|                فرارو-  دکتر عبدالله خلیفه الشایجی استاد علوم سیاسی دانشگاه کویت     به نقل از روزنامه القدس العربی، بی اعتمادی نسبت به ایالات متحده که از آغاز قرن بیست ویکم شکل گرفت، امروز به یکی از عمیق ترین گسل های ژئوپلیتیکی در خاورمیانه تبدیل شده است. در سال های اخیر، نشانه ها آشکارتر از همیشه اند: ایالات متحده، با وجود جایگاهش به عنوان قدرتمندترین متحد نظام بین الملل، به تدریج اهمیت خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس را در معادلات راهبردی خود کاهش داده است. تمرکز اصلی واشنگتن اکنون بر مهار تهدیدهای نوظهور در نظم چندقطبی در حال شکل گیری است؛ نظمی که محور آن مقابله با صعود چین و کنترل تهدیدات روسیه است؛ روندی که ریشه هایش حتی پیش از تبدیل چین به رقیب اصلی و پیش از جنگ روسیه علیه اوکراین آغاز شد.     خاورمیانه بی پناه؛ پایان دوران چتر امنیتی واشنگتن بر سر اعراب    ریشه های این بی اعتمادی را باید در دوران جنگ های پیش دستانه دولت جرج بوش پسر جست وجو کرد؛ زمانی که آمریکا با شعار  جنگ جهانی علیه تروریسم  وارد افغانستان و سپس عراق شد. نتیجه این مداخلات فاجعه بار، نه امنیت، بلکه بی ثباتی عمیق و از هم گسیختگی نظم منطقه ای بود. همین تجربه تلخ موجب شد کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به سمت تنوع بخشی به گزینه های امنیتی خود حرکت کنند و برای نخستین بار، به طور جدی به اتکا بر ظرفیت های بومی و ائتلاف های جدید فرامنطقه ای برای افزایش توان بازدارندگی بیندیشند.     با گذر زمان، این روند به جای توقف، تشدید شد. در دوره باراک اوباما، سیاست موسوم به  چرخش به شرق آسیا  با هدف تمرکز بر اقیانوس آرام، عملاً نشانه ای از کاهش توجه واشنگتن به خاورمیانه بود. این چرخش حتی با وجود ناکامی نسبی در اجرا پیامی روشن به متحدان عرب مخابره کرد: دوران اتکای مطلق به چتر امنیتی آمریکا رو به پایان است.     در دولت نخست دونالد ترامپ، الگوی تازه ای از سیاست خارجی شکل گرفت که بر مبنای  معامله گری فردی و فاقد راهبرد جامع  استوار بود. روابط سنتی آمریکا با متحدانش به روابطی مبتنی بر منافع کوتاه مدت و فشار مالی تغییر یافت. اوج این رویکرد، ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران در سال 2020 بود؛ اقدامی که پیامدهای منطقه ای و بین المللی آن، نظم شکننده خاورمیانه را بیش از پیش بی ثبات کرد.     اما حتی پیش از آن، بی میلی ترامپ برای اطمینان بخشی به متحدان عربی خلیج فارس و ناتوانی در اتخاذ مواضع بازدارنده علیه ایران نشانه ای از فرسایش قدرت بازدارندگی آمریکا بود. نقطه اوج این روند در سپتامبر 2019 رقم خورد، زمانی که حملات پهپادی و موشکی ساخت ایران به تأسیسات نفتی آرامکو در بقیق و خریص عربستان بدون هیچ واکنش قاطع آمریکایی باقی ماند؛ لحظه ای که بسیاری از پایتخت های عربی آن را  نقطه عطف در افول اعتماد به واشنگتن  توصیف کردند. علاوه بر این، فشارهای شدید اسراییل بر دولت ترامپ برای خروج از توافق هسته ای ایران در مه 2018 آخرین امیدها به حفظ چارچوب همکاری چندجانبه را از میان برد.     شکاف تاریخی در اتحاد آمریکا و اعراب؛ قطر، نماد خشم خاورمیانه    دور دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ، به یکی از پرتنش ترین و خطرناک ترین مقاطع روابط ایران و آمریکا در دهه های اخیر تبدیل شد. در ژوئن 2025، واشنگتن در هماهنگی کامل با اسراییل، دست به حملات مستقیم علیه تأسیسات هسته ای ایران زد که این نخستین اقدام نظامی آشکار آمریکا در داخل خاک ایران است. این عملیات بی سابقه، موازنه شکننده میان تهران و غرب را فرو ریخت و ایران را به واکنشی تلافی جویانه واداشت.     