| بهروز مرباغی در اعتماد نوشت: در میان برخی معماران و مدیران، هنوز مخالفت با برج سازی و رفتن به ارتفاع طرفدار زیاد دارد. اینان گاه در حسرت خانه های حیاط دار قدیم هستند و گاه در تکرار مقیاس انسانی برای ارتفاع شهر و خانه. اینان متاسفانه واقعیت افزایش جمعیت شهرها را نمی پذیرند. اینان از خانه هایی استقبال می کنند که کمتر از هفت، هشت واحد داشته باشد و به اصطلاح امکان مراودات چهره به چهره افراد با هم فراهم آید. اینان هنوز بقالی سرکوچه را به واحدهای بزرگ فروش اقلام مورد نیاز مردم ترجیح می دهند، با این استدلال که با بقال محله می شود رفاقت و سلام وعلیک کرد، با صندوقدار فروشگاه بزرگ نه. اما اینان این را کتمان می کنند که وقتی وارد یک فروشگاه بزرگ می شوید از پیاز و گوجه تا آیینه حمام را می توانی بخری و لازم نیست برای هر قلم از نیازها به مغازه ای بروید. اینها هنوز در حسرت چانه زدن با فروشنده هستند و نمی پذیرند چقدر انسانی و امروزی است که صندوقدار فروشگاه بزرگ نه امکان گرانفروشی دارد و نه امکانی برای چانه زدن. اینان می گویند وقتی سه یا چهار واحد در یک آپارتمان هستیم با هم رفیق می شویم، فارغ از اینکه این رفاقت بر سر چانه زنی در مورد شارژ آپارتمان باشد یا سر نظافت پله ها. اینان نمی پسندند که اگر دریچه چانه زنی بسته شود، همه اعضای یک مجتمع بزرگ مسکونی بی آنکه مساله شخصی با کسی داشته باشند سر اصول و قواعد نگهداری ساختمان توافق می کنند و به روشی دموکراتیک مدیر ساختمان را انتخاب می کنند و با چنین روندی، تمرین دموکراسی می کنند. اما بسیار فراتر از این حرف ها، زمین خداست که مفت نیست. زمین خدا نه تنها مفت نیست، بلکه بی انتها هم نیست. همین است که هست. نمی توان مثقالی به آن اضافه کرد و ما این زمین خدا را مفت و مجانی می بریم زیر بتن و آسفالت و خوشحالیم که خانه های با مقیاس انسانی می سازیم! بگذریم که مقیاس انسانی با قدوقواره آدمی متر نمی شود با وسعت ذهنی و قدرت ابتکار او سنجیده می شود. ما در جهان امروز، هیچ چاره ای نداریم جز اینکه برای اسکان مردم به ارتفاع برویم. زمین خدا عاریتی است از گذشتگان و امانتی است برای آیندگان. یک مثال ساده می تواند کمک کننده باشد. مجموعه شهرک اکباتان تهران که برج هم نیست، در 200 هکتار برای 64 هزار نفر طراحی شده، شهر دامغان 1700 هکتار است برای 52 هزار نفر. در شهرک اکباتان تمام زیرساخت های شهر و کاربری ها و فعالیت های زندگی روزمره به قدر کفایت در همان محوطه وجود دارد ولی در دامغان برای هر فعالیتی باید سواره و پیاده به کنجی از شهر برویم. کدام منطقی تر و آینده نگرانه است؟ تهران، برخلاف نظر برخی، در میان کلانشهرهای هم ردیف خود، جزو کوتوله هاست. هم به خاطر زمین های رها شده شهری و هم به خاطر تکالیف طرح های کلانشهری. زمین خدا را حرام نکنیم. رها کنیم این تفکر را! |