| فرارو- در جهانی که همگان در جست وجوی شادی اند، روان درمانگران یادآور می شوند که شادی نه در موفقیت های بیرونی بلکه در شناخت خود، پذیرش واقعیت و ایجاد ارتباط انسانی معنا می یابد. به گزارش فرارو به هاف پست، در دنیایی که شعار مثبت اندیشی همه جا شنیده می شود، احساس ناراحتی یا بی حوصلگی گاهی به جای پذیرفته شدن، نوعی شکست تلقی می شود. کافی است صبح از خواب بیدار شوید، حال خوشی نداشته باشید و بعد با دیدن لبخند دوستان تان در شبکه های اجتماعی، احساس کنید باید شاد باشم . اما روان درمانگران می گویند شادی واقعی پیچیده تر از این حرف هاست و مجموعه ای از باورها و رفتارهای نادرست مانع تجربه حس رضایت می شوند. در گفت وگویی با چند متخصص سلامت روان، آن ها از مهم ترین عواملی گفتند که بیش از هر چیز به شادی انسان آسیب می زنند و راهکارهایی برای بازیابی حس آرامش و رضایت ارائه کردند. شرم، گناه و نگرانی؛ سه دشمن اصلی آرامش تامیکا لوییس، مدیر مرکز WOC Therapy در کالیفرنیا، می گوید بیشترین مانع شادی در میان مراجعانش احساس شرم، گناه و نگرانی است. او توضیح می دهد: وقتی درگیر این احساسات هستیم، خود را گروگان گذشته یا آینده می کنیم و در نتیجه از لحظهٔ حال دور می مانیم. همین باعث از بین رفتن رضایت درونی می شود. به گفتهٔ او، راه مقابله با این احساسات، تمرین خودشفقتی و حضور در لحظه است. لوییس به یکی از روش های سنتی هاوایی به نام هو ئوپونوپونو اشاره می کند که بر تکرار چهار جمله استوار است: ببخشید، لطفاً مرا ببخش، سپاسگزارم، دوستت دارم . او معتقد است این تمرین ساده، احساس گناه، شرم و نگرانی را کاهش می دهد و یادآور عشق به خود است. او همچنین بر اهمیت قدردانی تأکید می کند: اگر بتوانیم تمرکزمان را بر چیزهایی که سپاسگزارشان هستیم بگذاریم، کمتر درگیر انتقاد از خود می شویم. همین تغییر زاویهٔ دید، نوعی میان بُر به سوی احساس آرامش است. درجا زدن و عمل نکردن سدف صدیقی، روان درمانگر و مشاور سلامت روان در نیویورک، معتقد است یکی از رفتارهای شایع که شادی را از بین می برد، اقدام نکردن است. بسیاری از افراد در روابطی می مانند که رضایت بخش نیست، یا شغلی را ادامه می دهند که دوستش ندارند، فقط چون در وضعیت فعلی احساس امنیت می کنند. او می گوید: برخی افراد در چرخهٔ تفکر بیش از حد گرفتار می شوند و همین باعث می شود عملاً هیچ کاری نکنند. گاهی ریشهٔ آن ترس، تعلل یا اضطراب است، و گاهی تمرکز افراطی بر زندگی دیگران. به گفتهٔ صدیقی، ناتوانی در اقدام اغلب ناشی از نبود ارتباط عمیق با خود است. وقتی نمی دانیم واقعاً چه می خواهیم، نمی توانیم برایش قدمی برداریم. او پیشنهاد می کند تغییر را با گام های کوچک آغاز کنیم: هر تغییر واقعی از تغییرات جزیی شروع می شود، نه از تصمیم های بزرگ و ناگهانی. مقایسه با دیگران؛ تله ای برای ذهن مدرن استفانی دالبرگ، مددکار اجتماعی در نیوهمپشایر، می گوید مقایسه کردن یکی از رفتارهایی است که شادی را می کُشد. او توضیح می دهد: در عصر شبکه های اجتماعی، ما مدام زندگی دیگران را می بینیم و ناخودآگاه خود را با آن ها می سنجیم. حتی اگر نگوییم "کاش من هم این را داشتم"، ذهن مان به طور طبیعی مقایسه می کند. دالبرگ تأکید می کند که فرهنگ امروزی رقابت را تشویق می کند، اما گاهی از حد می گذرد و باعث می شود مدام خود را با دیگران مقایسه کنیم. برای کاهش این چرخه، او توصیه می کند صبح ها به جای باز کردن اینستاگرام، پنج مورد از چیزهایی را بنویسیم که بابتشان سپاسگزاریم. شروع روز با حس قدردانی، مغز را در مسیر مثبت تری قرار می دهد. شاون مور-لوبان، روان شناس در واشنگتن، یادآور می شود آنچه در فضای مجازی می بینیم تنها بخش منتخب زندگی افراد است. او می گوید: ما معمولاً لحظات سخت دیگران را نمی بینیم و همین باعث می شود احساس کنیم زندگی ما کمتر از حد استاندارد است. به باور او، جامعه آسیب پذیری را تشویق نمی