فرارو- سعدی از آن دسته از شاعرانی است که پیوسته در حال سفرکردن و تجربه بوده است. بوستان سعدی که درواقع اولین اثر منظوم سعدی به شمار می رود، حاصل سفرهای طولانی مدت سعدی است. به گزارش فرارو، بوستان سعدی، متشکل از ده باب است. در این این اثر هم مانند گلستان، هر باب به موضوع خاصی تعلق دارد که غالب گفتارها و حکایات را در بر می گیرد. سعدی بوستان را در قالب مثنوی به رشته تحریر درآورد و رو هم رفته، بوستان یکی از مهم ترین منظومات تاریخ ادبیات فارسی و یکی از مهم ترین منظومات جهان به شمار می رود. نشریه گاردین نام بوستان سعدی را در میان 100 کتاب برتر تاریخ بشر قرار داده است. این مسئله مبین آن است که سعدی و هنر او تنها محدود به مرزهای ایران نبوده و سعدی را می توان در کنار بسیاری از شعرای دیگر ایران، چهره ای جهانی دانست. زبان نوشتار سعدی چه در نظم و چه در نثر زبانی بسیار روان و ساده است که در عین سادگی تکرار ناپذیر می نماید. بیهوده نیست که شفیعی کدکنی در مورد سعدی و سبک نوشتاری او از عبارت سهل ممتنع استفاده می کند. ظرایفی که در شعر و نثر سعدی دیده می شود را، در کمتر نویسنده و شاعری می توان یافت و از بعضی مناظر می توان سعدی را بدون رقیب و یگانه تلقی کرد. در کنار تمام این ها، بوستان هم مانند گلستان، درس های بسیار آموزنده ای برای انسان در بر دارد. درس هایی که انگار از دل تاریخ بیرون آمده اند و بسیاری از آن ها حتی در جهان تغییرشکل یافته امروز نیز درس های مهمی هستند. گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان مها زورمندی مکن با کهان که بر یک نمط می نماند جهان سر پنجه ناتوان بر مپیچ که گر دست یابد برآیی به هیچ عدو را به کوچک نباید شمرد که کوه کلان دیدم از سنگ خرد نبینی که چون با هم آیند مور ز شیران جنگی برآرند شور نه موری که مویی کز آن کمتر است چو پر شد ز زنجیر محکمتر است مبر گفتمت پای مردم ز جای که عاجز شوی گر درآیی ز پای دل دوستان جمع بهتر که گنج خزینه تهی به که مردم به رنج مینداز در پای کار کسی که افتد که در پایش افتی بسی تحمل کن ای ناتوان از قوی که روزی تواناتر از وی شوی به همت برآر از ستیهنده شور که بازوی همت به از دست زور لب خشک مظلوم را گو بخند که دندان ظالم بخواهند کند به بانگ دهل خواجه بیدار گشت چه داند شب پاسبان چون گذشت؟ خورد کاروانی غم بار خویش نسوزد دلش بر خر پشت ریش گرفتم کز افتادگان نیستی چو افتاده بینی چرا نیستی؟ بر اینت بگویم یکی سرگذشت که سستی بود زین سخن درگذشت سعدی هم در بوستان و هم در گلستان، پیوسته صاحبان قدرت را به مهربانی و ضعفا را به صبر و تلاش برای قدرتمندشدن نصیحت می کند. حکایت در معنی صیدکردن دل ها به احسان به ره بر یکی پیشم آمد جوان به تک در پیش گوسفندی دوان بدو گفتم این ریسمان است و بند که می آرد اندر پیت گوسفند سبک طوق و زنجیر از او باز کرد چپ و راست پوییدن آغاز کرد هنوز از پیش تازیان می دوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید چو باز آمد از عیش و شادی به جای مرا دید و گفت ای خداوند رای نه این ریسمان می برد با منش که احسان کمندی است در گردنش به لطفی که دیده ست پیل دمان نیارد همی حمله بر پیلبان بدان را نوازش کن ای نیکمرد که سگ پاس دارد چو نان تو خورد بر آن مرد کند است دندان یوز که مالد زبان بر پنیرش دو روز برای آنکه احترام دیگران را نسبت به خودمان برانگیزیم بهترین راه محبت کردن است و حتما همه ما شنیده ایم که ازمحبت خارها گل می شود . حکایت سلطان تکش و حفظ اسرار تَکِش با غلامان یکی راز گفت که این را نباید به کس باز گفت به یک سالش آمد ز دل بر دهان به یک روز شد منتشر در جهان بفرمود جلّاد را بی دریغ که بردار سرهای اینان به تیغ یکی زآن میان گفت و زنهار خواست مکُش بندگان کاین گناه از تو خاست تو اوّل نبستی که سرچشمه بود چو سیلاب شد پیش بستن چه سود؟ تو پیدا مکُن رازِ دل بر کسی که او خود نگوید برِ هر کسی جواهر به گنجینه داران سپار ولی راز را خویشتن پاس دار سخن تا نگویی بر او دست هست چو گفته شود یابد او بر تو دست سخن دیوِ بندی است در چاهِ دل به بالای کام و زبانش مَهِل توان باز دادن رهِ نرّه دیو ولی باز نتوان گرفتن به ریو تو دانی که چون دیو رفت از قفس نیاید به لا حولِ کس باز پس یکی طفل بر گیرد از رخش بند نیاید به صد رستم اندر کمند مگوی آن که گر بر مَلا اوفتد وجودی از آن در بلا اوفتد به دهقانِ نادان چه خوش گفت زن: به دانش سخن گوی یا دم مزن مگوی آنچه طاقت نداری شنود که جو کِشته گندم نخواهی درود چه نیکو زده ست این مَثَل بَرهَمَن بوَد حرمتِ هر کس از خویشتن چو دشنام گویی دعا نشنوی به جز کِشتهٔ خویشتن نَدرَوی مگوی و منه تا توانی قدم از اندازه بیرون وز اندازه کم نباید که بسیار بازی کنی که مر قیمتِ خویش را بشکنی وگر تند باشی به یک بار و تیز جهان از تو گیرند راهِ گریز نه کوتاه دستی و بیچارگی نه زجر و تطاول به یک بارگی رازداری از آن دسته از خصیصه های انسانی است که اگر در آن سستی شود، پشیمانی بسیار به بار خواهد آورد. |