روشی که اسراییل اخیراً براساس آن با تعدادی از دشمنانش به طور همزمان وارد درگیری نظامی شده است، از سال 1967 تاکنون مشابهی نداشته است. این موضوع در حال حاضر چالش هایی ایجاد می کند که عمیقاً اسراییلی ها را دچار تفرقه می کند و هیچ گروهی در اسراییل پاسخ مناسبی برای این چالش ها ندارد. به گزارش هم میهن، در حال حاضر می توان مشاهده کرد که در برخی از طیف های سیاسی در اسراییل احساس پیروزی حاکم است و به همان اندازه در برخی دیگر از طیف های سیاسی این حس حاکم است که اسراییل در باتلاق غزه گرفتار شده و دچار انزوای بین المللی شده است. اما همه اینها به کنار، در پس چنین احساساتی، یک بحث استراتژیک وجود دارد که کسی چندان به آن توجه نمی کند. ممکن است برخی معتقد باشند که اسراییل منطقه ای را پیش روی خود دارد که باید آن را تغییر دهد، اما بحث اساسی انتخاب بین دو گزینه نامطلوب است. یا اسراییل تصمیم می گیرد هر زمان و هر کجا که بخواهد نیروی نظامی مستقر کند یا استراتژی های دیپلماتیک و سیاسی مبتنی بر فرضیات منسوخ شده در مورد فلسطینی ها و قدرت های منطقه ای را دنبال می کند. محدودیت های صلح یک صلح مبتنی بر خواسته های اسراییل احتمالاً خیلی شبیه صلح واقعی نخواهد بود. وقایع اخیر نظیر بمباران دوحه در ماه سپتامبر، سیگنال های گیج کننده در مورد اشغال تمام غزه بدون اعلام رسمی در ماه اوت؛ صحنه های وحشتناکی که در ماه ژوییه از غزه پدیدار شد؛ جنگ کوتاه ژوئن بین اسراییل و ایران؛ دیپلماسی جدی و مداوم در مورد انتقال فلسطینی ها به مناطق جنگی دوردست، در کنار هم نباید دیدگاه دقیق تری از مسیر تفکر استراتژیک غالب فعلی در اسراییل ارائه دهند، که آن هم نباید از نظر دور باشد. در ماه جولای، نیروهای اسراییلی برای محافظت از یک منطقه حائل اعلام شده به تأسیسات نظامی سوریه حمله کردند. برخلاف مداخله اسراییل در سویدا، این امر عملاً هیچ توجه بین المللی را به خود جلب نکرد. سال 1967، اسراییل مناطق غیرنظامی را که نیروهایش را از نیروهای سوریه جدا می کرد، تصرف کرد و در واقع، کل ارتفاعات جولان را تصرف کرد و ادعا کرد که از قلمرو شمالی اسراییل محافظت می کند. در پایان سال 2024، منطقه غیرنظامی پس از 1973 را برای محافظت از قلمرویی که در سال 1967 تصرف کرده بود، تصرف کرد. اکنون در سال 2025، اسراییل حملاتی را برای محافظت از آن منطقه به اصطلاح حائل جدید آغاز کرده، که در واقع اصلاً شبیه به منطقه حائل نیست. پیشروی به سمت قلمرو سوریه تنها نوید یک جنگ منطقه ای ابدی را می دهد که در آن اقدامات نظامی یکجانبه امروز، اقدامات یکجانبه بیشتر فردا را ضروری تر جلوه می دهد. منطق کابینه نتانیاهو این است که امنیت اسراییل با اقدام قاطع، مداوم و نظامی به بهترین وجه تأمین می شود. ممکن است مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک (از جمله مذاکرات غیرمستقیم و حتی برخی مذاکرات مستقیم در مورد ترتیبات امنیتی اسراییل و سوریه) انجام شود، اما این مذاکرات در بدترین حالت، حواس پرتی و در بهترین حالت، راه هایی برای حل و فصل جزییات ترتیبات موقت هستند نه دائمی. وقتی اسراییل دو سال پیش حمله خود را به غزه آغاز کرد، باید از همان ابتدا برای ناظران