فرارو عصام نعمان تحلیلگر ارشد مسائل منطقه در روزنامه القدس العربی به نقل از روزنامه القدس العربی، در دو سال اخیر، هم زمانی و در مواردی هم سویی آشکار سیاست های بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ، خاورمیانه را در گردابی از خشونت و بی ثباتی فرو برده است. حملات بی وقفه به مردم فلسطین در سرزمین های اشغالی، بمباران های گسترده در لبنان و سوریه و حتی عملیات نظامی در ایران، تنها بخش هایی از الگویی هستند که شعاع تهدید آن به سایر کشورهای منطقه نیز سرایت کرده است. در این مسیر خونین، دو اقدام بیش از دیگران برجسته و خطرناک جلوه کرد. نخست، تلاش مشترک واشنگتن و تل آویو برای وارد آوردن ضرباتی سهمگین به ایران با این امید که موجی از اعتراضات داخلی را شعله ور و زمینه فروپاشی حاکمیت را فراهم سازد. اما این نقشه نه تنها به شکست انجامید، بلکه آشکار ساخت برآوردهای اسراییل و کاخ سفید تا چه اندازه با واقعیت های اجتماعی ایران بیگانه است. پس از آن، دونالد ترامپ آشکارا سطح مشارکت نظامی آمریکا را افزایش داد و تأسیسات هسته ای ایران را آماج حملات قرار داد. این اقدام نه توانست معادله راهبردی را دگرگون کند و نه ضربه ای تعیین کننده بر جای گذاشت، اما سطح تنش ها را به نقطه ای بی سابقه رساند. در محافل واشنگتن و تل آویو حتی زمزمه شد که انگیزه اصلی ترامپ نه تغییر وضعیت ایران، بلکه بیم از سقوط احتمالی دولت نتانیاهو در پی واکنش شدید تهران بوده است؛ محاسبه ای که پرده بر نقش پررنگ پیوندهای سیاسی و شخصی در معادلات امنیتی و نظامی دو طرف می افکند. از ناکامی در دوحه تا چرخش به شرق دومین اقدام خطرناک، حمله ای بود که این بار با همکاری مستقیم آمریکا طراحی شد و رهبران حماس در دوحه را هدف گرفت؛ همان افرادی که در میانه مذاکراتی حساس با میانجی گری قطر و مصر برای توقف تهاجم همه جانبه اسراییل به غزه قرار داشتند. هدف آشکار این عملیات، حذف چهره های محوری گفت وگو و فروپاشی کامل مسیر دیپلماسی بود. اما حمله ناکام ماند و به جای آن موجی از خشم را در جهان عرب و اسلام شعله ور کرد. این خشم به سرعت در قالب نشست فوق العاده سران عرب و اسلامی در دوحه بروز یافت؛ نشستی که اگرچه بیانیه پایانی آن محتاطانه و معمولی به نظر می رسید، اما در لایه های درونی حامل پیام هایی پرمعنا از تحرکات راهبردی در تهران، ریاض و اسلام آباد بود. ایران نخستین بازیگری بود که دست به تحرک زد. علی لاریجانی، به عنوان فرستاده ویژه جمهوری اسلامی، راهی ریاض شد تا با محمد بن سلمان دیدار کند. هرچند هیچ بیانیه رسمی از محتوای این گفت وگوها منتشر نشد، اما رسانه ها و تحلیل گران در تهران نوشتند مقامات ایرانی با صراحت بر لزوم انتقال محور نزاع از ایران به اسراییل تأکید کرده اند و از دولت های عربی خواسته اند امنیت و منافع خود را به دست خویش بگیرند. در همین چارچوب، تهران اعلام کرده طرح های عملی برای بازدارندگی و نیز مهار روند عادی سازی روابط با تل آویو در اختیار دارد. هم زمان، ایران به موازات فشارهای آمریکا و اروپا برای محدودسازی برنامهٔ هسته ای، مسیر تازه ای را در سیاست خارجی رسم کرد: گردش به شرق . این چرخش نه صرفاً یک شعار، بلکه چارچوبی عملی برای حفاظت از منافع و تقویت امنیت ملی معرفی شد؛ چارچوبی که قرار است از راه مجموعه ای از گزینه های مشخص به اجرا درآید: الف - تقویت روابط راهبردی با چین و روسیه به ویژه در حوزه