فرارو- یَحییٰ عالِم پژوهشگر و استاد دانشگاه اوسنابروک آلمان به نقل از الجزیره نت، جغرافیای سیاسی اروپا این روزها شاهد دگرگونی های بنیادین ناشی از جنگ روسیه و اوکراین است؛ تحولاتی که دامنه آن فراتر از روابط دوجانبه مسکو و اروپا می رود و نمی توان آنها را صرفاً با محاسبه سود و زیان لحظه ای جنگ سنجید. در واقع این تغییرات به معنای خروج از قواعدی تاریخی است که از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون شالوده روابط بین الملل و ضامن موازنه ها در نظام جهانی بوده است. اما اهمیت ماجرا فقط در آنچه تاکنون رخ داده نیست، بلکه در پیامدهایی است که این جنگ در آینده به همراه خواهد داشت: از ترسیم نقشه های تازه ژئوپلیتیکی در اروپا گرفته تا تهدیدهایی که هرگونه وضعیت جدید در اوکراین به ویژه در چارچوب یک سازش احتمالی ناشی از فشار اخیر آمریکا بر روسیه و اروپا می تواند ایجاد کند. این چشم انداز تازه همچنین توضیح می دهد که چرا اروپایی ها در ماه های گذشته نسبت به تماس ها و گفت وگوهای آمریکا و روسیه درباره اوکراین نگران شده اند؛ نگرانی ای که زمانی شدت گرفت که سخن از تفاهمات احتمالی نشست آلاسکا و توافق صلح مورد انتظار به میان آمد. نگرانی های امنیتی اروپا پیش از برگزاری نشست ترامپ و پوتین در روز جمعه 15 اوت 2025، دیپلماسی اروپا و غرب صحنه تحرکاتی فشرده و پرشتاب بود که انتظارات سنگینی بر آن سایه انداخت. اهمیت این نشست در آن بود که نخستین دیدار مستقیم رهبران ایالات متحده و روسیه از زمان آغاز جنگ اوکراین محسوب می شد؛ رویدادی که هم امیدها و هم تردیدهای بسیاری را برانگیخت. در اوکراین و اروپا، این دیدار موجی از نگرانی به راه انداخت؛ نگرانی هایی که آشکارا در مواضع و اظهارات رهبران اروپایی بازتاب یافت. همین دغدغه ها سبب شد که پیش از اجلاس آلاسکا، کنفرانسی ویدئویی با حضور رهبران اروپایی، دبیرکل ناتو و دونالد ترامپ، برگزار شود. حتی پس از اجلاس نیز نشست مشابهی در کاخ سفید با حضور رهبران اروپا و ترامپ انجام گرفت. در هر دو حالت، آنچه برجسته شد، عمق نگرانی اروپایی ها درباره مسئله اوکراین بود؛ نگرانی هایی که ناشی از پیامدهای مستقیم جنگ بر امنیت ملی، موازنه های ژئوپلیتیکی و آینده کلی قاره اروپا می باشد. هرگونه توافق یا معامله ای که بدون درنظرگرفتن مطالبات اروپا برای صیانت از منافع راهبردی اش انجام شود، در آینده می تواند به تهدیدی جدی برای این قاره تبدیل گردد؛ به ویژه از آن رو که با آغاز جنگ اوکراین، روابط اروپا و روسیه تقریباً به طور کامل فروپاشیده و اروپا را وارد رویارویی آشکار و مستقیم با مسکو کرده است. نشستی که پیش از اجلاس آلاسکا به ابتکار فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان برگزار شد، دقیقاً با همین هدف ایجاد سپر حمایتی برای اوکراین و تقویت جایگاه مطالبات این کشور در میز مذاکره شکل گرفت. این نشست همچنین تلاشی برای قانع کردن ترامپ به پذیرش دیدگاه های مشترک اروپا و کی یف بود؛ چراکه گرچه اجلاس آلاسکا صرفاً دیداری میان روسای جمهور آمریکا و روسیه بود، اما موضوع آن به طور مستقیم با سرنوشت اروپا و اوکراین گره خورده است. رهبران اتحادیه اروپا بارها تأکید کردند که ترامپ نباید از مطالبات بروکسل غافل بماند؛ اتحادیه ای که خود برای جلب رضایت واشنگتن امتیازات قابل توجهی از جمله افزایش بودجه دفاعی در ناتو و انعقاد توافق های تازه در حوزه تجارت داده است. تمامی این اقدامات با هدف حفظ انسجام در اتحاد اروپا و