کند و به افراد یاد داده ایم فقط بخش های خوب زندگی شان را نشان دهند. جملات باید و بار سنگین انتظارات به گفتهٔ دالبرگ، یکی دیگر از موانع شادی، باورهای بایدی است مثل باید تا حالا ازدواج می کردم یا باید در کارم موفق تر می بودم . این نوع تفکر ما را از لحظهٔ حال جدا می کند و احساس ناکامی دائمی می سازد. او پیشنهاد می کند تمرکزمان را از آنچه باید باشد به آنچه هست تغییر دهیم: حتی در سخت ترین شرایط، می توان چیزهایی یافت که ارزش قدردانی دارند. از دست دادن ارتباط با خود صدیقی در ادامه توضیح می دهد: وقتی ارتباطی قوی با خود نداریم، ارزش و احساس رضایت مان را از دیگران می گیریم. اگر ندانیم نقاط قوت و ضعف مان چیست، نمی توانیم بفهمیم چه چیز ما را پر می کند و چه چیز خالی. او می گوید شناخت خود، به معنای پذیرش نقص ها نیز هست. این یعنی نه نادیده گرفتن محدودیت ها، بلکه روبه رو شدن با آن ها با دیدی مهربانانه. وقتی فرد با خود ارتباط عمیق تری دارد، بهتر می داند چطور مرزهای سالم تعیین کند و چگونه احساس ارزشمندی کند. این فرآیند، از کارهای کوچک آغاز می شود: گفتار مثبت، تأیید خود و انجام مستقل امور روزمره. نادیده گرفتن زخم های عمیق در جامعه ای که همواره به نگاه مثبت تشویق می کند، بیان آسیب ها و رنج ها دشوار است. اما شاون مور-لوبان می گوید نادیده گرفتن مشکلات ریشه ای، به ویژه تروما، به شدت به شادی آسیب می زند. او توضیح می دهد: تروما فقط به حوادث بزرگ محدود نمی شود. می تواند ناشی از روابط ناسالم، تبعیض نژادی یا حتی فشارهای اجتماعی باشد. این تجربیات در ذهن ما باقی می مانند مگر اینکه آن ها را بررسی کنیم. به باور او، مواجهه با گذشته، هرچند دردناک، شرط رسیدن به آرامش است. اگر چالش های زندگی را انکار کنیم، با خودمان صادق نیستیم و این ما را از مسیر درمان و خوشبختی دور می کند. صدیقی نیز می گوید گاهی ناتوانی در احساس شادی ریشهٔ زیستی دارد، مانند افسردگی یا اختلالات خلقی. در این موارد، مراجعه به متخصص سلامت روان، دارودرمانی یا تغییر سبک زندگی ضروری است. انزوا؛ تنهایی در دنیای به ظاهر متصل تامیکا لوییس هشدار می دهد که انزوا، عامل مهم دیگری در کاهش شادی است. او می گوید: در ظاهر، در شبکه های اجتماعی به هم متصل ایم، اما در واقع کمتر با اطرافیان خود ارتباط انسانی برقرار می کنیم. به گفتهٔ او، روزهایی که بدون تماس با دوستان یا خانواده می گذرانیم، زمینه ساز احساس تنهایی و افسردگی است. راهکارش ساده است: تماس تلفنی با عزیزان، دعوت از دوست یا همسایه برای نوشیدنی، یا حتی شام کوتاه با همکار. ما به هم نیاز داریم؛ ارتباط واقعی، منبع تغذیه روح است. چگونه شادی بیشتری به زندگی بیاوریم به گفتهٔ لوییس، نخستین گام برای شادتر زیستن، تعیین نیت روزانه است. او توضیح می دهد: صبح ها به جای فکر کردن به فهرست کارها، از خود بپرسید "امروز می خواهم چه احساسی داشته باشم؟" این سؤال مسیر روز را تغییر می دهد. اگر هدفش آرامش باشد، فعالیت هایی انتخاب می کند که این حس را تقویت کند. حتی گاهی از خود می پرسد: اگر امروز آخرین روز زندگی ام باشد، چگونه می خواهم آن را بگذرانم؟ این یادآوری به او کمک می کند تصمیم هایش را آگاهانه تر بگیرد و از دلخوری ها و کینه ها دوری کند. صدیقی نیز تأکید می کند که نباید شادی را هدف نهایی دانست. بسیاری از مراجعانش می گویند: فقط می خواهم خوشحال باشم ، اما وقتی اهدافشان را محقق می کنند، باز هم احساس کمبود دارند. او می گوید: شادی مقصد نیست، مسیر است. باید فراز و نشیب های زندگی را بخشی از این مسیر دانست. او توصیه می کند حتی در لحظات سخت، به دنبال چیزهای کوچکِ خوب باشیم و در لحظات اوج، به یاد بیاوریم که هیچ وضعیتی دائمی نیست. تامیکا لوییس نیز یادآور می شود: به جای دنبال کردن واژهٔ سنگین و پر فشارِ "شاد بودن"، روی زندگی پُر از معنا و رضایت تمرکز کنید. شادی برای هرکس شکلی متفاوت دارد. |