ما این تحرکات را زیر نظر داریم و آمادگی های لازم و مورد نیاز را انجام می دهیم. و می خواهم برای ایران روشن کنم که هر اقدام، با پاسخی بسیار سخت روبه رو خواهد شد. نتانیاهو هم زمان ادعا کرد از موضع آمریکا نیز اطلاع دارد و آن را ثابت و تغییرناپذیر معرفی کرد. این موج هشدار و تلویحِ آمادگی برای ضربه زدن، درست در آستانه دیدار ترامپ و نتانیاهو در فلوریدا در پایان سال جاری مطرح می شود؛ فضایی که در آن، پیام ها بیش از آن که صرفاً امنیتی باشند، حامل کُدهای سیاسی و بازدارنده نیز هستند. با این حال، نتانیاهو و اطرافیانش در این موج موضع گیری ها، به پرونده هسته ای ایران ورود نکردند و آن را در کانون روایت خود نگذاشتند. بنا بر برآوردهای مطرح شده، ایران اکنون درگیر تلاش های فشرده برای ترمیم تأسیسات هسته ای ویران شده بر اثر حملات هوایی اسراییل و آمریکا نیست؛ در عوض، بخش عمده تمرکز بر بازفعال سازی خطوط تولید موشک و سکوهای پرتاب موشک قرار گرفته است. مقام های اسراییلی این مسیر را خطر بزرگ برای اسراییل ارزیابی کردند؛ به ویژه در سناریویی که حجم زیادی از موشک ها به طور هم زمان شلیک شود، زیرا در چنین وضعی توان سامانه های پدافند موشکی اسراییل برای مقابله، عملاً فلج خواهد شد. هماهنگی نظامی فشرده واشنگتن تل آویو در سایه تردید اطلاعاتی در مقابلِ این موج هشدارها، ایران خبرهای ساختگی درباره آمادگی برای حمله به اسراییل را رد کرد و برخی روزنامه های ایرانی حتی یک گام جلوتر رفتند و این خبرسازی را نوعی جنگ روانی ناشی از بحران موجودیتِ رژیم توصیف کردند. مقام های ایرانی هم زمان تاکید کردند که موشک های بالستیک برای ایران خط قرمز است، موضوع مذاکره نیست و اساساً با کارکرد دفاعی و بازدارندگی طراحی شده است. در همین چارچوب، نگرانی اسراییل تنها به موشک های بالستیک محدود نمی ماند؛ بلکه شاید حتی بیش از آن، از استقرار موشک های ضد هواپیما نگران است؛ موشک هایی که می تواند آزادی پرواز بر فراز آسمان ایران را مسدود کند. در سطحِ هماهنگی مستقیمِ نظامی، ژنرال براد کوپر، فرمانده منطقه مرکزی ارتش آمریکا، این هفته به اسراییل سفر کرد و با ژنرال ایال زمیر، رییس ستاد ارتش اسراییل دیدار داشت؛ دیداری که در متنِ آن، پیام ها و ارزیابی ها به طور مستقیم ردوبدل شد. بنا بر گزارش های رسانه ای، زمیر در این ملاقات، مهمان آمریکایی خود را در جریان اطلاعاتی درباره تحولات در ایران قرار داد؛ اما در سوی دیگر، دستگاه های اطلاعاتی آمریکا اعلام کردند که هیچ اطلاعات یا نشانه ای درباره نزدیک بودنِ یک حمله ایرانی در اختیار ندارند. هماهنگی نظامی آمریکا و اسراییل به طور پیوسته در حال افزایش است و طیفی از پرونده های داغ و ملتهب را در بر می گیرد؛ از غزه و لبنان گرفته تا سوریه و ایران؛ شبکه ای از جبهه ها که هم زمانی شان، حساسیت تصمیم ها را چندبرابر می کند. با این حال، در خودِ اسراییل نیز صدای تردید شنیده می شود: برخی طرف های اسراییلی در جدیتِ اطلاعات مربوط به تحرکات جنگی ایران تردید کرده اند و نسبت به خطای محاسبه هشدار داده اند؛ خطایی که می تواند آتشِ رویارویی ای را شعله ور کند که هیچ یک از دو طرف، واقعاً قصدش را نداشته باشند. در همین امتداد، تحلیلگران اسراییلی نیز گفته اند ایران پیش از آن که بازسازیِ قدرت و توانمندی هایش را کامل کند، منفعتی