متولد دوران جنگ و چه بسا خاطراتی هم از آن دوران در زمان طفولیت خود دارم. دهه ای که لحظه به لحظه با بزرگ تر شدنم طعم مصائب و مشکلات را چشید.هر چه بزرگ تر شدم خواسته ها و نیازهایم هم به طور طبیعی بیشتر شد. ولی از آنجایی که به دلیل مشکلات اقتصادی و مصائب بعد از جنگ امکانات جهت پوشش نیازهایم کم بود؛ بعضا با بی توجهی و بی انگیزگی در دوران مختلف زندگی مواجه شدم. به عنوان مثال در بدو ورود به مدرسه با کلاس هایی مواجه گشتم که روی هر میز 3نفر می نشست و برخی مدارس دو شیفت صبح و عصر را در یک روز داشتند که این خود مدیریت و آموزش بچه ها را با چالش مواجه می کرد. دانش آموزان اغلب با این شرایط رشد می کردند و دیگر مجالی جهت استعدادیابی پیدا نمی شد و چه بسا استعدادهایی داشتم که به دلیل عدم توجه و نبود امکانات کافی به هدر رفت... من تقریبا با همین شرایط پا به مقاطع بالاتر تحصیلی گذاشتم و بزرگ تر شدم. در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80؛ به بلوغ رسیدم. حالا دیگر با نیازها و خواسته هایی مواجه شدم که اساسی بودند. مانند فرایند اجتماعی شدن، دانشگاه، اشتغال و ... دوباره کمبود امکانات خود را نشان داد و صفی طولانی جهت حضور در دانشگاه شکل گرفت و رقابت بسیار سنگین شد ... این رقابت به خودی خود استرس و اضطرابی را در بدو جوانی به من وارد کرد و نمی دانستم تازه این اولین استرس جدی زندگیم هست. وارد دانشگاه شدم و پس از 4 سال مدرک لیسانسم رو گرفتم. یک دفعه خودم رو در لباس سربازی دیدم. تقریبا 2 سال از زندگیم در این دوران گذشت که به نظرم می توانست خیلی کمتر شود. گذشت و به دنبال مسئله ای اساسی تر از زندگیم گشتم؛ کار، آینده و زندگی ... دوباره به صف طولانی برخورد کردم. این بار اشتغال. کلی آدم هم سن و سال خودم را رقیب خودم می دیدم. وای وای وای .... خدایا این چه وضعیتی است. به دلیل کمبود فضای کار، وقتی یک موقعیت شغلی پیدا می شد برای کسب آن وارد مبارزه ای نفس گیر می شدم. زمانی که وارد کار شدم به دلیل اینکه توانسته بودم در این رقابت پیروز شوم، مدیران مجموعه با حالتی که بدون اگر کارت را درست انجام ندی کلی آدم منتظر هستند تا جایت را بگیرند ، مجدد استرس را به من وارد می کردند و دوباره باز دانشگاه. برای ماندن در فضای کار، مداوم در حال یادگیری هستیم و طعم آسایش و آرامش را نچشیدیم. ( این در حالی است که دهه 50 و قبل تر و دهه هفتاد و بعد از آن این قدر به دنبال یادگیری و به اصطلاح آپدیت کردن نیستند و با این مشکلات سر و کار ندارند) این حالت تا به الان در زندگی ما دهه شصتی ها همچنان جاریست، چون همه ما با هم داریم بزرگ تر می شویم و خواسته هایی یک شکل داریم. جور کمبود نیروی کار در آینده هم بر عهده ی ما دهه شصتی هاست. بازنشستگی، آرامش و آسایش کی خواهد بود؟ مدیریت و برنامه ریزی برای ما دهه شصتی ها چه زمان به وقوع می پیوندد؟ |