| فرارو- پاول دِوِیاتکین، پژوهشگر حوزه سیاست خارجی و امنیت منطقه ای موسسه کویینسی به نقل از نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت، نشست 6 نوامبر میان دونالد ترامپ، رییس جمهور ایالات متحده، با رهبران قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان در واشنگتن (در قالب چارچوب C5+1)، لحظه ای مهم در مسیر روابط آمریکا و آسیای مرکزی بود. این نخستین بار بود که یک رییس جمهور آمریکا میزبان کل مجموعه C5+1 در کاخ سفید می شد و همین امر به این دیدار ابعاد نمادین و سیاسی ویژه ای بخشید و آن را به نقطه عطفی در تعاملات واشنگتن با منطقه تبدیل کرد. نشانه های آشکار این نشست حاکی از چرخشی به سمت همکاری اقتصادی بود. ازبکستان تعهد کرد طی سه سال 35 میلیارد دلار در ایالات متحده سرمایه گذاری کند؛ رقمی که بنا بر ارزیابی ها ممکن است در یک دهه به 100 میلیارد دلار افزایش یابد. در همین راستا، قزاقستان نیز 17 میلیارد دلار توافق نامه دوجانبه امضا کرد و پذیرفت در حوزه مواد معدنی حیاتی با آمریکا همکاری نزدیکی داشته باشد. در عین حال، بحث برانگیزترین تحول، پیوستن قزاقستان به توافقات ابراهیم بود؛ اقدامی که این کشور را به نخستین دولت پیوسته به این چارچوب در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ تبدیل کرد. با وجود این دستاوردها، تصاویر دست دادن ها و اعلام ارقام کلان، پرسشی بنیادین همچنان باقی است: آیا این تحولات نشانه شکل گیری یک شراکت بلندمدت و واقعی میان طرفین است یا تنها مرحله ای تازه از رقابت میان قدرت های بزرگ که این بار با زبانی اقتصادی و در لباسی متفاوت ارائه می شود؟ مواد معدنی حیاتی؛ محور رقابت خاموش در آسیای مرکزی مواد معدنی حیاتی در مرکز توجه این نشست قرار داشتند. ترامپ آسیای مرکزی را منطقه ای بسیار ثروتمند توصیف کرد و گفت: یکی از موضوعات کلیدی دستورکار ما، مواد معدنی حیاتی است. پیش از دیدار اصلی با رییس جمهور، مارکو روبیو، در گفت وگو با وزیران خارجه آسیای مرکزی در واشنگتن اظهار داشت: شما می خواهید منابعی را که خداوند در اختیار کشورتان قرار داده، به توسعه ای مسئولانه تبدیل کنید که به شما امکان دهد اقتصادهایتان را متنوع سازید. ایجاد شراکت های اقتصادی بر محور منابع طبیعی به خودی خود مسئله ساز نیست. اگر این همکاری ها به درستی مدیریت شوند، می توانند برای هر دو طرف سودآور باشند. آسیای مرکزی دست کم 25 مورد از 54 ماده معدنی ای را در اختیار دارد که دولت آمریکا آنها را حیاتی طبقه بندی کرده است. مقامات آمریکایی اعلام کرده اند هدف تسهیل دسترسی به این منابع برای تنوع بخشی زنجیره های تأمین و کاهش وابستگی به چین است. اما زمانی که رسانه های آمریکایی تعامل با آسیای مرکزی را ابزاری برای مهار چین و روسیه یا پیروزی در رقابت منابع معرفی می کنند، پیام نادرستی به منطقه مخابره می شود. چنین چارچوب سازی ای با ترجیحات دولت های آسیای مرکزی سازگار نیست، ذهنیت صفر-مجموع را تقویت می کند و این کشورها را نه به عنوان شرکا، بلکه به عنوان جوایزی برای کسب جلوه می دهد. این نگاه، الگوهای قدیمی را بازتولید می کند و روابط را به جای همکاری پایدار و معنادار، به معاملات