در ورود به یک مواجهه ندارد و هزینه ها را زودتر از دستاوردها پرداخت خواهد کرد. دقیقاً همین سناریو است که اسراییل نمی خواهد: وضعیتی که در آن، ایران زمان و فرصت کافی پیدا کند تا توانِ مقابله با حملات به تأسیسات و مواضعش را بالا ببرد و هم زمان ابزارهای دفاع از پروژه موشکی و برنامه هسته ای خود را نیز تقویت کند. از نگاه این روایت، اسراییل تلاش می کند ایالات متحده را به سمت هدف قرار دادنِ ایران سوق دهد؛ آن هم پیش از آن که تهران بتواند ظرفیت های لازم برای پاسخ گویی موثر به حملات و حفاظت از زیرساخت ها و ابزارهای دفاعی مرتبط با پروژه موشکی و برنامه هسته ای اش را به دست آورد. چند پیام در یک هشدار؛ رمزگشایی از بازی امنیتی تل آویو در همین چارچوب، چنین برداشت می شود که موج تهدیدهای اسراییل علیه ایران، می تواند یک کارزار ساختگی باشد؛ کارزاری که بر اطلاعاتی جعلی بنا شده و در کنار تهدید مستقیم، هدف های افزوده ای را هم دنبال می کند تا ایران زیر سایه تهدید دائمی اسراییل نگه داشته شود. با این حال، این گزاره به معنای آن نیست که اسراییل از آمادگی برای حمله به ایران دست کشیده است؛ بلکه برعکس، زمان بندی کنونی می تواند حامل مقاصد متعددی باشد که بسیاری از آن ها علنی نمی شوند و در سطح پیام های آشکار بیان نمی گردند. می توان مقاصد اسراییل از تولید تنش و کوبیدن بر طبل جنگ را چنین خلاصه کرد: نخست: این موج تهدید، پیامی مستقیم به ایران است؛ پیامی که از مسیر تاکید دوباره بر اصل منع در راهبرد امنیت ملی اسراییل عبور می کند و هم زمان به سراسر منطقه نیز هشدار می دهد. دوم: این کارزار، هم زمان پیامی برای دولت آمریکا نیز هست؛ پیامی که از مسیر بزرگ نمایی خطر رزمایش های ایران ارسال می شود تا مسیر برای فهرست مطالباتی هموار گردد که بنیامین نتانیاهو با خود به واشنگتن می برد. اسراییل در آستانه امضای توافق جدید کمک های آمریکا قرار دارد و خواهان افزایش حمایت هاست؛ مطالبه ای که در منطق این روایت، با برجسته سازی تهدید ایران تغذیه و تقویت می شود. علاوه بر این، تل آویو می خواهد از جمله با استقرار شمار بیشتری از سامانه های موشکی و تشدید همکاری های امنیتی و اطلاعاتی مشارکت ایالات متحده در دفاع از اسراییل را گسترش دهد و آن را از سطح همراهی سیاسی، به سطح پشتیبانی عملیاتی تر نزدیک کند. نتانیاهو همچنین خواستار آن است که همکاری و هماهنگی میان نهادهای امنیتی و نظامی اسراییل و آمریکا فوراً تقویت شود. سوم: این کارزار، هم زمان پیامی به داخل اسراییل نیز دارد: وضعیت جنگی همچنان برقرار است و نتانیاهو تلاش می کند نشان دهد این وضعیت را با صلاحیت ها و توانایی هایی اداره می کند که رقبایش در انتخابات آینده اسراییل از آن برخوردار نیستند. در همین مسیر، او تلاش می کند توجه افکار عمومی را از تصمیم تشکیل کمیته تحقیق ویژه منحرف کند؛ کمیته ای که به روایت متن، نتانیاهو عملاً اعضایش را تعیین می کند و حدود اختیارات و ماموریت هایش را نیز مشخص می سازد. در همین روایت، اکثریت اسراییلی ها با این کمیته مخالف اند و آن را نسخه ای برای تبرئه نتانیاهو از مسئولیت رخدادهای هفتم اکتبر می دانند. بنابراین، به جای آن که جامعه درگیر پرسش گری درباره این کمیته شود، تمرکز افکار عمومی به سمت خطر موشک های ایرانی سوق داده می شود؛ یعنی تهدید بیرونی به