فرارو لطفی العبیدی، نویسنده و تحلیلگر تونسی و کارشناس مسائل بین الملل در روزنامه القدس العربی به نقل از روزنامه القدس العربی، جهان همچنان بر اساس همان منطق دوگانه و استانداردهای متناقض سیاست بین الملل تقسیم شده است. بلوک غرب، به رهبری ایالات متحده و اسراییل، مصرانه خواستار توقف برنامه غنی سازی اورانیوم ایران است، در حالی که بسیاری از کشورهای دیگر استدلال می کنند پرونده هسته ای ایران تفاوتی با نمونه های پیشین ندارد. پرسش اصلی از مدافعان نظم مبتنی بر قواعد این است: چرا داشتن زرادخانه هسته ای برای کشورهایی چون فرانسه یا بریتانیا مشروع شمرده می شود، اما برای ایران ممنوع است؟ و چرا اسراییل حاضر نیست درباره تسلیحات هسته ای خود شفاف سازی کند یا از آن ها دست بکشد؟ پاسخ روشن است: غرب هرگز به سمت طرحی جدی برای ایجاد خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای حرکت نکرده، زیرا خود را مالک انحصاری این ابزار بازدارندگی می داند و تنها به متحدان نزدیکش اجازه می دهد به چنین سلاح هایی دسترسی داشته باشند. در مقابل، دیگر کشورها نه تنها از این حق محروم اند، بلکه گاه هدف مداخله نظامی و نابودی زیرساخت هایشان نیز قرار می گیرند؛ همان طور که تجربه عراق، لیبی، سوریه و اکنون ایران نشان داده است. از لیبی تا کره شمالی؛ منطق بازدارندگی هسته ای در محاسبات ایران این سطح از دوگانگی و نفاق در روابط بین الملل، به ویژه در موضوع هسته ای، رهبران ایران را به سخت تر کردن مواضعشان سوق داده است. به نظر می رسد تهران نه قصد عقب نشینی از تلاش های هسته ای دارد و نه تمایلی برای مذاکره درباره توان موشکی خود نشان می دهد. آن ها چیزی را دریافته اند که می توان درس کره شمالی نامید: این که کنار گذاشتن سلاح معادل بی دفاع شدن است. سرنوشت لیبی پس از انصراف از برنامه هسته ای ــ که چند سال بعد با کشته شدن معمر قذافی به فجیع ترین شکل ممکن پایان یافت در تضاد کامل با مسیر کره شمالی قرار دارد؛ کشوری که با حفظ زرادخانه هسته ای خود، هزینه ای سنگین پرداخت نکرد و هیچ قدرتی جرئت حمله مستقیم به آن را نیافت. این منطق هرچند تیره و واقع گرایانه است، اما همان طور که روزنامه گاردین نیز اشاره کرده، کارآمد جلوه می کند و اکنون در تهران به وضوح ریشه دوانده است: تنها عامل بازدارنده واقعی در برابر آمریکا و اسراییل، برخورداری از مؤلفه های قدرت سخت است نه وعده ها و توافق های سیاسی. در چنین شرایطی، اسراییل، بازوی اصلی قدرت آمریکا در منطقه از نقد و بازنگری مصون می ماند. در حالی که واشنگتن به راحتی می تواند با ابزار تحریم های فلج کننده، ملت ها را به گروگان بگیرد و به بهانه ایراداتی بر سیاست ها یا عملکرد دولت هایشان، فشارهای اقتصادی سنگینی تحمیل کند. جنگ ویرانگر علیه غزه، همراه با محاصره غذایی و حمله مستقیم آمریکا و اسراییل به تهران، نمونه های تازه ای هستند که بار دیگر شکاف میان ادعاهای اصولی و واقعیت منافع برهنه را آشکار می سازند؛ ادعاهایی که در نهایت نقابی از فریب و دروغ بیش نیستند. همان گونه که کودتاهای نرم و انقلاب های رنگی طراحی شده توسط دستگاه های اطلاعاتی آمریکا در دهه های اخیر از جمله برکناری عمران خان در پاکستان نشان می دهد، واشنگتن با هر شکل از ملی گرایی رهایی بخش، فارغ از رنگ سیاسی یا ایدئولوژیکش، سر سازگاری ندارد. تاریخ معاصر جهان عرب، از دهه 1970 به این سو، گویاترین شاهد این واقعیت است. دوراهی ترامپ در قبال ایران؛ بازگشت به توافق یا لغزش به جنگ دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا، دیر یا زود با این واقعیت روبه رو خواهد شد که برای مهار برنامه هسته ای ایران چاره ای جز ورود به مذاکرات جدید ندارد؛ مذاکراتی که برخلاف لحن خوش بینانه او در انظار عمومی، نمی تواند یک سویه باشد. تهران آشکارا بر حفظ حق غنی سازی پافشاری خواهد کرد، حتی اگر این روند زیر سخت