های انرژی، فناوری و همکاری های امنیتی؛ ب - گسترش همکاری با سازمان های منطقه ای شرقی مانند شانگهای و بریکس برای کاستن از انزوای تحمیلی غرب؛ ج - توسعهٔ همگرایی با کشورهای اسلامی و آسیایی در حوزهٔ دفاعی و دیپلماتیک به منظور ایجاد وزنه ای در برابر محور آمریکا اسراییل؛ د - اتکا به مسیرهای مالی و تجاری غیرغربی برای خنثی کردن اثر تحریم ها و بازتعریف مسیر اقتصاد خارجی. چرخش تهران به سوی شرق؛ از نفت با یوان تا همکاری نظامی با روسیه ایران در تلاش است برای تثبیت و حفظ برنامه هسته ای خود به ویژه در زمینه حق غنی سازی داخلی پشتوانه سیاسی و حقوقی قدرت هایی چون چین و روسیه را جلب کند. هم زمان، تهران مسیر تازه ای را در اقتصاد بین الملل پی گرفته: افزایش فروش نفت به یوان، جذب سرمایه گذاری های چینی در پروژه های کلان زیرساختی و کاستن از وابستگی نظام مالی کشور به دلار. در حوزه امنیتی نیز همکاری های نظامی و فناورانه با روسیه رو به گسترش است و دو طرف سطح بالاتری از هماهنگی سیاسی در پرونده های منطقه ای برقرار کرده اند. علاوه بر این، تهران تلاش می کند در شورای امنیت سازمان ملل جبهه ای سیاسی مشترک علیه اقدامات خصمانه آمریکا و اروپا شکل دهد. بزرگ ترین تحول راهبردی اخیر در سطح منطقه، توافق امنیتی میان عربستان و پاکستان بود؛ پیمانی که اصل بنیادین آن تصریح می کند هر حمله به یکی از طرفین، حمله ای به دیگری تلقی خواهد شد. این توافق ناگهانی حامل پیامدهایی بس حساس است: از احتمال تعهد پاکستان ، دارنده زرادخانه هسته ای به دفاع اتمی از عربستان در صورت استفاده اسراییل از سلاح هسته ای گرفته تا چشم انداز همراهی اسلام آباد در انتقال فناوری یا کمک به ریاض برای دستیابی به ظرفیت های مستقل هسته ای. پاکستان این توان را دارد که عربستان را در دستیابی به مجموعه ای از تسلیحات چینی همان تجهیزاتی که اکنون در اختیار اسلام آباد است یاری دهد. اتحاد رو به گسترش ریاض و اسلام آباد نه تنها می تواند پشتوانه ای امنیتی جدیدی برای سعودی ها فراهم کند، بلکه ظرفیت آن را دارد که پروژه عظیم چین موسوم به ابتکار کمربند و جاده را تقویت نماید؛ طرحی که مسیرهای صادراتی پکن را از آسیای میانه به ایران و ترکیه و سپس اروپا هموار می سازد. چنین اتحادی می تواند نقطه عطفی در کاهش وابستگی جهان عرب و اسلام به واشنگتن، به عنوان ضامن ادعایی امنیت قلمداد شود. در شرایطی که اسراییل به توسعه شهرک سازی در کرانه باختری ادامه می دهد و آمریکا با وتوی مکرر خود مانع تصویب قطعنامه های شورای امنیت برای توقف جنگ در غزه می شود ، کشورهای عربی و اسلامی بیش از پیش ممکن است از چتر دفاعی آمریکا فاصله بگیرند و رویکرد محتاطانه خود در قبال ایران را کنار بگذارند. نتیجه این روند می تواند در نهایت شکل گیری روابط سیاسی و اقتصادی جدید و مؤثرتر در میان دولت های منطقه باشد. در چنین شرایطی، نقش استراتژیک اسراییل برای آمریکا به عنوان پایگاهی برای کنترل منطقه و فرسایش اقتصادی کشورهای عربی رو به کاهش می گذارد. پرسش تعیین کننده اکنون این است: آیا دولت ها و نخبگان عربی خواهند توانست از خطاهای سیاست خارجی واشنگتن و فرصت های تازه ای که ائتلاف های نوین پیش رویشان گذاشته اند بهره گیرند و به سمت تقویت توان سیاسی و اقتصادی خود حرکت کنند؟ یا همچنان در سکون و رکود خواهند ماند و در برابر فشارها و توسعه طلبی اسراییل آسیب پذیر باقی خواهند ماند؟ |