کوتاه مدت و شکننده تبدیل می سازد. رهبران آسیای مرکزی آشکارا نشان داده اند که تمایلی به ورود دوباره به بازی بزرگ جدید ندارند. آنها در حال یافتن راه حل های مستقل برای چالش های خود هستند. برای نمونه، در مناقشه مرزی اخیر میان قرقیزستان و تاجیکستان، دو کشور بدون میانجی گری قدرت های خارجی اختلافی صدساله را حل کردند. در مارس 2025، رؤسای جمهور دو کشور معاهده ای تاریخی را برای پایان دادن به درگیری هایی امضا کردند که ده ها کشته و هزاران آواره برجای گذاشته بود. همچنین معاهده سال 2022 درباره روابط متحدانه میان قزاقستان و ازبکستان نمونه ای مثبت دیگر است. منطقه در حال فاصله گرفتن از تنش های مرزی گذشته و تمرکز بر همکاری های اقتصادی، تجاری و پروژه های منطقه ای تازه است. این تحولات نشان می دهد آسیای مرکزی امروز از استقلال و ابتکار عمل بیشتری برخوردار است و منتظر نمی ماند تا قدرتی بزرگ از بیرون جهت گیری آن را تعیین کند. واشنگتن و ضرورت پرهیز از تکرار الگوی پایگاه های نظامی همان طور که الکساندرا سیتنکو، تحلیل گر سیاسی، اوایل امسال در نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت نوشت، دولت ترامپ بهتر است از تقویت تعاملات میان دولت های آسیای مرکزی و همچنین شبکه گسترده مشارکت ها و اتحادهای راهبردی آنان از جمله با روسیه، چین، ترکیه و جهان عرب بهره برداری کند. این رویکرد به طور کامل با راهبرد ایالات متحده برای آسیای مرکزی 2019-2025 در دوران ترامپ هم خوانی دارد؛ راهبردی که هدف آن ساختن آسیای مرکزی باثبات تر و پررونق تر است، منطقه ای که بتواند منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را بر اساس شرایط و انتخاب های خویش با مجموعه ای از شرکا دنبال کند. نکته کلیدی آن است که نباید به الگوی پیشینِ اولویت نظامی بازگشت. سال ها حضور آمریکا در آسیای مرکزی به استقرار پایگاه های نظامی مرتبط با جنگ افغانستان گره خورده بود. اما اکنون که آن جنگ پایان یافته، ضرورت این حضور نیز از میان رفته است و سیاست کنونی در تضاد آشکار با دوره 2001 تا 2021 قرار دارد؛ دوره ای که آمریکا از قرقیزستان و ازبکستان برای هدایت عملیات نظامی خود استفاده می کرد. با وجود این تغییر، آمریکا همچنان با قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان رزمایش های نظامی مشترک برگزار می کند. همان گونه که جرج بیبی و الکس لیتل در نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت یادآوری کرده اند، این فعالیت های نظامی در منطقه ای که حضور امنیتی روسیه در آن عمیق و پایدار است، هم پرخطر است و هم غیرضروری. از این رو، واشنگتن باید از ایجاد پایگاه های جدید خودداری کند و در نوع کمک های امنیتی ای که ممکن است موجب وابستگی طولانی مدت شود، بازنگری جدی به عمل آورد. تصمیم جو بایدن برای خروج نیروهای آمریکا از افغانستان در سال 2021 ـــ با همه جنجال ها و بحث های پیرامون آن ـــ تصمیمی حساب شده بود که هزینه های سنگین نظامی را کاهش داد و هم زمان به کشورهای آسیای مرکزی این امکان را داد تا مسائل امنیتی خود را بر پایه منافع و ارزیابی های بومی مدیریت کنند. از آن زمان، دولت های منطقه خود مستقیماً