| فرارو نمیرود نوویک، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه در روزنامه نیویورک تایمز به نقل از روزنامه نیویورک تایمز، تلاش دونالد ترامپ برای آرام سازی خاورمیانه، زیر فشار و تصمیم های اسراییل تضعیف می شود. اسراییل همچنان قدرتمندترین بازیگر منطقه است و در عین حال، نزدیک ترین متحد ایالات متحده باقی مانده است. پس از حملات هفتم اکتبر حماس، اسراییل به سمت سیاستی رفته است که خود آن را بر منطق صفر ریسک بنا می کند؛ سیاستی که در آن، زور نظامی و کنترل سرزمین بر گفت وگو و دیپلماسی ترجیح داده می شود. اما همین رویکرد از درون با یک تناقض جدی روبه رو است: تداوم حملات پیش دستانه نه تنها ریسک را کاهش نمی دهد، بلکه با انباشتن تنش ها و باز کردن جبهه های جدید، احتمال گسترش درگیری را بیشتر می کند. خلع سلاحِ شتاب زده، انتظاراتِ غیرواقعی بنیامین نتانیاهو قرار است 29 دسامبر در آمریکا با دونالد ترامپ دیدار کند؛ دیداری که می تواند به آزمونی تعیین کننده برای مهار چرخهٔ تنش در خاورمیانه تبدیل شود. هم زمان، رهبران عرب نیز می توانند با حمایت از برنامهٔ ترامپ، عبور به مرحلهٔ دوم طرح صلح غزه را به اولویت فوری تبدیل کنند. در لبنان، دولت آمریکا خواستار خلع سلاح فوری حزب الله شد؛ نیرویی که هم قدرتمندترین بازیگر نظامی و سیاسی کشور به شمار می آید و هم در نگاه اسراییل، دشمن اصلی محسوب می شود. اما این مطالبه، تجربه های شناخته شدهٔ جهانی را نادیده گرفت؛ زیرا در بسیاری از پرونده های مشابه، خلع سلاح نه یک فرمان لحظه ای، بلکه فرایندی تدریجی و مرحله بندی شده بوده است. همین نگاهِ شتاب زده، انتظاراتی غیرواقعی ساخت؛ انتظاراتی که وقتی محقق نشد، اسراییل نشانه هایی از احتمال آغاز یک عملیات گسترده را بروز داد. معنادارتر آن که این سیگنال ها در شرایطی ظاهر شد که آتش بسی با میانجی گری آمریکا و فرانسه که یک سال پیش برقرار شده بود قرار بود سطح تنش را پایین نگه دارد. با این حال، اکنون اسراییل پنج موضع نظامی را در داخل لبنان در اختیار دارد و تقریباً هر روز دست به حمله و نفوذهای نظامی می زند. در سوریه نیز اسراییل به طور منظم دست به عملیات نظامی می زند و بارها وارد خاک این کشور می شود؛ اما هم زمان از دیگران می خواهد کل نوار میان دمشق و بلندی های جولان غیرنظامی شود؛ همان کمربند جغرافیایی حساسی که در امتداد مرز شمال شرقی اسراییل قرار دارد. تناقض دقیقاً همین جاست: اسراییل از یک سو خواهان خلع سلاح و تهی سازی نظامی در آن پهنه است، اما از سوی دیگر، خود بخشی از خاک سوریه را به عنوان منطقه امنیتی در اختیار گرفته و عملاً نیز نشان داده قصد ندارد از آن عقب نشینی کند. شرط مشروعیت نیروی بین المللی با این حال، خطرناک ترین نقطه همچنان غزه است؛ جایی که گره اصلی نه صرفاً در میدان جنگ، بلکه در معادلهٔ قدرت و اداره بسته شده است. نتانیاهو اجازه نمی دهد تشکیلات خودگردان فلسطین هیچ نقشی در مدیریت غزه پیدا کند؛ رویکردی که می تواند کل طرح 20 بندی ترامپ را از درون بی اثر کند و آن را پیش از رسیدن به مرحله اجرا، به بن بست بکشاند. ریشهٔ این مخالفت بیش از آن که به امنیت ملی مربوط باشد، به بقای سیاسی نتانیاهو گره خورده است. ستون های ائتلاف او را جریان های الحاق طلبِ مسیحایی تشکیل داده اند؛ جریان هایی که آشکارا تهدید کرده اند اگر نخست وزیر نقش تشکیلات خودگردان را در غزه بپذیرد، از دولت خارج می شوند. پیام این تهدید روشن است: پذیرش تشکیلات خودگردان، برای نتانیاهو نه یک تصمیم