به تازگی انتقاداتی از سوی برخی مسئولان درباره استفاده گسترده نوجوانان از لغات بیگانه مطرح شده است. به گزارش خراسان، در گفت وگو با اسماعیل امینی، استاد زبان و ادبیات فارسی، شاعر و پژوهشگر ادبی، به بررسی چالش ها و ابعاد مختلف این مسئله پرداخته ایم. نسل حاضر رسماً دیگر فارسی حرف نمی زنند. متأسفانه این موضوع به نوعی تفاخر تبدیل شده و باید جای این تفاخر را تغییر داد. نوجوانان باید به ملیت خودشان افتخار کنند، نه به ملیت بیگانه. این جملات را روز گذشته معاون گروه واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت وگو با یکی از خبرگزاری ها بیان کرد؛ اما آیا چنین هشدارهایی دربرابر موج گسترده فرهنگ دیجیتال کارساز هستند؟ برخی استادان زبان و ادبیات فارسی معتقدند که زبان نوجوانان همواره با زبان رسمی تفاوت داشته و این تفاوت، بخشی از فرایند هویت یابی آنان است. در مقابل، شماری از منتقدان، دلزدگی نوجوانان از زبان مادری را نتیجه عملکرد نهادهای رسمی می دانند؛ نهادهایی که با واژه سازی های غیرجذاب، آموزش بی روح زبان و ادبیات فارسی در مدارس و سیاست گذاری های ناکارآمد، نتوانسته اند ارتباط مؤثری با نسل جدید برقرار کنند. در این میان دسته ای از کارشناسان، نسل نوجوان امروز را به دلیل استفاده ترکیبی از لغات فارسی و بیگانه و نداشتن ساختار زبانی مشخص، نسل بی زبان می نامند. در این میان، پرسشی بنیادین مطرح می شود: چگونه می توان زبان فارسی را برای نسل جدید زنده و جذاب نگه داشت؟ برای بررسی ابعاد این چالش، با اسماعیل امینی، استاد و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، گفت وگو کرده ایم. به تازگی انتقاداتی از سوی معاون گروه واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مطرح شده مبنی بر این که بسیاری از نوجوانان نسل Z دیگر به زبان فارسی صحبت نمی کنند. نظر شما درباره این اظهارنظر چیست؟ برای پاسخ به این موضوع، باید ابتدا بپرسیم که آیا اصلاً باید برای نسل ها دسته بندی هایی قائل باشیم یا خیر؟ به نظر من در این زمینه کلی نگری اشتباه است. جوانان و نوجوانان در طیف های مختلفی قرار دارند؛ برخی علاقه مند به کتاب اند، بعضی به ورزش و هنر و… بنابراین این که به صورت کلی بگوییم فلان نسل نوجوان و جوان امروز رسماً فارسی صحبت نمی کنند، اشتباه است. دیگر این که فرهنگستان که یک نهاد علمی است، چرا باید وارد این مباحث و بازی های رسانه ای شود؟ کار این فرهنگستان ارائه حرف علمی و منطقی بر اساس آمار است. باید به این واقعیت توجه داشته باشیم از گذشته های دور تا امروز زبان نوجوانان همیشه این گونه بوده و با نسل پدر و مادر و بزرگ ترهایش فرق داشته، پس این پدیده ای جدید نیست. انتخاب این نوع زبان همواره برای تفریح و سرگرمی بوده و در سنین بالاتر تغییر می کند، پس این نکته جای نگرانی ندارد. پس دلیل این که معاون گروه واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی این نظر را درباره نوجوانان مطرح می کند، چیست؟ ببینید فرهنگستان زورش به بزرگ ترها نمی رسد. تقریباً همه نمایندگان، مسئولان، وزیران و صاحبان منصب در استفاده از زبان فارسی سهل انگاری می کنند. من دائماً جلسات علنی مجلس را گوش می کنم حتی یک نماینده نیست که سخنانش بدون اشتباه باشد، ولی چون زور فرهنگستان به آن ها نمی رسد و زورش به صداوسیما هم نمی رسد، طبیعی است که نوجوانان بی پناه تر از این ها باشند. از طرفی باید بدانیم که دخالت نهادهای حکومتی در فرهنگ همیشه شکست خورده است، زیرا فرهنگ اساساً چیزی نیست که بتواند از یک جای متمرکز اداره شود؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فرهنگ عمومی، شورای عالی فضای مجازی و امثال آن نمی توانند چنین نقشی ایفا کنند. به نظر من، دخالت مستقیم نهادها در فرهنگ و موضوعات مربوط به زبان، به ویژه به صورت دستوری، نه تنها مؤثر نیست بلکه اغلب نتیجه معکوس دارد. به نظر من وظیفه اصلی بسیاری از نهادها رسیدگی به امور زیربنایی مانند آب، برق، جاده و حمل ونقل است، نه مداخله در فرهنگ. به نظر شما، چه کسانی باید در حوزه زبان فارسی وارد عمل شوند و چه راهکارهایی را پیشنهاد می کنید؟ برای حل این موضوعات به نظرم مهم ترین نکته این است که فعالیت های فرهنگی نباید حالت مجوزی و دستوری داشته باشند. امروز تعداد زیادی از مردم با میل خود برای کلاس های شاهنامه یا مثنوی که به صورت مستقل از نهادهای فرهنگی برگزار می شوند حتی چند میلیون تومان هزینه می کنند، اما همین آثار اگر در مدرسه تدریس شوند، جذابیت خود را از دست می دهند، چون تصور می شود که مهر دستورالعملی و حکومتی خورده اند و دیگر اصالت ندارند. در چنین شرایطی، راهکار عملی شما برای بهبود وضعیت چیست؟ راهکار اصلی این است که مدیریت زبان و فرهنگ باید به دست متخصصان واقعی باشد. دانشکده های ادبیات، اتحادیه نویسندگان، مترجمان برجسته و فعالان مستقل حوزه زبان فارسی باید متولی این امر باشند نه نهادها و افرادی که چیز زیادی از این حوزه نمی دانند. در حال حاضر افراد برجسته ای در حوزه زبان و ادبیات فارسی فعال اند که بدون بودجه و حمایت رسمی، کارهای بزرگی انجام می دهند. نمونه اش علی دهباشی است که به تنهایی و با امکانات محدود، فعالیت های فرهنگی گسترده ای را پیش می برد. اشاره کردید که برای اصلاح وضع موجود سیاست و قدرت باید زیرمجموعه فرهنگ باشند و فرهنگ بر آن ها نظارت کند. لطفاً بیشتر درباره این موضوع توضیح دهید. فرهنگ، به عنوان محصول طبیعی و تاریخی یک جامعه، معمولاً مسیر درست را به ما نشان می دهد و کمتر دچار انحراف می شود؛ اما سیاستمداران با داشتن قدرت و منابع مالی، اغلب تصور می کنند اعمال نظر در هر زمینه ای حق طبیعی آن هاست. برای مثال، آن ها می گویند: من باید اعمال حاکمیت کنم؛ تو اگر می خواهی کتاب منتشر کنی، باید اجازه من را بگیری. این در حالی است که نویسنده یا مترجم از دانش و صلاحیتی برخوردار است که سیاستمدار معمولاً ندارد. بنابراین، لازم است فرهنگ به عنوان ضابط و ناظر بر قدرت عمل کند. انقلاب اسلامی نیز بر همین اصل استوار بود؛ حکومتی که بر پایه فرهنگ و دین قرار گیرد. نهادهایی مانند شورای نگهبان و دیگر شوراها برای نظارت فرهنگی و دینی ایجاد شدند، نه این که آن ها فرهنگ را کنترل کنند و برای آن تعیین تکلیف کنند. متأسفانه در انتخابات و امور فرهنگی شاهد اشتباهات زیادی بوده ایم که نتیجه آن عملکرد نامطلوب در حوزه فرهنگ است. فرهنگ یکی از مهم ترین عوامل حفظ هویت و انسجام جامعه است. مثلاً در جنگ 12 روزه، پیش بینی های دشمنان برهم خورد، چون مردم بلوغ و هوشمندی بالایی از خود نشان دادند. این اتحاد و همدلی برگرفته از فرهنگ غنی ما بود. واقعاً شگفت انگیز است که چگونه یک ملت در یک لحظه متحد شد و به یکدیگر کمک کرد. به همین دلیل باید روی فرهنگ سرمایه گذاری کنیم تا چنین قدرت و پایداری حفظ شود. |