آمریکا صورت گرفت؛ اتحادی که اکنون بیش از هر زمان دیگری در معرض آزمونی تاریخی قرار دارد. این بدان معناست که هرگونه گفت وگو میان ترامپ و پوتین باید نگرانی های اروپا را نیز در نظر بگیرد، حتی اگر رهبران اروپایی مستقیماً بر سر میز مذاکره حضور نداشته باشند. به باور ناظران، نشست پیشین میان رهبران اتحادیه و ترامپ، اقدامی پیشگیرانه بود برای جلوگیری از هر معامله ای که می توانست به منافع اروپا آسیب برساند. نشریه اشپیگل: پوتین پیروز می شود، اروپا فقط تماشاچی است قبل از رسیدگی به ابعاد ژئوپلیتیکی و آینده نگرانه بحران، باید ابتدا به نگرانی های اروپا و نگاه آن به جنگ روسیه و اوکراین توجه کرد؛ نگرانی هایی که کلید فهم جدل های دیپلماتیکی پیرامون اجلاس آلاسکا بود و مسیر آتی مذاکرات را تعیین خواهد کرد. موقعیت اروپا در این روند نیز وابسته به همین نگاه ها و دغدغه هاست. رهبران اروپایی و دبیرکل ناتو در دیدارهای پیش از نشست به ترامپ هشدار دادند که نباید در نشست آلاسکا، پوتین را دست کم بگیرد. این هشدار در واقع بازتاب بی اعتمادی اروپایی ها به خوش بینی بیش از حد ترامپ درباره امکان پایان سریع جنگ بود. آنان بر این باور بودند که پیچیدگی بحران اوکراین اجازه نمی دهد صلح تنها با یک گفت وگوی کوتاه به دست آید. ترامپ اما قربانی اعتماد بیش از حد به توانایی شخصی خود شد. او تصور می کرد می تواند در عرض یک روز یا تنها با یک مذاکره مستقیم با پوتین، صلح را محقق سازد. این نگاه ساده انگارانه نه تنها نتیجه ای در پی نداشت، بلکه به سردی روابط ترامپ و پوتین در ماه های اخیر نیز انجامید. با این حال، این تنش برخلاف انتظار، به سود اوکراین و اروپا تمام شد. گفت وگوها و نشست هایی که پیش از اجلاس آلاسکا برگزار شد، در عمل به شکل گیری یک توافق تقریباً کامل میان آمریکا، اروپا و اوکراین منجر گردید؛ توافقی که موقعیت مشترک غرب را در برابر روسیه تقویت کرد. واگذاری شهرهای اصلی دونباس به روسیه می تواند مسیری سریع برای پیشروی پوتین به سوی کی یف و تلاش برای سلطه بر پایتخت اوکراین باشد. اما مسئله واگذاری سرزمین ها، موضوعی صرفاً اوکراینی است و باید در مذاکرات مستقیم میان پوتین و رییس جمهور اوکراین بررسی شود؛ از جمله موضوع مهم عدم به رسمیت شناختن حقوقی سرزمین های اشغالی توسط روسیه می باشد. روند مذاکرات پس از اجلاس آلاسکا نیز به نظر می رسد در همین مسیر حرکت می کند. در هر توافق احتمالی، آتش بس نقطه آغاز خواهد بود و اوکراین برای پذیرش آن به دریافت ضمانت های امنیتی از ایالات متحده نیاز دارد. در همین زمان که رهبران اروپا پس از اجلاس آلاسکا برای دیدار با ترامپ راهی کاخ سفید بودند، رسانه های اروپایی نگاه تیزبین خود را به استقبال رسمی از پوتین بر روی فرش قرمز دوختند؛ صحنه ای که حامل بار نشانه شناختی و سیاسی بود و بسیاری آن را پلی برای بازگشت رهبر روسیه به عرصه تأثیرگذاری بین المللی از دریچه بحران اوکراین تعبیر کردند. اما فراتر از نمادها، واقعیت این است که اجلاس آلاسکا پوتین را در جایگاهی هم سنگ با ترامپ نشاند، بی آنکه به نتایج عملی در زمینه توقف جنگ یا آتش بس منجر شود. نشریه آلمانی اشپیگل در تحلیلی تند این نشست را برای اروپا توهین آمیز خواند و نوشت: پوتین پیروز می شود و اروپا فقط از دور، نظاره گر مذاکره بر سر منافعش است. صلح شکننده؛ اروپا در بن بست استراتژیک برای مهار روسیه رهبران اروپایی در تعامل با ترامپ ناچار شدند رویکردی مبتنی بر ستایش و تمجید در پیش گیرند. هرچند