ترین شروط و نظارت های بین المللی انجام گیرد. پیام تهران روشن است: بازسازی برنامه غنی سازی اورانیوم در دستور کار قرار دارد. همین موضع سبب می شود آتش بس فعلی شکننده باشد و دوام چندانی نداشته باشد. ازسرگیری غنی سازی به ویژه اگر سطح آن از 60 درصد به آستانه تولید سلاح برسد تقریباً به طور قطع واکنش نظامی جدید اسراییل یا آمریکا را در پی خواهد داشت. در این میان، اسراییل بیش از واشنگتن تعیین می کند که چه زمانی خط قرمز شکسته شده و اقدام نظامی اجتناب ناپذیر است؛ چراکه در سال های اخیر بارها ابتکار عمل را در این زمینه به دست گرفته است. با این همه، ایالات متحده همچنان پشتیبانی نظامی لازم را در اختیار تل آویو قرار خواهد داد. اگر ترامپ بر مخالفت مطلق با هرگونه غنی سازی در ایران پافشاری کند، چشم انداز مذاکرات به سرعت فروخواهد پاشید و احتمال گشوده شدن دوباره جبهه ای نظامی میان آمریکا و اسراییل از یک سو و ایران از سوی دیگر بسیار بالاست. از این زاویه، ترامپ تنها دو راه پیش رو دارد: یا از بخشی از غرور خود چشم پوشی کرده و توافقی شبیه برجام 2015 را بپذیرد یا به سناریوی چیدن چمن بلغزد؛ همان راهبردی که تحلیلگران بدبین به گزینه های نظامی بارها هشدار داده اند. به نوشته نشنال اینترست، این بحران می تواند به ویژه با نزدیک شدن انتخابات میان دوره ای 2026 و رقابت ریاست جمهوری 2028 به باری سنگین بر دوش دونالد ترامپ و حزب جمهوری خواه تبدیل شود. ایران، چالش اصلی پروژه سلطه جویانه اسراییل و آمریکا در خاورمیانه هیچ یک از سه هدف اصلی اسراییل در جنگ علیه ایران به نتیجه نرسید. برخلاف ادعای ترامپ، هیچ نشانه ای وجود ندارد که برنامه غنی سازی ایران کامل و برای همیشه نابود شده باشد . توان موشکی بالستیک ایران همچنان تهدیدی جدی برای تل آویو است. و موفقیت دیگر بنیامین نتانیاهو، یعنی کشاندن آمریکا به رویارویی مستقیم با ایران، اکنون به تعبیر دیوید هرست چیزی جز جامی زهرآگین نیست. تجربه بریتانیا در بازسازی شهر کاونتری پس از بمباران جنگ جهانی دوم نشان می دهد فعالیت های حساس در ایران از غنی سازی اورانیوم تا تولید سکوهای موشکی ظرف چند ماه از سر گرفته خواهد شد. فناوری، تخصص و مهم تر از همه اراده ملی، دارایی های حیاتی ایران را در برابر طوفان جنگ حفظ کرده اند. در واقع، این نبرد بیش از آنکه درباره نابودی یک برنامه تسلیحات هسته ای باشد ؛ برنامه ای که اساساً وجود نداشت ، جنگی بر سر روایت ها بوده است. بر اساس روایت نخست، حمله حماس در 7 اکتبر 2023 اشتباهی استراتژیک بود، زیرا بهانه ای به دست اسراییل داد تا با پشتیبانی آمریکا و غرب، دست بالا را در منطقه به دست آورد. در این چارچوب، کشورهای عربی تنها یک راه پیش رو دارند: پذیرش شروط اسراییل، عادی سازی روابط و به تعویق انداختن تشکیل کشور فلسطین تا آینده ای نامعلوم. اما روایت دوم می گوید صلح با اسراییل در شکل کنونی اش اساساً دست نیافتنی است. مشکل، حضور یهودیان در فلسطین نیست، بلکه ماهیت خود دولت اسراییل است. تا زمانی که اشغالگری ادامه یابد، مقاومت نیز ادامه خواهد داشت؛ صرف نظر از اینکه چه کسی حمایت یا عقب نشینی کند. در این نگاه، اسراییل نوک پیکان سیاست های آمریکا برای تحمیل موازنه ای مطلوب و جلوگیری از ظهور هر قدرت رقیب منطقه ای است. بنابراین، وجود ایران به عنوان چالشی در برابر پروژه سلطه جویانه اسراییل بسیار مهم تر از هر برنامه هسته ای نظامی است. توانایی ایران برای ایستادگی در برابر فشارهای واشنگتن و تل آویو بیانگر باور عمیق به مقابله با غرور و برتری طلبی است. همان روحیه ای که فلسطینیان در غزه به نمایش گذاشته اند: ایستادگی در برابر گرسنگی، بمباران و ویرانی و خلق قهرمانی هایی که تاریخ ثبت خواهد کرد؛ قهرمانی هایی در برابر دشمنی که به گفته منتقدان، با جنایت پیشگی و مصونیت از مجازات، سکوت جهانی را خریده و خیانت را تضمین کرده است. |