روشن می شد که برنامه ریزی پس از جنگ و ایجاد یک حکومت جدید غزه دغدغه های رسمی اسراییل نیستند: این غفلت یا تعلل نبود که منجر به مقاومت در برابر معرفی برنامه ریزی روز بعد از جنگ شد، بلکه این ادراک بود که اسراییل در غزه در یک جنگ ابدی است و فلسطینی ها دیگر قرار نیست توسط نهادهای فلسطینی اداره شوند، بلکه فقط در صورت لزوم توسط ترتیبات محلی موقت اداره می شوند. با این طرز فکر، اسراییل چاره ای جز تبدیل قابلیت های نظامی و اطلاعاتی فوق العاده خود به تسلط استراتژیک مداوم نداشت. بنابراین، جنگ در غزه به یک جنگ منطقه ای تبدیل شد و اسراییل به طور متناوب در کرانه باختری، لبنان، سوریه و ایران درگیر شد. نیت اسراییل در غزه نیز کاملاً واضح بوده است. اسراییل به جای کنار آمدن با فلسطینی ها به عنوان یک جامعه به اتمیزه کردن جامعه فلسطینی روی آورده است. اسراییل آشکارا نه تنها حماس، بلکه تشکیلات خودگردان فلسطین، اردوگاه های پناهندگان و سازمان ها و مقامات سازمان ملل را با مجموعه ای از ابزارهای نظامی، اداری و دیپلماتیک هدف قرار داده است. فشار مالی بر روی تشکیلات خودگران به گونه ای تنظیم شده که ایالات متحده از آن حمایت کند. کارزار نظامی در غزه بیشترین توجه را به خود جلب می کند، اما اسراییل فشارهای اداری دیگری نیز اعمال کرده است که از نظر دور مانده. مؤسسات فلسطینی باقی مانده در اورشلیم، که مدت ها از کرانه باختری جدا بودند، تعطیل شده اند. دانشجویان فلسطینی به شدت به سمت برنامه درسی آموزشی اسراییل سوق داده شده اند. صحبت هایی در مورد عدم پذیرش مدارک دانشگاهی فلسطینی ها مطرح شده است و البته، بیشتر مسکن ها و زیرساخت ها در غزه به ویرانه تبدیل شده و فلسطینی ها برای مدت نامحدودی به اردوگاه های بزرگ منتقل شده اند. غزه شاهد پایدارترین و سیستماتیک ترین عملیات نظامی بوده است، اما این رویکرد جدید در سایر عرصه های منطقه ای نیز به نمایش گذاشته شده است. این رویکرد به تضعیف حزب الله در لبنان، تصرف خاک سوریه و نابودی برخی از قابلیت های نظامی باقی مانده سوریه و اجرای حمله ای به ایران ختم شده است. شواهدی از وجود ترکیبی از احساس خطر شدید در میان اسراییلی ها وجود دارد که اکنون با احساس قریب به اتفاق فرصت همراه شده است. گروه هایی در اسراییل از استراتژی اول دفاع می کنند معتقدند که اسراییل با اقدامات نظامی خود در دو سال گذشته، می تواند یک نظم منطقه ای جدید، شبیه به دوران پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، ایجاد کند. کشورهای عضو پیمان ابراهیم (و شاید عربستان سعودی) به دلیل منافع خود به سمت همکاری با اسراییل سوق داده خواهند شد. می توان آنها را به عنوان کشورهایی با منافع مشترک امنیتی و اقتصادی اما بدون مرز با اسراییل در نظر گرفت. کشورهایی که توافق نامه های صلح طولانی مدت با اسراییل دارند و مرزهای مشترک دارند (توافق نامه هایی که نیاز به هماهنگی امنیتی مداوم دارند) می توانند با برخورداری از قدرت اسراییل و ثروت خلیج فارس، نظم منطقه ای جدید را بپذیرند. نکته قابل توجه در مورد این دیدگاه این است که با وجود تمام جاه طلبی هایش، به نظر می رسد برای ادامه آن به ترکیبی از اقدامات نظامی