فرارو- هَمْنِت با نگاهی رادیکال و زنانه، مرگ فرزند شکسپیر را به بستری برای بازاندیشی در معنای زندگی، اندوه و نیروی زنانه بدل می کند. به نقل از ورایتی، فیلم هَمْنِت به کارگردانی کلویی ژائو، خالق سرزمین آواره ها (Nomadland)، اقتباسی رادیکال و جسورانه از رمان مگی اوفارل است که زندگی خانوادگی ویلیام شکسپیر را از زاویه ای کاملاً متفاوت و زنانه بازآفرینی می کند. اثری که برای برخی تماشاگران ممکن است دشوار یا حتی غیرقابل تحمل باشد، اما در عین حال تجربه ای عمیق و شاعرانه را رقم می زند. در مرکز این روایت، جسی باکلی در نقش آگنس، همسر شکسپیر و مادر فرزندان او، قرار دارد؛ زنی که ژائو او را نه فقط مادر یک خانواده بلکه مادری برای همه ما به تصویر می کشد: روحی زمین محور و شَمّانی که باید با مرگ فرزندش، همنت، روبه رو شود. در مقابل، پل مسکال نقش ویلیام شکسپیر را ایفا می کند که اندوه خود را در نمایش دانمارکی تخلیه می کند؛ اما چه در شخصیت و چه در بازی، مرد داستان تحت الشعاع حضور زنانه روایت قرار می گیرد. ژائو در مصاحبه های پیشین تأکید کرده است که جهان ما به شدت با نیروی مردانه شکل گرفته و عنصر زنانه در آن سرکوب شده است. به باور او، تمدن نماینده نیروی مردانه است و طبیعت نماد نیروی زنانه. از نگاه ژائو، سینما و روایتگری نیز عمدتاً در ستایش ارزش های مردانه پیش رفته اند و همنت تلاشی است برای ایجاد تعادل میان این دو نیرو. او می گوید ترس جمعی از ناشناخته ها، از اقیانوس ها، جنگل ها و جنبه های زنانه وجود، سبب می شود بخش مهمی از تجربه انسانی سرکوب شود. به همین دلیل همنت نه تنها یک اقتباس ادبی، بلکه یک تجربه سینمایی خطرناک و جسورانه است؛ فیلمی که به بخشی از وجود مخاطب خطاب می کند که معمولاً یاد گرفته ایم به آن اعتماد نکنیم. سبک شاعرانه و طبیعت گرایانه ژائو برای روایت این داستان به سبکی شاعرانه و شبیه به ترنس مالیک روی آورده است؛ کارگردانی که همواره با نگاه معنوی و دوربین سیال خود شناخته می شود. او رابطه عاشقانه ویلیام جوان و آگنس، دختر آزاداندیش یک زن جادوگر جنگلی را با نگاهی سرشار از نمادها و تصاویر طبیعت گرایانه روایت می کند. فیلم با تصویری از آگنس آغاز می شود که در پای درخت زندگی، در وضعیت جنینی، در آغوش ریشه ها قرار گرفته است. ویلیام در آغاز معلم لاتین است که برای پرداخت بدهی های پدرش تلاش می کند، اما مجذوب انرژی و روح سرکش آگنس می شود. عشق میان آن ها به سرعت شعله ور می شود و با وجود مخالفت خانواده ها، پیوندشان را با فرزنددار شدن تثبیت می کنند. تولد، مرگ و نمادهای زنانه آگنس نخستین فرزند خود را در جنگل و پای همان درخت زندگی به دنیا می آورد؛ صحنه ای که تداعی گر تصاویر ضد مسیح لارس فون تریه است، اما این بار از منظری زنانه و زمین محور. سپس او دوقلوها، همنت و جودیت، را در شرایط دشوارتر و در خانه مادرشوهرش (با بازی امیلی واتسون) به دنیا می آورد. این بار تولد در فضای بسته رخ می دهد؛ گویی پیوند او با نیروی زنانه طبیعت بریده می شود. اما آنچه قلب فیلم را می سازد، مرگ زودهنگام همنت است. رویدادی پیش بینی شده اما با اجرایی که قلب مخاطب را می شکند. این بخش، یکی از تکان دهنده ترین بازنمایی های اندوه و سوگ در سینمای سال های اخیر است. ویلیام اندوه خود را به نمایشنامه اش منتقل می کند، در حالی که آگنس آن را به شکلی متفاوت و زمین محور بروز می دهد. استعاره ها و صحنه های به یادماندنی فیلم مملو از استعاره های بصری است. از شکاف تاریک میان جنگل، به عنوان نمادی از رحم و تولد، گرفته تا صحنه اوج در تماشاخانه گلوب لندن، جایی که آگنس شاهد اجرای هملت است. حضور او در پای صحنه و موسیقی تأثیرگذار On the Nature of Daylight اثر مکس ریشتر، بار احساسی بی سابقه ای به فیلم می بخشد. ژائو حتی در انتخاب بازیگران نیز به نمادگرایی توجه کرده است: نواه جوپ، برادر بزرگ تر بازیگر نقش همنت، در نقش نخستین بازیگر هملت ظاهر می شود. این انتخاب بر چرخه فقدان و بازآفرینی تأکید دارد. معناشناسی بودن یا نبودن همنت نخستین فیلم بلند ژائو پس از تجربه ناموفق او در دنیای مارول است. اما این بار او به ریشه های سینمای شاعرانه و انسانی اش بازگشته است. پرسش جاودانه شکسپیر بودن یا نبودن در این فیلم نه به معنای تأمل بر خودکشی، بلکه به معنای در آغوش کشیدن زندگی در برابر قطعیت مرگ تفسیر می شود. ژائو با این فیلم از مخاطب می خواهد فقدان را نه صرفاً به عنوان تراژدی، بلکه به عنوان بخشی از تجربه زیستن بپذیرد. در رها کردن، نوعی رهایی و کشف دوباره حیات نهفته است. همنت فیلمی ساده یا سرگرم کننده نیست؛ اثری است چالش برانگیز، شاعرانه و سرشار از نمادهای زنانه که مرزهای روایتگری کلاسیک را جابه جا می کند. جسی باکلی با اجرایی کوبنده، چهره ای جهانی از مادری و اندوه ارائه می دهد و کلویی ژائو با نگاهی فلسفی، جسورانه و شاعرانه، داستانی را خلق می کند که بیش از آنکه درباره شکسپیر باشد، درباره ما و نسبت مان با مرگ، زندگی و نیروی زنانه درون مان است. این اثر برای برخی ممکن است سنگین و طاقت فرسا به نظر برسد، اما در نهایت تجربه ای منحصر به فرد است که مخاطب را وادار می کند دوباره به معنای زندگی، فقدان و رهایی بیندیشد. |