در اقدامی که پیامدهای ژئوپلیتیکی گسترده ای در پی داشت، ایران برای نخستین بار پایگاه نظامی العُدید آمریکا در قطر را هدف حمله قرار داد؛ اقدامی که از نظر سیاسی، نقض حاکمیت قطر و حمله مستقیم به خاک کشوری ثالث تلقی شد. این حمله نه تنها معادلات نظامی منطقه را دگرگون کرد، بلکه پیام آشکاری به واشنگتن و متحدانش بود: دوران بازدارندگی یک سویه به پایان رسیده است.     اما خطرناک ترین مرحله از تشدید بحران، زمانی رقم خورد که ترامپ به اسراییل مجوز تغییر قواعد درگیری را داد. در پی این مجوز، جنگنده های اسراییلی در اقدامی بی سابقه، محل اقامت رهبران جنبش حماس در دوحه را هدف قرار دادند و در تلاشی نافرجام تلاش کردند خلیل الحیّه، از چهره های ارشد این جنبش و چند عضو دیگر را ترور کنند؛ در حالی که آنان سرگرم بررسی طرح آتش بس پیشنهادی ترامپ برای پایان  جنگ نابودی اسراییل علیه غزه  بودند.     این حمله، که آشکارا علیه متحد و واسطه واشنگتن یعنی قطر انجام شد، موجی از خشم و محکومیت را در سراسر جهان عرب و اسلام برانگیخت. امیر قطر و نخست وزیر این کشور، اقدام اسراییل را  تروریسم دولتی  توصیف کردند. در پی آن، نشست فوق العاده ای با حضور رهبران عربی و اسلامی در دوحه برگزار شد که در آن، شرکت کنندگان با حمایت قاطع از قطر، تجاوز اسراییل را به شدت محکوم کردند.     سیاست های ترامپ در دومین دوره ریاستش، نه تنها هیچ اعتمادی بازسازی نکرد، بلکه شکاف میان آمریکا و متحدان سنتی اش را به عمیق ترین سطح تاریخی رساند. نبود استراتژی منسجم، عدم تعهد امنیتی و حمایت بی قید و شرط از جنگ اسراییل علیه غزه، چهره ای از واشنگتن ترسیم کرد که دیگر در منطقه به عنوان شریک قابل اعتماد شناخته نمی شود. در اوج این بحران، اظهارنظر تند امیر قطر در نشست دوحه و سپس در مجمع عمومی سازمان ملل، بازتابی جهانی یافت. او با لحنی تلخ و طعنه آمیز گفت:  به دیدار ما می آیند، سپس ما را بمباران می کنند.  این جمله کوتاه، به شعار نارضایتی جهان عرب از رفتار متناقض و سیاست های پرریسک واشنگتن تبدیل شد.     فرمان امنیتی ترامپ برای قطر؛ آغاز فصلی جدید از وابستگی و بی اعتمادی    در پی صدور فرمان اجرایی رییس جمهور دونالد ترامپ برای تضمین امنیت قطر در برابر هرگونه حمله خارجی و تعهد او به جلوگیری از تکرار تجاوز و همچنین تماس تلفنی عذرخواهانه بنیامین نتانیاهو از کاخ سفید به درخواست مستقیم ترامپ، مناسبات امنیتی در خلیج فارس وارد مرحله ای تازه شده است. دیدار غافلگیرکننده ترامپ با شیخ تمیم بن حمد آل ثانی در فرودگاه بین المللی حمد در دوحه در مسیر سفر آسیایی او به مالزی، ژاپن و کره جنوبی به رغم جلوه  ظاهری اش از حمایت واشنگتن، موجب طرح پرسش های بنیادینی درباره حدود و دوام این وابستگی امنیتی شده است.     در واقع، اتکای بیش از اندازه به آمریکا در تأمین امنیت منطقه، نگرانی هایی فزاینده را در میان نخبگان سیاسی و امنیتی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس برانگیخته است. بسیاری از تحلیلگران اکنون بر این باورند که دوران وابستگی مطلق به چتر امنیتی واشنگتن به سر آمده و نیاز به بازآرایی عمیق در معماری دفاعی منطقه احساس می شود. این تحول مستلزم رویکردی راهبردی برای تنوع بخشی به ابزارهای امنیتی و تقویت ظرفیت های دفاعی مشترک از طریق ائتلاف های چندجانبه و شبکه ای از شرکا در حوزه های نظامی، اقتصادی، امنیت انرژی و سرمایه گذاری است؛ مسیری که می تواند به تدریج توازن قدرت را از انحصار آمریکا خارج سازد.     