فرارو- سید محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، از شاعران نامی ایران است. زندگی ویژه و شعر او، هر دو از شهریار چهره ای ماندگار و در عین حال محبوب در تاریخ معاصر ایران ساخته اند. به گزارش فرارو، کمتر کسی را می توان پیدا کرد که لااقل نام شهریار را نشنیده باشد. شهریار و اشعار او در طول سالیان، تبدیل به نمادهایی از فرهنگ معاصر شده اند. اشعار لطیف و احساسی او که حاصل زندگی پرفراز و نشیبش هستند، پس از گذشت سال ها همچنان با استقبال زیادی از سوی مردم ایران همراه هستند. زندگی شهریار شهریار در 11 دی 1285 در تبریز متولد شد. دوران کودکی اش را در روستای اجدادی اش گذراند و در ادامه برای تحصیل به تبریز آمد. در سال 1300 برای تحصیل در رشته پزشکی به تهران نقل مکان کرد. در دوران تحصیل بود که شهریار با دختری به نام ثریا آشنا و دلباخته او شد. ثریا، فرزند عبدالله امیرطهماسبی از سران و منصب داران تبریز در دوره قاجار و پهلوی بود. با وجود اینکه شهریار و ثریا برای سال ها با هم نامزد بودند، در نهایت این چراغعلی سالارحشمت بود که با ثریا ازدواج کرد. ازدواج ثریا شهریار را بسیار ناراحت و افسرده کرد. او در حالی که تنها شش ماه با دریافت مدرک پزشکی اش فاصله داشت، تحصیل را کنار گذاشت و برای مدتی تهران را ترک کرد. مدتی را در خراسان به کار در اداره ثبت اسناد گذراند و دوباره به تهران برگشت. در تهران با حضور در انجمن های ادبی خیلی زود به شهرت رسید. دفتر شعر اولش را در سال 1308 با مقدمه ای از ملک الشعرا بهار و سعید نفیسی به چاپ رساند و به موفقیت چشم گیری رسید. شهریار در سال 1332 با دختر عموی خودش ازدواج کرد. ثمره این ازدواج سه فرزند با نام های شهرزاد، مریم و هادی بود. در ادامه به تبریز رفت و در آن جا اقامت گزید. شهریار، در نهایت در 27 شهریور 1367 در 81 سالگی از دنیا رفت. آفاق شعر شهریار شعر و اندیشه شهریار تا حد زیادی وام دار حافظ بود. او تخلص خودش را هم با تفال در دیوان حافظ انتخاب کرد. در نگاه کلی نمی توان شهریار را شاعری نوجو قلمداد کرد. دیوان شهریار دربردارنده اشعاری با مضامین متفاوت است. با این وجود او را باید بیشتر پیرو ادبیات کلاسیک فارسی دانست تا شاعری نوجو. شهریار مضامین زمانه اش را با نگاهی لطیف به ادبیات کلاسیک فارسی پیوند می زد. در بسیاری از مواقع، از اصطلاحات عامیانه استفاده می کرد. این اصطلاحات گاهی شعر او را غنی تر کرده و گاهی نیز باعث به وجوآمدن ضعف تالیف در نوشته های او شده اند. عشق را باید اصلی ترین مضمون اشعار شهریار به حساب آورد. با این حال گاهی نیز دست به سرایش اشعار عرفانی زده است. اشعار عرفانی شهریار به مراتب از اشعار عاشقانه او ضعیف تر هستند. از مسائل دیگری که ضعف و قوت شهریار را شامل می شود باید به طبع روان او اشاره کرد. شهریار به سبب طبع روانی که در سرودن شعر داشت، اشعار زیبای بسیاری را به یادگار گذاشت. اما همین طبع روان، در مواقعی نیز آفت شعر او شد. به این شکل که در سرودن شعر در مورد مضامین متفاوت گشاده دستی داشت و گاهی اشعاری می نوشت که با شعرهای درخشان او فاصله بسیار زیادی داشتند. به هر حال شهریار با وجود اینکه طرح نوی در ادبیاتت فارسی درنیانداخت، اما اشعاری به آن هدیه داد که سراسر احساس و زیبایی بود. به جرئت می توان گفت که معدود شاعرانی در تاریخ ادبیات فارسی هستند که اشعارشان مانند اشعار شهریار مورد پذیرش عموم جامعه قرار گرفته و سینه به سینه گشته باشد. همه ما احتمالا این ابیات را از شهریار شنیده ایم که: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ یا سیزده را همه عالم به در امروز از شهر / من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم و... شعر شهریار، آیینه زلال اندیشه مردی هجران دیده است. مردی که لطیف می اندیشید، ظریف شعر می گفت و سراسر اشعارش را با احساساتش می انباشت. او تاثیر بسیار چشم گیری بر شاعران پس از خود داشت. همین تاثیر نیز در ادامه باعث پدیدآمدن شاعرانی شد که مسیر شهریار را تکمیل کردند. یکی از غزل سرایان بزرگ پس از شهریار که تاثیر زیادی از او گرفت، حسین منزوی است. منزوی شهریار را همنشین همیشه خودش می دانست و در ادامه نیز منزوی بود که با تاثیر از شاعرانی مانند شهریار و حافظ و مولانا و سعدی، در ادامه طرحی نو در غزل معاصر درانداخت. در ادامه بار دیگر غزل معروف شهریار را بخوانید: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگ دل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت می روی تنها چرا |