فرارو- قاسم توکلی؛ حتما اشعار فولکلور منسوب به مادر گل ممد خراسانی را شنیده اید، برای خراسانی ها این اشعار آشناست. محمود دولت آبادی در رمان کلیدر این یاغیان ابدی خراسان را با قلم زیبایش به جهانیان معرفی کرده است. البته دولت آبادی راوی آن رویِ جذاب و مثبت گل ممدها بوده است اما در این یادداشت که در حقیقت مرثیه ای در سالروز شهادت کلنل محمدتقی خان پسیان بدست همین گل ممدهاست شما با آن رویِ تاریک، خشن و فاسد گل ممدها آشنا خواهید شد. به گزارش فرارو، کلنل پسیان (به عنوان یکی از وطن پرست ترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران) در غروب 11 مهرماه سال 1300 در حالی که تنها 30 سال از عمر پربارش گذشته بود در اطراف قوچان (همان جایی که حدود 150 سال قبل تر چند گل ممد دیگر، نادرشاه افشار را به قتل رساندند) توسط یاغیان مسلح قبایل کرمانج شمال خراسان که از سوی مرکز و بدستور قوام السلطنه تطمیع و تحریک شده بودند به شهادت رسید. - کلنل پسیان که بود و چه کرد؟ کلنل محمدتقی خان پسیان به عنوان یک چهره مشروطه خواه و وطن پرست تابستان سال 1299 در سن 29 سالگی به فرماندهی ژاندارمری ولایت خراسان منصوب شد. شش ماه پس از انتصاب کلنل و آغاز اصلاحات آمرانه او با هدف مبارزه با فساد، ایجاد امنیت و آغاز مدرنیزاسیون، در مرکز کودتای سوم اسفند 1299 رخ داد و کابینه سیاه به صدارت سیدضیاء الدین طباطبایی بر سر کار آمد. همان زمان تلگراف مخفیانه سیدضیاء به دست کلنل در مشهد رسید: سردسته مفسدین ولایت خراسان، شخص والی یعنی احمد قوام السطنه را دستگیر و تحت الحفظ به تهران بفرست. کلنل که خودش را مطیع دولت مرکزی می دانست روز 13 فروردین 1300 قوام را جلوی دروازه باغ بزرگ ملک آباد دستگیر و به تهران فرستاد، کینه ای که قوام بخاطر این اقدام ازکلنل به دل گرفت در نهایت به قیمت جان او تمام شد. از بد حادثه درست سه ماه بعد، قوام که ابتدا زندانی شده بود و قرار بود در تهران به جرم اختلاس و فساد در ولایت خراسان محاکمه شود، نه تنها از زندان آزاد شد بلکه به دستور احمدشاه قاجار به عنوان نخست وزیر کشور منصوب و بلافاصله جانشین سیدضیاء شد! کلنل همان زمان با درد و افسوس نوشت: هزار نقش برآورد زمانه و نبود // یکی چنانکه در آیینهٔ تصور ماست ! با نخست وزیری قوام السلطنه (معروف به چرچیل ایران) تلاش بی امان قوام برای انتقام گیری از کلنل از طریق تحریک یاغیان کوههای شمال خراسان (همان گل ممدهای دولت آبادی) آغاز شد. در نهایت روز 11 مهرماه سال 1300 یک جمعیت تقریباً 700 نفره از گل ممدها که تمام پاسگاههای بجنورد، شیروان و قوچان را خلع سلاح کرده و به سوی مشهد حرکت می کردند با یک جوخه 80 نفره از ژاندارمهای تحت امر کلنل پسیان در جعفرآباد قوچان روبرو شدند. جنگ شدیدی درگرفت و کلنل مثل همیشه با شجاعت دشمن را عقب راند، اما تعداد افراد دشمن و مهمات شان آنقدر زیاد بود که نیروهای محدود کلنل را محاصره کنند. در پایان روز با فرار عده ای از سربازان کلنل، خیانت فرماندهانش و تمام شدن فشنگهای اسلحه اش، در نهایت بدست اشرار کشته شد و سر بریده اش توسط یکی از همان گل ممدها (سردار فرج الله خان؛ مزدور تحت امر سردار معزز بجنوردی و متحد قوام السلطنه) به تلگرافخانه قوچان برده شد. تلگرافچی