در طرح اخیر پلیس آگاهی پایتخت برای جمع آوری سارقان، چهره هایی کم سن و سال، بعضا 18 ساله، در جمع متهمان به چشم می خوردند. به گزارش ایلنا، بررسی میدانی نشان داد، اغلب این دستگیرشدگان مسیری مشابه را طی کرده اند؛ ترک تحصیل در سال های ابتدایی دبستان، زندگی در خانواده های گرفتار مشکلات مالی، رشد در محله هایی که سرقت در آن قبح چندانی ندارد و دوستی هایی که بیش از همراهی، به بیراهه می کشانند. یکی از این جوانان تنها 18 سال داشت. او می گوید که برای نخستین بار دست به سرقت گوشی زده و سابقه بازداشت نداشته است. تحصیلاتش تنها تا کلاس دوم دبستان ادامه داشت و پس از آن، درس را برای همیشه کنار گذاشت. این سارق علت سرقت خود را مشکل مالی بیان کرد. سارق دیگر که 23 سال داشت، توضیح داد که تنها جرمش سرقت گوشی بوده و این نخستین بار است که دستگیر می شود. او تحصیل را در پنجم دبستان رها کرده و پس از آن چوپانی می کرده است. درباره علت گرایشش به سرقت گفت: رفیق ناباب باعث شد. محله ما جوری هست که اگر کسی دزدی نکند، عیب به حساب می آید. سارق 18ساله دیگر، انگیزه اش را وسوسه ای که از سوی دوستش به او منتقل شد، توصیف کرد و گفت: دوستم گفت گوشی ارزش خوبی دارد و می توان از فروش آن پول خوبی به دست آورد. همان پیشنهاد کوتاه کافی بود تا به سرقت گوشی فکر کند. او تا هفتم دبستان درس خوانده و سپس مدرسه را ترک کرده بود. در میان متهمان، جوان 18 ساله ای هم به جرم مالخری بازداشت شده بود. او گوشی هایی را که دوستش سرقت می کرد، به فروش می رساند. تحصیلاتش تا ششم دبستان بیشتر ادامه پیدا نکرده بود. این روایت ها تصویری روشن از چرخه ای تکراری به دست می دهد؛ کودکانی که مدرسه را زود رها می کنند، در سایه فقر و محله های پرآسیب بزرگ می شوند، به جمع دوستانی با رفتارهای پرخطر می پیوندند و سرانجام در نخستین تجربه بازداشت و با عنوان سارق معرفی می شوند. برای بررسی دقیق تر این چرخه به سراغ بهزاد رضوی فرد عضو هیئت علمی و مدیر گروه حقوق کیفری و جرم شناسی دانشگاه علامه طباطبایی رفتیم. در ادامه متن مصاحبه با او را می خوانید: چه عواملی باعث می شود نوجوانان در سن پایین، مثل 17 یا 18 سالگی وارد مسیر سرقت شوند؟ زمینه ها و عوامل متعددی وجود دارد که می تواند موجب شود کودکان و نوجوانان تا سن 17 یا 18 سالگی وارد مسیر سرقت شوند. از منظر جرم شناسی، مهم ترین عامل، مسائل اقتصادی است که معمولاً در بستر از هم گسیختگی خانوادگی شکل می گیرد. به بیان دیگر، احتمالا این افراد به دلیل نوعی ازهم گسیختگی خانوادگی، همچون اعتیاد پدر، بیکاری پدر، یا اعتیاد و بیکاری مادر و همچنین سایر آسیب های مرتبط با مادر، دچار فشارهای اقتصادی و وضعیت نابسامان شده اند. همین امر آنان را در مسیر سرقت، به منظور گذران زندگی و امرار معاش قرار می دهد. البته گاهی اوقات برخی از این سرقت ها می تواند ناشی از پیروی کورکورانه از همسالان و صرفا برای تنوع و تفنن باشد، هرچند به نظر من این موارد چندان شایع نیستند. ترک تحصیل چه نقشی در شکل گیری رفتارهای خلافکارانه دارد؟ از منظر جرم شناسی، ترک تحصیل یکی دیگر از علل و زمینه های وقوع سرقت یا سایر رفتارهای خلافکارانه است. از منظر جامعه شناسی جنایی نیز، ترک تحصیل باعث می شود که فرایند و مدل ارتباطات کودکان زیر 18 سال متحول شود و به سمت یک مدل لجام گسیخته، آزاد و بدون کنترل هدایت شود. دلیل این امر آن است که نقش مدرسه و نقش محیط آموزشی در نوعی کنترل و نظارت بر کودکان و نوجوانان به اثبات رسیده است. تحصیل، آموزش و قرار گرفتن در محیط آموزشی می تواند موجب انسجام فکری و رفتاری کودک و نوجوان شود و او را در یک چارچوب قرار دهد که کمتر به سمت ارتکاب بزهکاری برود. البته این به این معنا نیست افرادی که تحصیل می کنند هیچ وقت مرتکب بزهکاری نمی شوند. کما اینکه افراد تحصیل کرده هم در میان کسانی که سرقت می کنند یا مرتکب رفتارهای بزهکارانه می شوند، حضور دارند. اما در این موارد، گروه های همسال و همنشین بیش از تحصیل و محیط تحصیلی بر این افراد تأثیر گذاشته و آنان را به سمت بزهکاری سوق داده است. جرم و انحراف آموختنی است تأثیر رفیق ناباب تا چه اندازه می تواند در تصمیم نوجوان برای ورود به بزهکاری مؤثر باشد؟ موضوع تأثیر رفیق ناباب در علم جرم شناسی در نظریه همنشینی افتراقی به طور صددرصد ثابت شده است. به این معنا که گروه های همسالان، وقتی که با دوستان ناباب و هم رده خود همنشینی می کنند، در واقع رفتار مجرمانه و بزهکاری را می آموزند. به عبارتی دیگر بر اساس این نظریه، جرم یا انحراف آموختنی است و این نوجوانان، جرم یا بزهکاری را در گروه همسالان و در کنار رفیق ناباب یاد می گیرند و می آموزند. در دیدگاهی دیگر، جرم محصول تقلید است. وقتی که یک نوجوان در کنار رفیق ناباب قرار می گیرد، از او تقلید می کند، رفتار مجرمانه را از او می آموزد و آن را تکرار می کند. علاوه بر این، پس از آموختن، رقابت هایی که بین گروه های بزهکار وجود دارد، باعث می شود که برای پیش افتادن، با تأسی از رفقای ناباب، اقدامات بزهکارانه شدیدتری انجام دهند تا در این گروه ها در رقابت خود موفق و پیروز باشند. سرقت تفننی نداریم؛ روشی برای بهتر زیستن است در محله هایی که جرم دزدی رایج است، چه نوع فرهنگ یا نظام ارزشی حاکم است که این رفتارهای مجرمانه را توجیه می کند؟ معمولا چنین محله هایی از نظر سطح اقتصادی و سطح فرهنگی فقیر هستند. به عبارتی، شاید بر اساس نظریه جرم شناختی فشار، این افراد در محیطشان اساسا ارتکاب سرقت و دست زدن به سرقت را یک عامل تحول و حرکتی از یک نقطه فرودست به نقطه فرادست و از تنگدستی به دارایی می دانند. بنابراین تصور می کنند که با در پیش گرفتن حرفه سرقت، خود را از شرایط بد به شرایط خوب و بهتر منتقل می کنند. از این رو سرقت در میان این افراد تفننی نیست. سرقت در میان محله ای که عیب محسوب نمی شود و دزدی به حساب نمی آید، تبدیل به یک فرهنگ و یک شیوه زیست می شود. در واقع، تجربه زیستی ای است که برای بهتر و باکیفیت تر زیستن، آن را به کار می گیرند. چه رابطه ای میان احساس محرومیت اجتماعی و گرایش به ارتکاب جرم در این گروه های سنی وجود دارد؟ این مسئله به موضوع تأثیر فقر و توسعه و دارندگی بر ارتکاب جرم بر می گردد. در جرم شناسی، این موضوع همواره مورد توجه بوده است و از منظر جرم شناسی اقتصادی بحث می شود که فقر و محرومیت اجتماعی تا چه میزان به ارتکاب بزهکاری در گروه های سنی مختلف منجر می شود. طبق مباحثی که جرم شناسان مطرح می کنند، قطعاً فقر و محرومیت اجتماعی می تواند یکی از علل مهم و اساسی ارتکاب سرقت باشد. البته برخی از نظریه پردازان و جرم شناسان اقتصادی در مقابل معتقدند که حتی توسعه، وفور و پیشرفت اقتصادی نیز می تواند به همان میزان موجب ارتکاب بزهکاری شود، اما شمایل و مبنای آن متفاوت است. به این معنا که وقتی مثلا در کشوری یا شهری دارندگی و دارایی زیاد شود، طبقات محروم از نقاط محروم به سمت نقاط دارا و ثروتمند جذب می شوند و برای ارتکاب سرقت اقدام می کنند. در واقع، این به معنای آن است که باز هم به دلیل وجود عده ای دارا و عده ای فقیر، ارتکاب سرقت رخ می دهد. اما در هر صورت، مسئله اصلی این است که بین احساس محرومیت اجتماعی و گرایش به ارتکاب جرم قطعا رابطه وجود دارد. این رابطه در چارچوب نظریه فشار نیز قابل توجیه است؛ به این معنا که کسی که دچار محرومیت اجتماعی است، برای برون رفت از این موقعیت ناخوشایند دست به ارتکاب جرم می زند تا موقعیت بالاتر و بهتری را کسب کند و احساس بهتری و خوشایندتری نسبت به زندگی داشته باشد. آیا صرفا دستگیری و زندانی کردن این نوجوان ها می تواند جلوی تکرار جرم را بگیرد؟ پاسخ به این سوال قطعا منفی است. این موضوع به دو دیدگاه مخالف و متضاد بازمی گردد؛ یک دیدگاه کیفرگراست که صرفا به دنبال اجرای مجازات ها و پاسخ های کیفری و سزادهی چشم بسته است. دیدگاه دیگر این است که ما باید متوجه باشیم صرف مجازات و پاسخ کیفری منجر به اصلاح و بهبود نمی شود، بلکه حتما باید زمینه های بازپذیری اجتماعی و بازپذیری فرهنگی این بزهکاران فراهم باشد. وگرنه چه بسا بسیاری از این جوانان وقتی وارد زندان می شوند، شگردها و راهکارهای پیچیده تری برای سرقت و کلاهبرداری را در داخل زندان ها از افراد باتجربه تر می آموزند. بنابراین، به خصوص در مورد نوجوانان زیر 18 سال، هیچ وقت زندان توصیه نمی شود. به همین دلیل است که ما کانون اصلاح و تربیت برای آن ها داریم. از قانون سال 1338 تاکنون، قاعدتا و منطقا محل نگهداری کودکان و نوجوانان بزهکار زیر 18 سال همان کانون های اصلاح و تربیت است. برای جلوگیری از تبدیل شدن نوجوانان به بزهکاران حرفه ای چه راهکارهایی وجود دارد؟ در پاسخ به این سوال باید بگویم برای اینکه به تعبیر قدما و در ادبیات عامه تخم مرغ دزد شتردزد نشود چه کار باید کرد؟ قاعدتا، اگر کسی به طور اتفاقی یک بار دست به ارتکاب جرم سرقت زده باشد، یا دوبار و حتی سه بار در محیط پیرامونش این کار را انجام داده است، ما باید به این فکر باشیم که برای این کودکان و نوجوانان، دوره های آموزش و کارآموزی در نظر بگیریم و آن ها را وارد یک فرایند بازپذیری و بازآموزی کنیم. اگر این کار را انجام دهیم، در واقع تا حدودی می توانیم از تبدیل بزهکاران به بزهکاران حرفه ای جلوگیری کنیم. البته همه این موارد منوط به آن است که دستگاه قضایی امکانات و شرایط لازم را فراهم کند تا بتواند بزهکاران را مورد بازآموزی و آموزش مجدد قرار دهد. |