| فرارو- با وجود تماشایی بودن جلوه های بصری آواتار: آتش و خاکستر ، فیلم در توسعه داستان و شخصیت ها، جای خالی خلاقیت و عمق را نشان می دهد. به نقل از راجر ابرت، آیا کسی در هنر ساخت دنباله بهتر از جیمز کامرون وجود دارد؟ آثار او همچون ترمیناتور 2: روز داوری ، بیگانگان و آواتار: راه آب نمونه های برجسته ای هستند که نشان می دهند چگونه می توان بر موفقیت های پیشین ساخت و داستان را گسترش داد. بنابراین انتظار می رود آواتار: آتش و خاکستر بتواند دنیای فیلم های قبلی را توسعه دهد و به آن عمق ببخشد. اما بهتر است این انتظارات را کنار بگذارید. آتش و خاکستر از نظر جلوه های بصری بی نظیر است، همان طور که از کامرون انتظار می رود، اما فرصتی طلایی برای پایان دادن شایسته به یک سه گانه را هدر می دهد. فیلم بارها به ایده های جدید اشاره می کند اما بلافاصله به تکرار همان چیزی که قبلاً انجام داده، بازمی گردد. با اینکه گفته می شود این فیلم به عنوان بخشی از یک فیلمنامه طولانی با راه آب نوشته شده، اما این موضوع توجیه کننده تکرار عجیب آن نیست؛ صحنه ها و لحظات زیادی مشابه راه آب هستند و نسل های آینده به سختی می توانند تفاوت آن ها را تشخیص دهند. دنباله های موفق تنها تکرار نمی کنند؛ آن ها جهان داستانی را توسعه می دهند. یک سال از پایان راه آب گذشته است، جایی که مرگ نِتیام رخ داد. جیک (سام ورثینگتون) از پسرش لوآک (بریتان دالتون) فاصله گرفته است. لوآک فیلم را با روایت زیبا و غمگینی درباره از دست دادن آغاز می کند، وعده ای از داستانی درباره اندوه و احساس گناه که هرگز به طور کامل شکل نمی گیرد. در حالی که لوآک و جیک تلاش می کنند پس از تراژدی دوباره با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، نیتیری (زویی سالدانا) در درد خود سرگردان است و احساس می کند دور از خانه نمی تواند تعادل بیابد. در این بخش، کامرون و نویسندگانش همچنان با تم هایی مانند صلح در برابر قدرت بازی می کنند و نشان می دهند کسانی که با مادر زمین (یا در اینجا ایوا) هماهنگ اند، بر کسانی که درصدد تخریب آن هستند، پیروز خواهند شد. در بخش منفی داستان، دوباره با کوریتچ (استیفن لانگ) روبه رو می شویم، اکنون در شکل کامل ناوی، که به طور عجیب در پایگاه نظامی راه می رود و به ادی فالکو و جیووانی ریبسی دستور می دهد. در میان این ها، اسپایدر (جک چمپیون) که اکنون فرزند خوانده جیک و نیتیری است، زمان زیادی از فیلم را اشغال کرده است. چند صحنه هوشمندانه بین اسپایدر و کیری (سیگورنی ویور) درباره حس آن ها از بیگانگی نمی تواند جایگزین شخصیت پردازی ضعیف اسپایدر شود، به ویژه که نقش او در داستان بسیار کلیدی است و انسان ها او را به عنوان کلید تسلط بر سیاره می بینند. در این میان، وارنگ (اونا چاپلین) وارد داستان می شود؛ رهبر جذاب بصری گروهی شبه فرقه ای از جنگجویان ناوی به نام مانگ کوان. اگر تون واری (کلیف کرتیس) و قبیله غرق در آب ماتکاینا نماد جستجوی صلح در زمان جنگ هستند، مانگ کوان نماینده خشونت خودخواه و تکانشی است. وقتی کوریتچ به مخفیگاه وارنگ می رسد، کامرون بهترین صحنه فیلم را خلق می کند و وارنگ را به عنوان رهبری شبه فرقه ای و تقریبا مَنسون وار نشان می دهد که با زور و دستکاری حکومت می کند. اما سپس همه چیز سقوط می کند. بدون افشای جزییات، وارنگ به شخصیتی ثانویه یا حتی فرعی تبدیل می شود و به ابزاری برای کوریتچ بدل می شود، نه یک ضدقهرمان واقعی. این یکی از بزرگ ترین ناامیدی های دوران حرفه ای کامرون است، به ویژه با توجه به اینکه او در گذشته قهرمانان و ضدقهرمانان زن قدرتمندی خلق کرده است. به جای توسعه اسپایدر یا وارنگ، آتش و خاکستر به سمت اوج داستانی حرکت می کند که تقریباً مشابه راه آب است، حتی با حضور شکارچیانی که توانایی تولکون را دست کم می گیرند. البته بسیاری از مخاطبان ممکن است اشتباهات داستانی آتش و خاکستر را به خاطر جلوه های بصری شگفت انگیز آن ببخشند. در زمانی که سرگرمی تحت تأثیر محتواهای ضعیف سرویس های استریم و فراوانی هوش مصنوعی محدود شده، وسوسه کننده است که به این فیلم صرفاً به خاطر تلاش برای شگفت زدگی بیننده نمره خوبی بدهیم. کامرون یکی از معدود کارگردانانی است که همیشه تلاش می کند تا مخاطب بیشترین ارزش را از وقت و پول خود دریافت کند. حتی اگر هرگز خارج از این فرنچایز فیلم دیگری نساخت، همچنان می تواند ادعا کند که جهانی سینمایی خلق کرده است که با پارک های تفریحی، اسباب بازی ها، بازی های ویدیویی و غیره ادامه خواهد داشت. با این حال، ناامیدی از آنچه می توانست باشد، همچنان وجود دارد. از وعده های ناتمام وارنگ و اسپایدر گرفته تا صحنه هایی که کاملاً مشابه راه آب هستند، دشوار است کسی فکر کند این فیلم بهترین بخش از سه گانه باشد. |