بهروز قادری، عید 97 اولین عید بعد از زلزله7.3 ریشتری ازگله در استان کرمانشاه در آبان 96 بود، که به اتفاق خانواده تصمیم گرفتیم به سرکشی از زلزله زده گان در روستاهای آن منطقه برویم، البته خانه پدر و مادر من هم از زلزله در امان نمانده بود ولی با تعمیرات اساسی قابل سکونت شده بود هر چند و در نهایت چند ماه بعد و با زلزله 6.3 ریشتری آذر 97 آن هم فرو ریخت، اما آن روزها فکر میکردیم زلزله تمام شده و خطر رفع شده و به شکرانه این تصمیم گرفتیم به روستاهایی که خانه های کاه گلیشان بیشتر زیان دیده بودند و عموما زمستان را در کانکس و چادر سرکرده بودند برویم. در جاده دالاهو از ثلاث باباجانی به سرپل ذهاب این تصویر و تقارن زیبای آن چشمم را گرفت و با دوربین موبایل نچندان با کیفیتم این عکس را گرفتم. تقارن و شباهت کندوها و کانکسهای روستا که فکر میکنم روستای الیاسی بود، همزمان باصدای ولوله روستاییان و آمیخته با غرش دور تراکتوری که شخم میزد در هماهنگی کامل با وز وز زنبورهایی که چون پیک موتوری از کنار گوشمان رد میشدند به یک نمایش موزیکال می مانست، که ناگزیر بودن بازگشت به زندگی را نمایش میداد. تو گویی اصلا زلزله ای نبوده، مردمان اکنون چون زنبورها از کانکس های کندو شکل شان بیرون آمده و درپی شهد زندگی بودند، تا تخمی بکارند و نانی درو کنند برای پاییز و زمستان. زندگی برای بسیاری فاصله بین آن دو زلزله بود، کسی چه میداند زلزله بعدی کی می آید… بیایید فاصله این دو را با تمام وجود زندگی کنیم… خدا را چه دیدی شاید اصلا زلزله ای نیامد…! اگر هم آمد ما 6 ماه را زندگی کرده ایم… |