یکجانبه، همکاری آمریکا (یا حداقل رضایت) و هماهنگی غیررسمی با چند شریک منطقه ای، متکی است. اگر قرار باشد توافق نامه های رسمی منعقد شود، ممکن است از طریق میانجیگری ایالات متحده یا از طریق به رسمیت شناختن دیپلماتیک دوجانبه انجام شود. این یکی از دلایلی است که این رویکرد را خطرناک می کند. این رویکرد امنیت را به طور نامحدود به یک برتری کیفی نظامی و فناوری پیوند می دهد و وابستگی شدید به یکجانبه گرایی و اقدام نظامی ایجاد می کند. با این حال، همزمان به یک اجماع امنیتی منطقه ای بین بازیگران بسیار متفاوت وابسته است. اما موفقیت فعلی آن، شرایطی ایجاد کرده است که باعث تضعیفش هم می شود. اسراییل تا به اینجا بدون نیاز زیاد به هماهنگی رسمی با کشورهای حاشیه خلیج فارس، ضربات شدیدی به رقبایش وارد کرده است. در نتیجه، این رفتار اسراییل باعث شده که شرکای منطقه ای اش شواهدی از نگرانی نشان دهند و به این باور برسند که اسراییل نه یک هژمون منطقه ای که یک دولت سرکش است. علاوه بر این، لفاظی های تند اسراییل در رد ایده تشکیل کشور فلسطین و حتی پیشنهاد انتقال فلسطینی ها به کشورهای دیگر، حتی آن دسته از شرکای بالقوه ای را که ممکن بود از تعهدات آینده به اسراییل برای ایجاد نوعی فرآیند راضی باشند، از خود بیگانه کرده است. ترکیبی از قدرت نمایی منطقه ای و جاه طلبی های ارضی باعث شده که ادراک تهدید نسبت به اسراییل در منطقه افزایش یابد. در نتیجه، از نظر بسیاری در منطقه، اسراییل بیشتر شبیه روسیه و ایران امروزی به نظر می رسد تا آمریکای ناتو و طرح مارشال. حتی اگر این رویکرد مؤثر باشد، هزینه های دیگری نیز دارد. جمعیت فلسطینی در کرانه باختری بدون رهبر یا در اختیار داشتن گزینه های مسالمت آمیز، خطراتی را به همراه می آورد که اگرچه بسیار کمتر خطر موجودیتی است اما هم در داخل و هم در سطح بین المللی می تواند برای اسراییل هزینه ایجاد کرده و احتمالاً اوضاع را بدتر کند. در داخل اسراییل، در دو سال گذشته شاهد جمعیتی مرعوب از فلسطینی های اسراییلی بوده ایم که ممکن است دوباره دست به اعتراض بزنند. در سطح جهانی - که اکنون در خود ایالات متحده در بخش های مختلف طیف سیاسی در حال وقوع است - در مورد اینکه آیا اقدامات اسراییل در غزه نسل کشی محسوب می شود یا خیر، صحبت می شود. حتی کسانی که استفاده صریح از این اصطلاح را رد می کنند، صرفاً می گویند که هیچ آمار معتبری در مورد تعداد کشته شدگان در غزه وجود ندارد و اظهارات رسمی نشان دهنده عدم وجود نیت نسل کشی است و این استدلال برای جهان قابل قبول نیست. بازگشت نوستالژیک به اسلو و ابتکار صلح عربی خودبزرگ بینی که زیربنای دیدگاه هژمونیک منطقه ای است، در اسراییل مخالفان زیادی دارد. این مخالفان دستاوردهای نظامی دو سال گذشته را انکار نمی کنند، اما نگرانند که بدون وجود هیچ چارچوب دیپلماتیک یا نظامی، مزایای به دست آمده می تواند به سرعت از دست برود. معایبی که من فهرست کردم، از دید منتقدان نتانیاهو پنهان نیست و این منتقدان نه تنها در حاشیه سیاست اسراییل، بلکه در مرکز آن، در میان روشنفکران عمومی و حتی در مناصب رهبری در برخی از نهادهای دولتی قرار دارند. مقامات امنیتی بازنشسته اغلب پرسروصداترین افراد