سیاستی، بلکه ریسک مستقیمِ سقوط دولت و پایان نخست وزیری اوست. مرحلهٔ دوم در بن بست؛ آتش بسِ بی گروگان روی لبهٔ فروپاشی مرحلهٔ دوم طرح ترامپ در عمل متوقف شده است. آتش بسِ مرحلهٔ اول نیز هم زمان در معرض فروپاشی قرار گرفته است؛ زیرا درگیری ها تقریباً هر روز ادامه دارد و در دل همین وضعیت، حدود دو میلیون نفر در غزه زندگی را در شرایطی غیرانسانی تحمل می کنند. در سوی دیگر ماجرا، اسراییلی ها به وعده ها و اعلام های خوش بینانه واشینگتن درباره نزدیک بودن اجرای مرحلهٔ دوم با تردید و بدبینی نگاه کرده اند؛ آن ها با این ذهنیت جلو رفته اند که اگر خودشان حماس را خلع سلاح نکنند، هیچ کس این کار را انجام نخواهد داد و معنای عملی این ذهنیت آن است که آماده اند هر لحظه جنگ را از سر بگیرند. اکنون یک متغیر مهم تغییر کرده است: گروگان های زندهٔ اسراییلی به کشور بازگشته اند. علاوه بر این، تقریباً همهٔ گروگان های کشته شده نیز بازگردانده شده اند و تنها یک نفر باقی مانده است. همین تحول، یکی از انگیزه های اصلی اسراییل برای پایبندی به تعهدات مرحلهٔ اول را تضعیف کرده و شکنندگی آتش بس را بیش از پیش بالا برده است. نقشهٔ صلح روی لبهٔ تیغ؛ امتیازهای قطره چکانی اسراییل وقتی دونالد ترامپ در تماس تلفنیِ اول دسامبر به بنیامین نتانیاهو پیام داد که در سوریه کمی آرام تر حرکت کند. نتانیاهو هم واکنش هایی نشان داد که بیشتر حامل این معنا بود: پیامت را گرفتم . اما در اصل، تغییری در مسیر سیاستش ایجاد نکرد و خط کلیِ رفتارش را همان گونه که بود ادامه داد. در همین فضا، نتانیاهو با بازگشایی دوبارهٔ گذرگاه رفح به سمت مصر موافقت کرد؛ گذرگاهی که یکی از حیاتی ترین مسیرهای رفت وآمد به غزه و از غزه به شمار می آید. اما آنچه در عمل رخ داد، بازگشاییِ یک طرفه بود: خروج ممکن شده، اما بازگشت ممکن نیست. علاوه بر این، هیچ سازوکار معناداری برای انتقال کمک های بشردوستانه نیز فعال نشده است. این وضعیت دقیقاً خلاف چیزی است که در طرح ترامپ پیش بینی شده بود؛ زیرا در آن چارچوب، قرار بود رفت وآمد افراد و ورود کمک های انسانی به شکل دوطرفه و منظم انجام شود. درست پیش از تحلیف، آن ها اعلام کردند حاضرند رضایت حماس را برای آتش بس به دست بیاورند؛ اما با یک شرط روشن: ترامپ باید رضایت نتانیاهو را تأمین کند. ترامپ هم همین کار را کرد و رضایت نتانیاهو را گرفت. سپس در ماه مارس، همان بازیگران از طرح بازسازی مصر حمایت کردند؛ طرحی که عملاً ایدهٔ ریویرای غزه ترامپ را کنار می گذاشت. ترامپ نیز این تغییر مسیر را پذیرفت. در ماه ژوییه هم ابتکار مشترک عربستان و فرانسه، ثبات غزه را به مذاکرات گسترده تر اسراییلی فلسطینی و همکاری منطقه ای پیوند زد؛ عناصری که بعدتر راه خود را به طرح 20 بندی ترامپ باز کردند. اما برای آن که ترامپ حاضر شود این شروط را به نتانیاهو تحمیل کند، باید یک پیام روشن دریافت کند. او باید این پیام را بشنود که اگر تو نتانیاهو را همراه کنی، ما حماس را همراه می کنیم. او باید این پیام را بشنود که اگر اسراییل به طرح صلح تو پایبند بماند، ما هم متعهد می شویم در نیروی بین المللی تثبیت کننده و صندوق بازسازی غزه مشارکت کنیم. اکنون انتخاب پیش روی رییس جمهور کاملاً روشن شده است. یا باید انضباط را بر نزدیک ترین متحد منطقه ای آمریکا اعمال کند. یا باید شاهد فرو ریختن یک ساختار شکننده باشد که زیر فشار تشدید تدریجی تنش از سوی نتانیاهو در حال فروپاشی است. فرصت جلوگیری از یک جنگ دیگر نیز روزبه روز کمتر می شود. |