| روزنامه هم میهن در سرمقاله خود نوشت: امروز گزارشی از سخنان سیدمحمد خاتمی که در یزد ایراد شده، در رسانه ما درج شده است. مهمترین پروژه فکری و عملی او را باید ترکیب موثر دین و آزادی دانست، او از همان زمان ریاست جمهوری خود مکرر به این مساله می پرداخت. برخی می پرسیدند که چرا او این همه و مکرر به این موضوع اشاره و تاکید می کند؟ تجربه دو دهه گذشته نشان داد که فراتر از مشکلات ساختاری ایران ریشه فکری و نظری اختلافات مردم با بخش غالب جناح حاکم در درک و انتظارات دو طرف از دین و جایگاه آن و انتظاراتی است که از آن دارند. نکته اصلی این است که گروهی دین را فراتر از عقل و علم و آزادی قرار می دهند و چون قادر به دفاع از نگاه خود نیستند، آزادی را نیز معادل ولنگاری تعریف می کنند. در حالی که جوهر انسانیت همان آزادی و اختیار و مسئولیت اوست، و به همین دلیل مورد پرسش قرار می گیرد. از حیوانی که آزاد نیست، چگونه می توان پرسشگری کرد؟ در صورت پذیرفتن اصل آزادی، حدود انتظارات ما از دین هم روشن می شود. از همه مهمتر اصل حاکمیت اراده مردم و تقدم آن بر اراده های فردی نیز انکارناپذیر خواهد شد. دین نیامده که جای عقل و علم و اراده افراد را بگیرد. اگر بخواهد جای آن ها را بگیرد، یعنی بشریت و آرامش و رفاه او را نابود کرده است. این یعنی دین را هم نابود کرده است. یکی از علل تضعیف دین در دو دهه اخیر همین رویکرد تندروها برای ایجاد تضاد میان دین با عقل و علم است. عقل و علم و اختیار مهمترین نعمت های خداوند است، حال چگونه می توان به نام دین آن ها را نفی و تخطئه کرد؟ متاسفانه جناحی از تندروهای غالب این تقابل را در عمل و بیان اظهار می دارند. خاتمی به وضوح می گوید و معتقد است که دین جاودانه دینی است که پرسش و پرسشگری را که در متن وجود آدمی است به رسمیت بشناسد و راه را برای رفع نیازها باز کند. دین نمی تواند پرسش را نفی کند، چراکه همان خدایی که دین را آفریده، قدرت پرسشگری را هم به انسان داده است. پرسشگری نیز شرط لازم آزادی است و ادامه می دهد که هرچه در مقابل آزادی قرار گیرد، زیان می کند. تجربه ایران آشکارا درستی این قاعده روشن را نشان می دهد. پیش از انقلاب که روحانیون در قدرت نبودند برای حضور در عرصه عمومی مجبور به مطالعه و تعاطی افکار بودند. به همین دلیل توانستند ارزش های دینی را در جامعه رواج دهند و طی 15سال 1342 تا 1357 شاهد رشد و پذیرش شتابان دین نزد جوانان بودیم؛ رشدی که منتهی به انقلاب شد. اما امروز کار به جایی رسیده که مسئله مهم جامعه از نظر آنان و به صورت پرسش و پاسخ میان دو روحانی به این صورت طرح می شود که؛ اگر مردی زنش فوت کند و او را دوست داشته باشد، زن دومی بگیرد او را هم دوست داشته باشد. آیا در بهشت می تواند با هر دو باشد؟ هنگامی که سطح درک و پرسش از دین پس از گذشت 47سال از انقلاب و در رسانه رسمی کشور این چنین سخیف باشد، آیا انتظاری جز فرار از دین داریم؟ آن هم در جامعه ای که سراسر وجودش سرریز از پرسش های کلیدی است. کسانی که دین را تبدیل به محملی برای ارتزاق خود کرده و آن را آغشته به خرافات و امور غیرعلمی و غیرعقلانی و بی ارتباط با بطن جامعه و مشکلات مردم معرفی کنند بزرگترین دشمنان اخلاق و معنویت و دین هستند. اگر این جماعت خود را پشت سیاست پنهان کنند، سیاست را هم با خود به پایین خواهند کشاند. |