پلیس 110 نهادی که با همین رمز سه رقمی نشانی از شرافت علی (ع) و شجاعت بزرگ پرچمدار عدالت دارد. مجموعه ای از شریف ترین و متعهد تربن انسانهایی که هرگز به دنبال نام و نشانی نبوده و گویی در کوچه های گمنامی، با مروت زیستن را بر هر شیوه حیاتی برگزیده اند. انسانهایی که خلوص و تعهدشان تکریم برانگیز و شجاعت و رادمردی شان تحسین بر انگیز است. سنگینی سخت ترین مشاغل را بر دوش اما گامهای اراده شان در خدمت به مردم آنچنان استوار که آرامش را بر خویش حرام تا مردم زیر چتر امن حضورشان آسوده از هر خطری بیاسایند. فراموش نکنیم که این عزیزان همواره به جایی پا میگذارند که شاید امکان برگشت در ان نباشد. فقط و فقط خدا میداند که هر بار از خانه و خانواده خداحافظی میکنند چه در دل دارند که ایا برمیگردند نه؟ دریادلانی که بی مهابا به دل حادثه میزنند تا دستهای در تمنای شهروندی را مدد رسانند و دلهای پریشان از خوف را آرامش بخشند. شکیب و اراده شان آهنین و در سیمای پرمهرشان جز بی اعتنایی به خستگی و پایبندی به خدمت هیچ نقشی نمی توان یافت و هیچکس نمیداند شاید آن لحظه که برای خدمت به مردم می شتابند، پشت آن اراده و صلابت، چه بیقراری هایی که برای خانواده و فرزندان خود دارند اما در آن لحظه تنها به خدمت می اندیشند و بس. پلیس 110 نهادی به وسعت سرزمین پهناور ایران... که هر کجا فرا خوانده شوند همچون فرشتگان نجات حاضر می شوند. تصور انکه کشوری به پهناوری ایران چگونه با هر تماس به فاصله زمانی کمی 110 میرسد برای هر کس که مقدور نباشد برای ما مردم ایران و جغرافیای کرد و ترک و عرب و بلوچ و ......بسیار واضح و شکوه جاودانه و لایتناهی کارشان... پلیس 110 بیدار مردانی که هر کجا و هر زمان و هر مکان که فرا خوانده شوند همچون فرشتگان نجات حاضر می شوند بی آنکه پروایی و حتی اندک تردیدی به خود راه دهند، چشم بر آرامش خویش می بندند دل از عاطفه پدری و عشق های پاکشان به خانواده می گیرند تا به خانواده بزرگتری به نام ایران خدمت کنند. در تمام لحظه هایی که چشمهای ما با خواب مانوس و بیداری هایمان با آرامش مالوف، جوانمردترین انسانها اما کسوت خدمت بر قامت، چشمهای بیدارشان حافظ امنیت است. شاید در پی هر تماس شهروندان، در پی هر صدای از خوف لرزانی که آنها را به یاری فرا می خواند،هزار خطر در کمین شان باشد، اما مرد میدان شرف را چه بیمی از خطر... ؟! اوج این ایثار را در چشمهای پدری می توان دید که اولین لحظه های شیرین طعم پدر شدن را از کام خود می گیرد وقتی آنسوتر از این بزم، شهروندانی دیده به راه خدمتش دارند. اوج این ایثار را آنجا می توان دید که هر خداحافظی پایان نامعلومی دارد چرا که هیچ کسی نمی داند پایان هر ماموریت چیست؟ اما انها را با خدا قراری است که حتی اگر بدانند بازگشتی در کار نیست هرگز خللی در اراده شان نخواهی یافت. قلم پیش قامت اراده شان شکسته و صفحه پیش ایثارشان شرمنده و نانوشته ها شعله میکشد بر کلماتی که قاصر از بیان این همه ایثار است.پلیس 110 جان بر کف نهاده تا ایران و ایرانی ایمن از هر خطر بماند.. تیر در پا تا کشور ایران از راه رفتن باز نماند.گلوله در چشم تا مبادا مردم نابینا شوند دلاور مردان 110 در ماموریتها دست و پا از دست میدهند تا ملت ایران دست و پا داشته باشند. |