هستند و نشت اطلاعات از رهبران اطلاعاتی و نظامی فعلی بسیار زیاد است. کسانی که اصرار دارند اسراییل باید هم یهودی و هم دموکراتیک باشد، به دنبال تغییر رویه فعلی هستند و ایده های سیستماتیک و جایگزین شان از نظر لحن و محتوا قابل توجه هستند. منتقدان کابینه نتانیاهو به تدریج برخی از انتقادات تند علیه فلسطینی ها را که در تفسیرهای اواخر 2023 و 2024 رایج بود، کنار گذاشته اند. آنها در حالی که گاهی اوقات کاملاً از اقدامات نظامی پس از 7 اکتبر حمایت می کنند، اشتیاق کمی برای ادامه اتکا به برتری نظامی صرف نشان می دهند. آنها معتقدند استفاده از دیپلماسی منطقه ای به جای راهکارهای نظامی، اتحاد علیه ایران، رادیکالیسم، اسلام گرایی یا محور مقاومت را ممکن تر می کند. آنها با در نظر گرفتن کشورهای عضو توافق نامه ابراهیم و احتمال اضافه شدن عربستان سعودی (و حتی سوریه) - و همچنین اردن، مصر و شاید ایالات متحده به عنوان یک سازمان دهنده - یک اتحاد منطقه ای مبتنی بر مبارزه با دشمنان مشترک و دنبال کردن منافع امنیتی و اقتصادی متقابل را پیشنهاد می کنند. منتقدان به دنبال راهی برای پذیرش فلسطینی ها هستند نه صرفاً سرکوب آنها. اما یک نکته مهم وجود دارد: بیشتر بحث ها شامل پیشنهادهای مبهمی در مورد آینده است، نه تعهد واقع بینانه و مشخص به تشکیل کشور فلسطین. دیپلماسی و سیاست هایی که ارائه می شوند، مبتنی بر امیدها هستند تا برنامه های واقع بینانه. یا به عبارت دقیق تر، مبتنی بر واقعیت هایی هستند که از بین رفته اند. اگر یک قیاس اروپایی را مبنا قرار دهیم، این دیدگاه استراتژیک دوم، ارتباط نزدیک تری با کنسرت پسا ناپلئونی اروپا دارد تا شبکه پیچیده نهادهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی که نظم پسا 1945 را تشکیل می دادند. اما حتی این قیاس نیز کاملاً گویا نیست زیرا معلوم نیست که اسراییل و شرکای فرضی آن افکار مشابهی داشته باشند. وقتی بحران فعلی فروکش کند، دیپلماسی ممکن است به سادگی به سخنان سطحی که برای پنهان کردن شکست و انفعال دیپلماتیک برای دهه ها تکرار شده است، متوسل شود و آن چیزی نیست جز اجتناب ناپذیری راه حل دودولتی. چنین سخنانی نه با دیپلماسی جدی، بلکه تنها با این ایده عجیب تقویت می شود که چون دودولتی چیز خوبی است، باید اتفاق بیفتد. اما واقعیت های تلخ صرفاً به این دلیل که تلخ هستند، ناپایدارند. اگر هرگونه اقدام کوتاه مدتی در مسیر دودولتی پیشنهاد شود، مسلماً مشروط به اصلاح تشکیلات خودگردان فلسطین خواهد شد و اگر این تشکیلات مجبور به برآورده کردن خواسته های متغیر اسراییل شود، پایگاه خود را از دست خواهد داد. بنابراین اگر امروز مسیری رو به جلو وجود داشته باشد، باید چندجانبه طراحی شده باشد تا به طرفین جایگزین های جذابی ارائه دهد. این طرح باید در مواجهه با مخالفت های گاه شدید اسراییل (که گاهی ایالات متحده نیز به آن می پیوندد) قدرت مقاومت داشته باشد. این ترکیبی بسیار دشوار است که به سختی می توان حفظش کرد. این امر مستلزم این است که آمریکا، هم به چندجانبه گرایی و هم به خاتمه معافیت اسراییل از قوانین بین المللی روی خوش نشان دهد. بنابراین هر گامی رو به جلو باید واقع بینانه برداشته شود. |