| فرارو- مثنی عبدالله، تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه روزنامه القدس العربی به نقل از روزنامه القدس العربی، دونالد ترامپ، رییس جمهور ایالات متحده، گفته است که در ابتدای سال میلادی آینده شورای صلح ی را که در قالب طرح توقف درگیری میان حماس و اسراییل طراحی شده، به طور رسمی معرفی خواهد کرد؛ اعلامی که به معنای ورود این طرح به مرحله دوم است. در این مرحله، قرار است دو اتفاق کلیدی بیفتد: اول: تشکیل شورای صلح با ریاست شخصِ ترامپ و با حضور حدود 10 رهبر از کشورهای عربی، اسلامی و غربی. دوم: تشکیل یک دولت تکنوکرات فلسطینی؛ دولتی که قرار است نه سیاسی - جناحی، بلکه اداری و تخصص محور باشد. اما نکته مهم تر این است که این دولت تکنوکرات قرار نیست به شکل مستقل عمل کند؛ بلکه زیر نظر یک شورای اجرایی حدوداً 15 نفره اداره خواهد شد؛ شورایی متشکل از افرادی که نه عضو حماس و نه به هیچ جریان فلسطینی دیگری (از جمله فتح) وابسته نیستند. آتش بس روی کاغذ، نقض در میدان اما پرسش اصلی دقیقاً همین جاست: آیا واقعاً همه تعهدات مرحله اول اجرا شده که حالا بتوان با خیال راحت وارد مرحله دوم شد؟ واقعیت این است که در جریان توافق آتش بس، کشورهای میانجی فشارهای سنگینی بر حماس وارد کردند تا این توافق را بپذیرد. خروجی این فشارها هم روشن بود: حماس تمام گروگان های زنده اسراییلی را یک جا تحویل داد و پیکر کشته شدگان را هم به طرف اسراییلی بازگرداند. طبیعی بود که پس از این اقدام، اسراییل آن را به عنوان نشانه ای از حسن نیت تلقی کند و در مقابل، تعهدات خودش در مرحله نخست را اجرا کند. اما آنچه در عمل رخ داد، درست خلاف این انتظار بود. اسراییل نه تنها هیچ یک از بندهای مرحله اول را عملی نکرد، بلکه مسیر تازه ای برای تغییر قواعد بازی باز کرد. این رژیم، به جای اجرای توافق، مفاهیمی مثل منطقه سبز ، منطقه زرد و خط زرد را وارد میدان کرده؛ اصطلاحاتی که اصلاً در متن توافق وجود نداشتند و عملاً به معنای بازتعریف یک طرفه تعهدات است. از آتش بس موقت تا حضور نظامی دائمی؛ راهبرد پنهان اسراییل در غزه هم زمان با این بازیِ تازه در سطح مفاهیم و خطوط، اسراییل در میدان هم دست نگه نداشته است: ادامه حملات به غیرنظامیان در خان یونس، مرکز نوار غزه و دیگر مناطق در کنار پیگیری ایده ای خطرناک تر یعنی محاصره رزمندگان در داخل تونل ها تصویر روشنی از مسیری می دهد که تل آویو انتخاب کرده است. در عمل، مجموعه این نقض ها و تحریک های پی درپی که اسراییل به صورت میدانی تحمیل می کند، به اهرم فشار برای یک هدف مشخص یعنی اعمال شروط جدید، پیچیده تر کردن مسیر توافق و ساختن مانع های تازه برای طرف مقابل تبدیل شده است. در همین چارچوب، آنچه بنیامین نتانیاهو امروز دنبال می کند، صرفاً ورود به مرحله دوم نیست؛ بلکه انتقال به مرحله دوم با معیارهای اسراییلی است؛ نه بر مبنای اجرای تعهداتی که در مرحله اول بر عهده اسراییل گذاشته شده بود. نقطه کانونی این راهبرد، همان خط زرد است. نتانیاهو تلاش می کند خط زرد را از یک خط امنیتی موقت به یک مرز جغرافیایی واقعی تبدیل کند؛ سپس آن را به عنوان واقعیت میدانی روی میز مذاکرات بگذارد تا ایده ای را تقویت کند که از مدت ها پیش در پس زمینه مطرح بوده است: تقسیم غزه. همچنین، از نگاه نتانیاهو، طرح خلع سلاح کامل غزه به ویژه خلع سلاح جنبش حماس موضوعی است که او به خوبی می داند تحقق آن به این سادگی ها ممکن نیست. این مسئله به طور مستقیم با اجرای تعهدات اسراییل در توافق گره خورده است: عقب نشینی کامل از سراسر جغرافیای غزه، فراهم شدن امکان ورود روان و بی مانع کمک های انسانی، آغاز برنامه بازسازی، تثبیت آتش بس به صورت دائمی، خودداری از هدف قرار دادن رهبران حماس و ارائه تضمین هایی به این جنبش درباره عدم بازگشت دوباره به جنگ. تنها پس از تحقق این الزامات است که می توان در این مسیر حرکت کرد و بر مبنای آن، به سوی مرحله صلح کامل گام برداشت. اما این دقیقاً همان مسیری است که نتانیاهو تمایلی به آن ندارد؛ چرا که او در پی حفظ حضور نظامی دائمی در نوار غزه است، آن هم در چارچوب طرحی برای تقسیم این منطقه که هدف محوری سیاست فعلی او را شکل می دهد. توصیف دقیق وضعیت کنونی در نوار غزه نشان می دهد که با توافقی ناتمام و پروژه ای روبه رو هستیم که مطابق جدول های زمانی تعیین شده در شرم الشیخ و آن گونه که در طرح آمریکایی تصریح شده بود، به پیش نرفته است. هرچند این