با طالبان در موضوعاتی مانند مسائل مرزی، همکاری های اقتصادی و نیازهای انسانی وارد مذاکره شده اند؛ مسیری که نشان می دهد منطقه در حال اتکا بیشتر به توان و ابتکار خود است. توافقات ابراهیم و سایه رقابت های خاورمیانه بر آسیای مرکزی اعلام قزاقستان درباره پیوستن به توافقات ابراهیم، عاملی بحث برانگیز را وارد نشستی کرد که در مجموع رویکردی سازنده داشت. قزاقستان این تصمیم را ادامه طبیعی و منطقی مسیر سیاست خارجی خود مبتنی بر گفت وگو، احترام متقابل و ثبات منطقه ای دانست. با این حال، این اقدام بیشتر جنبه نمادین دارد. روابط دیپلماتیک میان قزاقستان و اسراییل از سال 1992 برقرار بوده است؛ بنابراین، این اعلام بیش از آنکه نشانگر تحول تازه ای در مناسبات دو کشور باشد، بیشتر حرکتی برای ایجاد یک دستاورد نمادین در عرصه سیاست خارجی برای ترامپ به نظر می رسد. اسراییل از این تصمیم استقبال کرد، اما مقام های فلسطینی واکنش شدید نشان دادند. توافقات ابراهیم به دلیل کنار گذاشتن روند صلح اسراییل و فلسطین مورد انتقاد قرار گرفته اند؛ زیرا این توافقات به رسمیت شناختن اسراییل را تسهیل می کنند، بدون آنکه هیچ فشار جدی بر تل آویو برای تغییر سیاست های مربوط به اشغال، شهرک سازی یا حقوق فلسطینی ها اعمال شود. همچنین، توافقات ابراهیم، ایالات متحده را بیش از پیش در مناقشات خاورمیانه درگیر می سازد، به جای آنکه از فاصله گیری سنجیده و محتاطانه ای حمایت کند که برخی کارشناسان توصیه کرده اند. پیوستن قزاقستان به این چارچوب، در عمل مشارکت های اقتصادی آمریکا در آسیای مرکزی را با سیاست های واشنگتن در خاورمیانه پیوند می دهد. چنین پیوندی این خطر را در پی دارد که کشورهای آسیای مرکزی در کشمکش هایی گرفتار شوند که نه با منافع آنها هم خوان است و نه کمکی به ثبات منطقه ای می کند. آسیای مرکزی در حال تثبیت استقلال راهبردی خود در حال حاضر این احتمال وجود دارد که رویکرد آمریکا بیش از اندازه تحت تأثیر رقابت با چین یا روسیه قرار گیرد، رقابتی که می تواند به رفتار شتاب زده و زیاده روی منجر شود. تعامل گسترده تر با آسیای مرکزی باید واقعیت چندهم پیمانی این دولت ها را به رسمیت بشناسد. به این معنا که روابط آنها با روسیه، چین و سایر قدرت ها، بخشی از پیگیری منافع ملی و امنیتی خودشان است و نیازی به مقابله جویی آمریکا ندارد. یک سیاست خارجی عمل گرایانه باید بپذیرد که مشارکت اقتصادی آسیای مرکزی با چین در قالب ابتکار کمربند و جاده یا تداوم روابط انرژی و مهاجرت کاری با روسیه، لزوماً تهدیدی برای منافع واشنگتن محسوب نمی شود. ظهور آسیای مرکزی به عنوان منطقه ای منسجم تر و خودمختارتر، در واقع یک روایت موفقیت است. این کشورها اختلافات مرزی دیرینه را از طریق گفت وگو حل کرده اند، همکاری منطقه ای را تقویت کرده اند و در تعامل با قدرت های جهانی، رویکردی مبتنی بر دیپلماسی عمل گرایانه اتخاذ کرده اند. این شرایط فرصتی فراهم می کند تا آمریکا بر اصوابی پایدارتر از طریق دیپلماسی و شراکت های واقعی وارد تعامل شود. واشنگتن می تواند منافع خود را بدون تکرار الگوهای گذشته شامل نظامی سازی که پیش تر موجب بی ثباتی و بی اعتمادی شده بودند، دنبال کند. |