با دیدن سر بریده یک انسان غَش کرد! گل ممدها یک سطل آب به صورتش پاشیدند و با چند سیلی او را هوش آوردند تا هر چه سریعتر خبر کشتن کلنل را ابتدا به قوام در تهران و سپس سردار معزز در بجنورد مخابره کند تا نازشصتی و خلعت دریافت کنند. - گُل مَمَد؛ سوژه سرکشِ برآمده از وضع طبیعی خراسان گل ممد فقط یک اسم نیست، یک نوع تیپ شخصیتی است که در محیط خشن و پرآشوب خراسان طی قرنها ناامنی مطلق، شکل گرفته است. گل ممد عالی ترین شکل تجلی انتخاب طبیعی در طبیعت وحشی و رام نشدنی خراسان است. گل ممد وقتی از شکم ننه اش قدم به عرصه وجود می گذارد با چوب و ترکه بزرگ می شود! بواسطه تربیت خشن در آن محیط متخاصم مثل توپ هفت سنگ ضدضربه می شود و پوستش چنان کلفت می شود که قادر است تقریباً از هر مهلکه ای جان سالم بدر برد. او در زمستانهای استخوان سوز خراسان پا برهنه ازین روستا به آن روستا می دود و در تابستانهای داغ و سوزان با نمدی بر تن و کلاه پشمینی بر سر، چای داغ می نوشد چون معتقد است حرارت تابستان را فقط چای داغ می شکند ! گل ممد به هیچ کس و هیچ چیزی جز غریزه بقاء خودش و منافع قوم و قبیله اش پای بند نیست. امروز از این ارباب پول می گیرد تا علیه آن ارباب طغیان کند و فردا بالعکس، امروز عروسک خیمه شب بازی روس است و فردا اهرم فشار انگلیس! او نه قانون می شناسد و نه وطن، یگانه آرمان او زیستن در فرهنگ غارت و غنیمت است. گل ممد در وضع طبیعی هابز، در آنارشی محض بزرگ می شود و در تمام طول عمرش چیزی جز ظلم و ستم، غارت و کُشتن و سوختن و فساد و تبعیض نمی بیند. او موجودی است که از چنگ اسکندرمقدونی و چنگیزمغول هم جان بدر برده و تجلی تمام عیار سوژه سرکش و نظم ناپذیر در فرهنگ سیاسی اقتدارگرایانه جامعه سنتی ایران است.  - یک تراژدی تماماً ایرانی؛ مواجهه کلنل و گل ممد! کلنل به عنوان فرمانده ژاندارمری خراسان و کسی که در اروپا تحصیل کرده بود، با ساده دلی تمام می خواست که آن جهان بی نظم و فاسد شرقی را به نظم درآورد و آن سوژه های عاصی را با مفهوم قانون و ارزشهای انقلاب مشروطه آشنا کند. کلنل می خواست به گل ممدها مفهوم Constitutional را بیاموزد! مفهوم حبّ وطن را بیاموزند! آرزوی او بود که آنها بفهمند Nation State چیست و دموکراسی کدام است! کلنل می خواست گل ممدها دریابند که فرزندان دارا هستند، با تاریخی باشکوه و دیگر شایسته نیست که در قرن بیستم با آن وضعیت فلاکت بار قرون وسطایی زندگی کنند. آری کلنل، تو می خواستی به آنها آزادی، برابری و برادری بیاموزی! شاید فکر می کردی ناپلئون بُناپارتی!؟ می خواستی ارتش مدرن بسازی و امنیت مرزها را تامین کنی که امثال آصف الدوله و غلامرضا اینانلو دیگر دخترکان معصوم قوچان را به ترکمن ها نفروشد! اما نمی دانستی که برای آن قماش مردم، هر چیزی (به جز عشیره خودشان) فروشی است؟ آن مردم سیلوی گندم می خواستند برای چه؟ یا مرکز حفظ الصحه برای مراقبت از جزامیان!؟ نخستین مرکز ترک اعتیاد در ایران!؟ تاسیس مدرسه مدرن و دبیرستان که اطفال بروند درس کفر بخوانند!؟ چگونه جرأت کردی 11700 نفر فراش باشی، نظافتچی، نگهبان، مستوفی و خدم و حشم را که هر ماه حقوق هنگفتی از محل تولیت آستان قدس رضوی دریافت می کردند به 95 نفر کاهش دهی؟ مگر نمی دانستی اگر به شبکه فساد دست بزنی باید بهای سنگینی بپردازی؟ اسب خودت را فروختی که حقوق ژاندارم سر ماه پرداخت شود و عقب نیفتد؟ در مشهد تماشاخانه و ارکستر سمفونیک راه انداختی!؟ کنسرت و تیأتر برگزار کردی که با پول فروش بلیطش بروی آرامگاه ویرانه فردوسی را ترمیم کنی؟ سنت قجری خرید و فروش مقام حکمرانی بجنورد، ترشیز، سبزوار قوچان و نیشابور را لغو کردی؟ زمینهای غصبی اشراف قلدر را گرفتی و وقف تاسیس نخستین دانشگاه در مشهد کردی؟ وقتی 150 هزار تومان بدهی مالیاتی حاج حسین آقا مَلِک (بزرگترین فئودال زمان و معروف به فرعون خراسان) و 20 هزار تومان اختلاس و بدهی مالیاتی آقازاده (پسر امام جمعه وقت مشهد) را با حکم قانون از حلقوم شان بیرون می کشیدی، نمی داسنتی با چه شبکه مخوفی درافتاده ای!؟ نمی دانستی همان اشراف فاسد صدها گل ممد مزدور را تطمیع می کنند تا بلای جانت شوند؟ نمی دانستی همان طبقه انگلی حاکم در مشهد و تهران برای سرت جایزه تعیین می کنند!؟ ای کلنل ساده دل، چرا مثل اربابان گل ممدها تو هم شریک سفره بیت المال نشدی؟ مثل حاج حسین آقا مَلِک، مثل میرزا محمد آقازاده مجتهد یا مثل قوام السلطنه تو هم برای خودت با پول دولت هکتار هکتار باغ مشجر می خریدی، چند پارچه آبادی غصب می کردی، با پول بیت المال چند صد نوکر و خدم و حشم استخدام می کردی تا مقابل دروازه منزلت خم و راست شوند و قربان صدقه ات بروند! مثل همان خوانین قجری می رفتی چند تا زن ترگُل ورگُل می گرفتی، می نشستی تریاک و شیره ات را می کشیدی و نقشه می ریختی که چگونه مخالفین ات را یکی یکی از سر راه برداری! چرا سیّاس نبودی کلنل؟ چه شد که به جنگ تاریخ رفتی؟ در آن روز سردِ پاییزی قوچان که تفنگت دیگر گلوله ای نداشت، در آن غروب دلگیر که ابرها به رنگ خون نشسته بودند، در آن واپسین لحظات در سرت چه می گذشت؟ چه عشقی کردند با سر بریده ات! همان سری که با آن دانش خلبانی آموختی و شدی نخستین خلبان ایرانی، زبان آلمانی آموختی تا کتاب چنین گفت زرتشت فردریش نیچه را به فارسی ترجمه کنی، پیانو یاد گرفتی! قلبی که لبریز از حبّ وطن بود را دریدند و سری که سرشار از عشق به ایران بود را گل ممدها در خیابانهای قوچان بر سر نیزه کردند، سرت را از تن جدا کردند و بردند درب تلگرافخانه شهر تا به ارباب شان (قوام السطنه) در تهران تلگراف بزنند و ناز شسصتی بگیرند. آنها فقط سر تو را نبریدند، سر مدرنیته و مشروطه خواهی را در خراسان بریدند، سر وطن دوستی را بریدند، سر آزادی و قانون را بریدند. عارف قزوینی که سر بریده ات را 16 مهرماه در جراید دید اشک ریخت و چه دردناک سرود: این سر که نشان سرپرستی است امروز رها ز قید هستی است با دیده عبرت اش ببینید این عاقبت وطن پرستی است! آری به قول دکتر پاپلی یزدی در ایران اگر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، لاجرم خانه خودش ویران خواهد شد و آنکه بخواهد خانه خودش را آباد کند ناگزیر است در ویرانی وطنش بکوشد ! مایلم پایان بندی این مرثیه با سخن کلنل پسیان باشد، زمانی که دسیسه چینانِ مرکزنشین به او انگ تجزیه طلبی زدند در پاسخ مدعیان چنین نوشت: مرا اگر بکشند قطرات خونم بر روی زمین کلمه ایران را خواهد نوشت و اگر بسوزانند خاکسترم شکل وطن را ترسیم خواهد کرد ! روحش شاد و یادش گرامی باد... |