ابزاری برای مدیریت فشارهای داخلی تبدیل می گردد. چهارم: این کارزار، بازتابِ نگرانیِ مستقیم بنیامین نتانیاهو از احتمال مذاکرات میان آمریکا و ایران برای رسیدن به توافقی درباره پرونده هسته ای و رفع تحریم هاست؛ مذاکراتی که ممکن است به توافقی ختم شود که با محاسبات و مطلوب او هم خوان نباشد. این نگرانی زمانی پررنگ تر می شود که دونالد ترامپ شبانه روز ادعا می کند دیگر مشکل هسته ای ایران وجود ندارد؛ روایتی که به طور طبیعی، تداوم تحریم ها را نیز زائد و بی موضوع جلوه می دهد. در همین چارچوب، نتانیاهو تلاش می کند پرونده موشکی را وارد هر مذاکره احتمالی کند؛ اقدامی که در منطق این روایت، نسخه ای تضمین شده برای شکست مذاکرات به شمار می آید و مسیر توافق را از اساس مسدود می کند. هم زمان، برای داغ کردن ترامپ علیه ایران، اسراییل بر حمایت تهران از ونزوئلا و نیز حمایت چین از پروژه موشکی ایران تاکید می گذارد تا دامنه نگرانی را از خاورمیانه به صحنه ای جهانی تر بکشاند. اسراییل و واقعیتِ تازه ؛ پروژه انحصار قدرت در خاورمیانه کارزار اسراییل درباره موشک های ایران، در این روایت، از بزرگ نماییِ خودِ اسراییل جداشدنی نیست؛ همان خودبزرگ بینی ای که در تهدیدهای بنیامین نتانیاهو علیه قدرت های منطقه ای بزرگی چون ترکیه و ایران نیز آشکار می شود. دولت صهیونیستی تلاش می کند واقعیتی تازه در خاورمیانه بسازد؛ نظمی که در آن، اسراییل تنها قدرت بزرگِ منطقه ای باشد و دیگر بازیگران صرفاً در مدارِ محدودیت های تعریف شده حرکت کنند. در این واقعیتِ مطلوب، سلاح هسته ای باید فقط در اختیار اسراییل قرار گیرد و برای دیگران مطلقاً ممنوع باشد؛ یعنی انحصارِ هسته ای به عنوان خط کشیِ اصلیِ قدرت تثبیت شود. در امتداد همین منطق، برتری نظامی نیز باید انحصاریِ اسراییل بماند و نزدیک شدن دیگران به این برتری، قدغن شود؛ به گونه ای که فاصله قدرت نه فقط حفظ، بلکه نهادینه گردد. و در نهایت، اسراییل کنترل کامل آسمان های منطقه را برای خود می خواهد؛ یعنی دستی باز برای پرواز، عملیات و اعمال قدرت، در حالی که سقفِ آسمان برای دیگران کوتاه تر می شود. در همین چارچوب، از منظر این روایت، اسراییل جنگ خود علیه ایران را آغاز کرد تا هیچ رقیبی در منطقه قد علم نکند و معادله قدرت، یک سویه و قابل کنترل باقی بماند. اما در مقابل، ایران کشوری بزرگ و ریشه دار توصیف می شود که تن به دیکته های اسراییل نخواهد داد و منطق تحمیل را نمی پذیرد. بر همین مبنا، چنین نتیجه گرفته می شود که رویارویی آینده ایران و اسراییل تا حد زیادی گریزناپذیر است؛ زیرا ایران نه از پروژه موشکی خود دست می کشد و نه از برنامه هسته ای اش. پرسش بزرگ اما این است: عرب ها در این میان کجا ایستاده اند؟ خلأ اصلی، نبودِ یک ابتکار عربیِ منسجم است؛ ابتکاری که بتواند معادله امنیت منطقه را از منطقِ تهدید و انحصار خارج کند. آنچه لازم است، طرحِ راه حلی است که بر خلع سلاحِ کشتار جمعی در منطقه استوار باشد؛ راه حلی که نقطه آغازش خلع سلاح هسته ای اسراییل باشد. منطق روایت می گوید آغاز فوریِ یک کارزارِ خلع سلاح هسته ای، نه انتخابی لوکس، بلکه ضرورتی راهبردی است. چنین ابتکاری می تواند نخستین سهم عربی در مهارِ رهاشدگیِ امنیتی و یکه تازی اسراییل باشد؛ سهمی که قواعد بازی را از واکنش پذیری، به کنش گری تغییر دهد. |