| درست در میدان فردوسی، جایی که روزانه صدها نفر برای خرید و فروش ارز و طلا صف می کشند، بنای عظیمی دیده می شود با آجرهایی روشن و نمایی مدرن اما اگر چند قدم به سمت شمال غربی ساختمان بروید، ناگهان تصویر عوض می شود: برج انگار نیمه کاره مانده، دیواری ناقص و یک شیار بزرگ در بدنه اش فرو رفته است. یکی از کسبه قدیمی میدان، مردی با کت طوسی و نگاه تیز، جلوی مغازه صرافی اش می ایستد و با اشاره به آن گوشه می گوید: این نقص روی ساختمان نتیجه نارضایتی یک پیرمرد است . روایت یک مخالفت به گزارش فارس، داستان از سال ها پیش شروع شد، زمانی که مالک فعلی مرکز تجارت جهانی فردوسی تصمیم گرفت ساختمانی لوکس در قلب پایتخت بسازد؛ برجی که قرار بود نماد مدرن سازی تجارت ارزی ایران باشد اما همه چیز طبق نقشه پیش نرفت. در ضلع شمال غربی زمین، چند دهنه مغازه قدیمی وجود داشت که صاحبش حاضر نشدند هیچ قیمتی را برای فروش بپذیرند. یکی از مغازه داران فردوسی می گفت که مالک برج حاضر شد عین همین مغازه ها را در برج جدید به صاحب این دهنه ها بدهد اما اون نپذیرفت. حتی به او گفتند که علاوه بر واحدهای تجاری پایین از واحدهای بالای برج هم می توانی برداری اما پاسخ صاحب زمین یک کلام بود: نمی فروشم. همین یک تصمیم، معادله بزرگ یک پروژه میلیاردی را بر هم زد. مهندسان مجبور شدند طراحی ساختمان را تغییر دهند؛ به جای یک مکعب منظم، برج فردوسی به شکلی ناهنجار و ناقص ساخته شد. ضلع شمال غربی آن، مثل تکه ای گمشده از پازل، هرگز کامل نشد. زیبایی ای که ناقص ماند در نگاه اول، شکوه ساختمان چشمگیر است؛ نمای آجری با الهام از معماری سنتی ایرانی، تابلوهای بین المللی و ورودی مجلل آن اما هر که کمی دقیق تر نگاه کند، نمی تواند از آن شیار سیمانی غافل بماند؛ جایی که گویی تهران مدرن، یادگاری از لجاجت قدیمی را بر دوش می کشد. یکی از نگهبانان ساختمان که سال ها در همین محل کار کرده، می گوید: خیلیا میان و می پرسن چرا این طرف ساختمون ناقصه. ما هم هر بار همون قصه رو تکرار می کنیم. صاحب مغازه ها نفروختن. حالا مغازه ها سال هاست بسته ست، دیوارش ترک خورده، اما نه میشه خرابش کرد، نه ساخت. او لبخند تلخی می زند و ادامه می دهد: یه جورایی انگار اینجا خودش شده نماد معامله نکردن. وسط میدون فردوسی، قلب معامله، یه گوشه اش معامله ای نشدنی مونده. مغازه هایی که دیگر هیچ کس نمی خواهد با کمی دقت، می توان کرکره های زنگ زده مغازه های باقی مانده را دید. نه تابلو دارند، نه رفت وآمدی. روی یکی از کرکره ها با اسپری نوشته اند: فروشی نیست. اما کسبه می گویند سال هاست هیچ خریداری هم پیدا نشده. یکی از صرافان جوان با لبخند کنایه آمیز می گوید: اگه کسی هم بخواد بخره، نمی تونه بسازه. چون برج کنارشه. قانون اجازه نمی ده چیزی اون جا بالا بره. یعنی نه می تونی خراب کنی، نه بسازی، نه اجاره بدی. اون مغازه ها مثل یه تله ان. نه مردن، نه زنده. نماد تضاد در قلب اقتصادمیدان فردوسی همیشه صحنه تقابل ها بوده است: پول رسمی در برابر بازار آزاد، ریال در برابر دلار، نظم در برابر هرج ومرج. حالا خودِ برج تجارت جهانی فردوسی هم به بخشی از این تضاد تبدیل شده است؛ بنایی لوکس که در کنار شکافش، داستانی از ناتمام ماندن آرزوها را روایت می کند، درست در جایی که همه کس بر سر همه چیز معامله می کنند، یک نفر پیدا شد که هیچ وقت هیچ معامله ای نمی کند. |