| حسین سلاح ورزی در هم میهن نوشت: صنعت داروسازی ایران زمانی فقط یک بخش اقتصادی نبود؛ یک پشتوانه روانی بود. شبیه همان لحظه ای که خیال مان راحت است اگر حادثه ای اتفاق افتاد، اگر بحرانی آمد، اگر راه ها بسته شد، دارو هست. این اطمینان، حاصل دهه ها سرمایه گذاری، تربیت نیروی انسانی، انباشت تجربه و شکل گیری یک زنجیره نسبتاً کامل تولید داخل بود. اما امروز، اگر بخواهیم صادق باشیم، باید بپذیریم این پشتوانه دارد آرام و بی سروصدا فرسوده می شود؛ نه با یک سقوط ناگهانی، بلکه با تحلیلی تدریجی که خطرش کمتر دیده می شود اما عمیق تر است. سال ها به ما گفته شد دارو و غذا تحریم نیست. روی کاغذ، حرف درستی است. اما این جمله یک پیش فرض غلط دارد: اینکه تحریم یعنی فقط ممنوعیت فروش یک کالا. در دنیای واقعی، هیچ تجارتی-حتی غذا و دارو-بدون کانال مالی، بدون بانک، بدون بیمه، بدون حمل ونقل و بدون اعتبار کار نمی کند. وقتی پول جابه جا نمی شود، وقتی بیمه گر حاضر نیست ریسک ایران را بپذیرد، وقتی کشتی و هواپیما یا نمی آیند یا با چند برابر هزینه می آیند، دارو هم عملاً در سایه تحریم قرار می گیرد. استثنا بودن روی کاغذ، وقتی زیرساخت تجارت فلج است، بیشتر شبیه دلخوشی است تا واقعیت. اما مشکل فقط بیرون از مرزها نیست. تحریم فشار می آورد، ولی آنچه صنعت دارو را زمین گیر می کند، ترکیب این فشار بیرونی با سیاست های داخلی ناهماهنگ است. تولید دارو-حتی وقتی اسمش داخلی است-به شدت به ارز وابسته است. مواد مؤثره، مواد جانبی، فیلترها، تجهیزات، قطعات، خدمات آزمایشگاهی و استانداردها همه ارزبَر هستند. وقتی ارز کمیاب می شود، وقتی تخصیص آن نامطمئن، زمان بر و سلیقه ای است، تولیدکننده نمی تواند برنامه ریزی کند. خط تولید با شعار نمی چرخد؛ با مواد اولیه و نقدینگی می چرخد. در همین فضا، قیمت دارو هم دستوری است. اینجا تناقض خودش را عریان نشان می دهد. از یک طرف، نرخ ارز بالا می رود، هزینه انرژی، بسته بندی، حمل، دستمزد و مالیات افزایش پیدا می کند؛ از طرف دیگر، قیمت فروش دارو یا ثابت می ماند یا با تأخیر و مقاومت اصلاح می شود. نتیجه ساده و قابل پیش بینی است: حاشیه سود منفی. کارخانه ای که زیان ده است، یا تولید را کم می کند، یا برخی اقلام را کنار می گذارد، یا کیفیت را تحت فشار می برد. هیچ کدام از این مسیرها به امنیت دارویی ختم نمی شود. به این تصویر، تأخیر مزمن در پرداخت مطالبات را هم اضافه کنید. بخش بزرگی از دارو از مسیر بیمه ها و دولت فروخته می شود. تولیدکننده باید مواد اولیه را نقد بخرد، اما پول فروشش را ماه ها بعد دریافت کند. سرمایه در گردش قفل می شود و شرکت به جای توسعه و نوسازی، دنبال وام کوتاه مدت و بدهی بانکی می افتد. بسیاری از خطوط تولید نه به خاطر ضعف فنی، بلکه فقط به خاطر کمبود نقدینگی خاموش می شوند. حذف یا تغییر ارز ترجیحی هم اگرچه از نظر نظری می تواند اصلاح ساختاری باشد، اما وقتی بدون سازوکار جبرانی دقیق اجرا می شود، شوکش مستقیم به زنجیره تولید منتقل می شود. اگر قرار است یارانه از ارز به بیمه یا مصرف کننده منتقل شود، باید سریع، شفاف و قابل پیش بینی باشد. در غیر این صورت، نتیجه همان چیزی است که می بینیم: کمبود مقطعی، رشد بازار غیررسمی و فشار مضاعف بر بیمار. در کنار همه این ها، مداخلات ریز اما پی درپی هم صنعت را فرسوده کرده است؛ ممنوعیت صادرات، تغییر ناگهانی در ثبت سفارش، سهمیه بندی مواد اولیه، دستکاری مداوم فهرست داروهای مشمول قیمت گذاری. این تصمیم ها شاید در کوتاه مدت کنترل گر به نظر برسند، اما در بلندمدت یعنی بی ثباتی. صنعت دارو با افق شش ماهه و یک ساله زنده است؛ سیاست روزمره یعنی مرگ تدریجی. خلاصه حرف من این است: صنعت داروسازی ایران نه به خاطر کمبود دانش و نه به خاطر نبود نیروی انسانی، بلکه به خاطر جمع شدن چند خطای هم زمان در حال زمین گیر شدن است. تحریم، کانال مالی را بسته؛ سیاست ارزی، هزینه را بالا برده؛ قیمت گذاری دستوری، انگیزه را گرفته؛ و تأخیر پرداخت ها، نفس تولیدکننده را بریده است. انتظار اینکه چنین صنعتی همچنان نقطه قوت استراتژیک بماند، بیشتر شبیه خودفریبی است. دارو کالای معمولی نیست. هر اختلال در آن، مستقیم به جان مردم وصل می شود. اگر این فرسایش دیده نشود و جدی گرفته نشود، روزی می رسد که نه مزیت استراتژیک داریم و نه توان جبران سریع؛ فقط صنعتی خسته، محتاط و بدهکار که دیگر نمی تواند بار سلامت یک کشور را به دوش بکشد. |