در این میان، نقش چین به عنوان شریک تجاری نخست کشورهای شورای همکاری و ایران، بیش از پیش برجسته شده است. پکن اکنون نه تنها در عرصه تجارت و انرژی، بلکه در حوزه همکاری های امنیتی نیز به بازیگری تعیین کننده تبدیل می شود. نمونه روشن این روند، امضای توافق نامه همکاری امنیتی میان عربستان سعودی و پاکستان پس از حمله اسراییل به قطر در سپتامبر گذشته است؛ توافقی که به زعم بسیاری از ناظران، نشانه ای از آغاز عصر جدیدی در معادلات امنیتی منطقه تلقی می شود.     با این حال، در حالی که ترامپ همچنان با صدور فرمان اجرایی خود به قطر و سایر شرکای عربی حاشیه خلیج فارس اطمینان خاطر می دهد، گمانه زنی ها درباره احتمال امضای توافق امنیتی میان عربستان سعودی و ایالات متحده در جریان سفر پیش روی ولیعهد محمد بن سلمان به واشنگتن افزایش یافته است. در همین حال، رییس جمهور آمریکا در گفت وگویی با مجله  تایم  از خوش بینی خود نسبت به عادی سازی روابط میان ریاض و تل آویو سخن گفته است؛ هرچند او و معاونش نیز از نقض مکرر آتش بس توسط اسراییل و کشته شدن بیش از صد فلسطینی در نوار غزه ابراز نگرانی کرده اند.     افول اعتماد به واشنگتن و شکل گیری موازنه های نوین امنیتی در خلیج فارس    با وجود فرمان ها و وعده های پرطمطراق رییس جمهور ترامپ برای تضمین امنیت متحدان عربی خلیج فارس، روند بی اعتمادی به تکیه بر دولت او در تأمین امنیت منطقه رو به گسترش است. این تزلزل در اعتماد، کشورهای حوزه خلیج فارس را به سوی بازآرایی عمیق در ساختار ائتلاف های امنیتی و تنوع بخشی به شرکای خود سوق داده است. در نتیجه، همکاری های نظامی، امنیتی و اقتصادی جدیدی با قدرت هایی چون پاکستان، روسیه، چین و ترکیه در حال شکل گیری است؛ همکاری هایی که هدفشان توزیع ریسک ها، افزایش استقلال تصمیم گیری و کاهش وابستگی به یک قدرت واحد است.     با این حال، این ائتلاف های نوظهور به منزله جایگزینی برای روابط تاریخی با ایالات متحده نیستند. کشورهای عربی خلیج فارس همچنان در چارچوب منافع متقابل، هماهنگی های راهبردی خود با واشنگتن را حفظ می کنند. با این وجود، این تغییر مسیر به وضوح پیامدهای ژرفی برای آینده روابط خلیج فارس و آمریکا خواهد داشت، زیرا ترامپ نسبت به هرگونه نقش آفرینی قدرت های رقیب به ویژه روسیه و چین  در منطقه، واکنشی تند و حساس نشان داده و آن را تهدیدی برای نفوذ و منافع ایالات متحده می داند.     سیاست های ترامپ در دوره نخست ریاست جمهوری اش، به ویژه ناتوانی در ایفای نقش میانجی در بحران خلیج (2017 تا 2021) میان عربستان سعودی، امارات، بحرین و مصر در برابر قطر، نه تنها به حل اختلافات کمکی نکرد بلکه خود بخشی از بحران شد. همین ناکامی ها موجب شد تا سطح بی اعتمادی به متحد آمریکایی افزایش یافته و ثبات منطقه ای تضعیف شود.     در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ نیز او نتوانست راهبردی روشن برای ایجاد اعتماد و تعهد امنیتی پایدار میان متحدانش ارائه دهد. سیاست های تهاجمی و تصمیمات پرمناقشه او از حمایت کامل از جنگ نسل کُش اسراییل علیه غزه گرفته تا مشارکت در حمله به تأسیسات هسته ای ایران، حمله تلافی جویانه موشکی ایران به پایگاه العدید و نهایتاً اجازه به اسراییل برای بمباران دوحه با هدف ترور رهبران حماس همگی به تشدید شکاف ها و افزایش تنش های امنیتی در منطقه انجامید.                   |