طرح به طور رسمی فاقد زمان بندی های مشخص برای انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم بود، اما میان ایالات متحده و کشورهای میانجی توافقی وجود داشت مبنی بر اینکه این گذار باید با شتابی بسیار بیشتر از روند فعلی انجام شود. از همین رو، هم وزیر خارجه قطر و هم همتای مصری او نگرانی خود را نسبت به پیچیدگی های مرتبط با عقب نشینی اسراییل ابراز کرده اند و تأکید کرده اند که این مسئله صحنه را به شدت پیچیده تر کرده است. صلح معلق؛ از شورای صلح ترامپ تا کارشکنی میدانی اسراییل ایالات متحده هنوز نتوانسته پرونده تعیین یک نیروی بین المللی را که مأموریتش برقراری و حفظ صلح باشد، نهایی کند. از طرف دیگر، مسئله سلاح حماس و دیگر گروه های مقاومت هم بسیار پیچیده است. در این میان یک تناقض روشن دیده می شود: قرار است همین نیروی بین المللی مسئول تحویل گرفتن سلاح حماس باشد؛ و این موضوع هم به عنوان شرطِ لازم برای تکمیل عقب نشینی اسراییل از تمام نوار غزه مطرح شده است. اما دقیقاً همین جا نقطه تعلل اسراییل است؛ اسراییل در این بخش وقت کشی می کند و حتی در بعضی جنبه ها صراحتاً با آن مخالفت می کند. علاوه بر این، موضوع گذرگاه ها هم مطرح است؛ گذرگاه هایی که نیروی حافظ صلح باید رفت وآمد در هر دو جهت را در همه آن ها به ویژه گذرگاه رفح روان و تضمین شده نگه دارد. این پیچیدگی ها همچنان بر فضای کلی حاکم است و اکنون به روشنی می توان دید که هزینه تصمیمی را می پردازیم که دونالد ترامپ هنگام ارائه طرح آتش بس گرفت؛ تصمیمی که بر اساس آن، مدیریت این پروژه بزرگ و به شدت پیچیده، پروژه ای آکنده از مین های سیاسی و دارای میراث تاریخی طولانی به طور انحصاری در اختیار خود و حلقه نزدیکش از فرستادگان شخصی و مشاوران قرار گرفت. همین پیشینه تاریخی و حساسیت های انباشته شده باعث شده است همه طرف ها در مواضعی متفاوت قرار بگیرند و هم زمان دست به مانورهای متعدد بزنند. اسراییل نیز دقیقاً روی همین خلأ و چندلایگی شرط بندی کرده است؛ زیرا تا این لحظه نه سازوکار نهادی مشخصی برای مدیریت گذار از مرحله اول به مرحله دوم وجود دارد، نه نقشه اجرایی روشنی برای تحقق تعهدات در میدان دیده می شود و نه نظارت بین المللی قاطع و الزام آور شکل گرفته است. در چنین وضعیتی، اگر ترامپ یا تیم او هم زمان درگیر پرونده های صلح دیگری شوند طبیعی است که روند پیشبرد این توافق کند و فرسایشی شود. در همین خلأ زمانی، اسراییل فرصت پیدا می کند دامنه نقض ها را افزایش دهد، تعلل ها را طولانی تر کند و کارشکنی های سازمان یافته تری را پیش ببرد؛ اقداماتی که در نهایت، هدفی جز خالی کردن توافق از محتوای واقعی آن ندارد. نتیجه چنین روندی روشن است: اسراییل می تواند عملاً مسیر را به نقطه صفر بازگرداند، بی آنکه تعهدات لازم را در میدان اجرا کرده باشد. در مقابل، جامعه بین المللی همچنان چشم انتظار تصمیم و اقدام واشنگتن است تا سازوکارهای اجرایی، حدود مأموریت، ماهیت نیرو، جدول زمانی و همچنین کشورهای مشارکت کننده مشخص شود. از این زاویه، طولانی شدن این بازه های زمانی بیش از آنکه ضرورتِ روند باشد، به وقفه هایی مصنوعی شباهت دارد؛ وقفه هایی که اسراییل دقیقاً روی آن ها حساب باز کرده است. در این چارچوب، مطالبه حماس برای توقف کامل عملیات نظامی اسراییل در میدان عملاً برآورده نخواهد شد. درست است که جنگ متوقف شده، اما معنای این توقف، پایان یافتن عملیات نظامی نیست؛ عملیات همچنان می تواند ادامه پیدا کند. حتی خود متن توافق نیز این عملیات را به طور مطلق متوقف نمی کند، زیرا بندی در آن گنجانده شده که به اسراییل اجازه می دهد در برابر آنچه تهدید علیه امنیت خود تشخیص می دهد، تحت عنوان دفاع اقدام کند. بر همین اساس، این وضعیت هم در مرحله نخست و هم در مرحله دوم تداوم خواهد داشت؛ نه معلق می شود و نه لغو و عملاً به یک استثنای دائمی در دل آتش بس تبدیل می شود. در نهایت، بحث از حرکت به سوی مرحله دوم با این هدف طرح می شود که مسیر به یک توافق صلح جامع در منطقه ختم شود. اما صلح جامع در روایت ترامپ، همواره معنایی مشخص داشته است: تکمیل پروژه ای که تحت عنوان توافق های ابراهیم شناخته می شود. با این حال، این توافق ها امروز در چند ایستگاه متوقف مانده اند؛ مهم ترین آن ها گرهی است که به پادشاهی عربستان سعودی مربوط می شود. ریاض روشن کرده است که پیوستن به این مسیر را به حل مسئله فلسطین بر پایه راه حل دو دولت مشروط می داند. |