صدا و سیما، به عنوان یک نهاد انحصاری و فراقوه ای، وظیفه خطیر اطلاع رسانی، آموزش و سرگرمی عمومی را بر عهده دارد. قانون اساسی این سازمان را یک رسانه ملی می داند که باید بازتاب دهنده تنوع فکری، فرهنگی و سیاسی ملت باشد. با این حال، سال ها عملکرد این سازمان با انتقادات گسترده ای مواجه بوده است که عمدتاً بر عدم تحقق همین رسالت ملی و تبدیل شدن آن به ابزاری برای منافع جناحی متمرکز است. بزرگترین نقد ساختاری به صدا و سیما، انحصار آن در فضای رسانه ای است. این انحصار، فضای رقابتی را از بین برده و انگیزه ای برای بهبود کیفیت و پاسخگویی به نیازهای مخاطب باقی نگذاشته است. در عمل، این سازمان به جای اینکه به عنوان یک رسانه عمومی عمل کند، به یک سازمان ایدئولوژیک جناحی تقلیل یافته است. ساختار فرا قوه ای و عدم شفافیت، عملاً آن را از پاسخگویی مؤثر در برابر نهادهای انتخابی مانند مجلس یا دولت خارج می سازد. این ساختار، نه تنها موجب کاهش شفافیت مالی و مدیریتی می شود، بلکه می تواند آن را نسبت به انتقادات بدنه جامعه و نخبگان نفوذناپذیر سازد. چنانچه قائل بر این باشیم که انتصابات کلیدی در سطوح مدیریتی صدا و سیما، اغلب بر اساس وابستگی های سیاسی و ایدئولوژیک انجام می شود، نه شایستگی حرفه ای در حوزه رسانه، نتیجه ی آن تضعیف هر چه بیشتر توانایی سازمان در جذب و حفظ نیروهای متخصص و خلاق خواهد بود. شاید یکی از ملموس ترین انتقاد به صدا و سیما، سوگیری شدید سیاسی و ترتیب پوشش رویدادها باشد. به عنوان مثال در مناظرات، اخبار و برنامه های تحلیلی، اغلب دیدگاه های نزدیک به جریان های فکری خاص برجسته شده و صدای مخالف یا منتقد به صورت سازمان یافته به حاشیه رانده می شود یا کم رنگ می شود. این رویکرد، اصل بی طرفی و عدالت رسانه ای را نقض می کند. با وجود بودجه های قابل توجه، بخش قابل توجهی از تولیدات تلویزیونی، به ویژه در حوزه سریال ها، مستندها و برنامه های سرگرمی، فاقد استانداردها و جذابیت های لازم در حد مخاطبین است. تکرار مکرر موضوعات، ضعف در فیلم نامه و کارگردانی، و ترویج کلیشه های فکری و اجتماعی باعث شده تا این سازمان تا حد زیادی توانایی رقابت با شبکه های ماهواره ای و پلتفرم های اینترنتی را از دست بدهد. عدم پوشش کامل اعتراضات اجتماعی یا بحران ها، و تلاش برای ارائه یک تصویر مطلوب از وضعیت اجتماعی به جای واقعیت موجود می تواند یکی از دلایل اصلی سلب اعتماد مخاطب باشد. بدین ترتیب که به جای تحلیل ریشه ای مشکلات، برنامه های خبری و تحلیلی به سرپوش گذاشتن بر ضعف ها یا تقلیل آن ها به توطئه های خارجی می پردازند. تمایل به استفاده از دستگاه های ماهواره ای به وضوح نشان می دهد که تمایل عمومی به تماشای برنامه های داخلی به ویژه بخش های خبری و تحلیلی، رو به کاهش است. شهروندان برای کسب اطلاعات موثق یا سرگرمی باکیفیت به منابع خارجی، شبکه های ماهواره ای و رسانه های اجتماعی روی می آورند لذا ریزش مخاطب، عملاً کارآمدی سازمان را زیر سوال می برد. عملکرد صدا و سیما به جای ایجاد همبستگی ملی، اغلب به تعمیق شکاف ها منجر شده است. زمانی که بخش بزرگی از جامعه احساس کند صدای آنها در رسانه ملی بازتاب نمی یابد و رسانه صرفاً بلندگوی یک گروه خاص است، حس بی اعتمادی تقویت شده و مشروعیت سازمان کاهش می یابد. تمرکز بر یک خط فکری مشخص و اعمال سلیقه های تنگ نظرانه در محتوا، موجب کنارگیری بسیاری از هنرمندان و تولیدکنندگان حرفه ای از همکاری با این سازمان می گردد. این امر به نوبه خود، به سطحی سازی محتوا و افت کیفیت آثار فرهنگی منجر شده است. صدا و سیما با این رویکرد، برای تحقق رسالت ملی دچار مشکلات مزبور است که به از دست رفتن سرمایه اعتماد عمومی و ریزش گسترده مخاطب انجامیده است و اصلاح عملکرد این سازمان نیازمند تغییرات بنیادی است که از جمله مهمترین آن باز کردن فضای رقابت برای ایجاد شبکه های خصوصی یا نیمه خصوصی با نظارت مستقل و ایجاد سازوکاری برای نظارت و پاسخگویی نهادهای انتخابی (مانند مجلس) بر عملکرد سازمان، همچنین تضمین پوشش عادلانه برای تمام دیدگاه ها و جریان های سیاسی و اجتماعی، مطابق با اصل بی طرفی رسانه ای و تمرکز بر شایسته سالاری در انتصابات و جذب نیروهای متخصص برای ارتقاء کیفیت تولیدات. بدون این اصلاحات ساختاری، صدا و سیما همچنان در یک چرخه معیوب از دست دادن مخاطب و تقویت بی اعتمادی باقی خواهد ماند و وظیفه اصلی خود را در قبال ملت ایران به انجام نخواهد رساند. |