اجلاس آلاسکا نتوانست مطالبات اروپا را برآورده کند یا به توقف فوری جنگ بینجامد، اما به باور صدر اعظم آلمان، دست کم دریچه ای تازه به سوی مذاکرات صلح گشوده شد؛ نشانه ای مثبت که فراتر از انتظار به نظر می رسید. اما لحن تند رییس جمهور فرانسه که روسیه را غولی درنده و تهدیدکننده اروپا خواند به خوبی نشان می دهد که اعتماد میان اروپا و روسیه در بلندمدت همچنان دور از دسترس است. در کوتاه مدت، چشم انداز همان صلح شکننده و خوش بینی محتاطانه باقی خواهد ماند. واقعیت آن است که اروپا در این مقطع ابزارهای مؤثر برای وادار کردن روسیه به امتیازدهی در جهت تحقق آنچه رییس جمهور اوکراین صلح عادلانه می خواند، در اختیار ندارد. فشارهایی که از سال 2022 تاکنون اعمال شده، به تدریج اثر خود را از دست داده اند. به همین دلیل، هر تصمیم تازه برای ارسال تجهیزات نظامی پیشرفته به اوکراین با ریسک های قابل توجهی همراه است؛ ریسک هایی که در گذشته نیز بارها به شکل تهدیدهای صریح درباره احتمال رویارویی مستقیم خود را نشان داده اند. با این حال، واقعیت این است که چنین اقداماتی هنوز تنها ابزار واقعی برای تضمین فوری امنیت اوکراین به شمار می روند. این معادله به ویژه زمانی برجسته تر می شود که به موضع ترامپ توجه کنیم؛ او بارها بیان کرده که به شدت با مشارکت مستقیم ارتش آمریکا در خاک اوکراین مخالف است. مین های پنهان در روابط روسیه و اروپا؛ آیا دیپلماسی ترامپ می تواند بحران را مهار کند؟ دونالد ترامپ در نهایت بیش از هر چیز به بازده اقتصادی می اندیشد، در حالی که اروپا همانند اوکراین، اسیر دغدغه های امنیتی است. هرچند پوتین از همان آغاز جنگ در سال 2022 اهداف خود را بی پرده بیان کرده بود، اما تحولات میدانی، افق های تازه ای پیش روی بحران گشود و اروپا را در برابر واقعیت های جدیدی قرار داد. سال ها رویارویی صفرـجمعی میان غرب و روسیه اجازه نداد آرمان های ژئوپلیتیکی کرملین در قاره اروپا به روشنی دیده شود. اما اکنون این آرمان ها با ورود مستقیم به مذاکرات و بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، بیش از پیش آشکار شده است. بازگشتی که نه تنها توازن دیپلماسی را تغییر داد، بلکه سبک شخصی ترامپ در مدیریت بحران را نیز بازتاب داد؛ سبکی که مسیرهایی تازه گشود و سناریوهایی را پیش کشید که در دوران جو بایدن هرگز مطرح نبود. با وجود تمام تحرکات سیاسی و روندهای دیپلماتیک، نه از شدت درگیری نظامی کاسته شد و نه از عمق شکاف میان روسیه و غرب به ویژه اروپا. در نگاه رهبران اروپایی، مسیری که روسیه در پیش گرفته، تهدیدی برای آینده کل قاره است؛ چرا که یک پیروزی نظامی برای مسکو، هرگز به معنای توقف در مرزهای کی یف نخواهد بود؛ حتی اگر در میز مذاکره امتیازهایی داده شود. برعکس، چنین پیروزی ای می تواند دامنه نفوذ روسیه را تا عمق اروپا گسترش دهد. همین نگرانی ریشه اصلی اختلاف پیشین اروپا و ترامپ بر سر مسئله اوکراین را توضیح می دهد و همچنین دلیل آن است که اروپا تنها با نوعی خوش بینی محتاطانه به امکان صلح می نگرد. گسترش جنگ میان اوکراین و روسیه و عبور از خطوط قرمزی که از آغاز نبرد تعیین شده بود بحران را وارد مرحله ای تازه و خطرناک کرده است. با این حال، بازگشت مسیر دیپلماتیک در دوران ترامپ، در کنار تداوم نبرد نظامی، محرکی برای اروپا بود تا علاوه بر تسلیح اوکراین، روی سرمایه گذاری در مذاکره نیز حساب باز کند. با وجود تفاوت دیدگاه ترامپ با رهبران اروپایی درباره جنگ، روشن است که بعد نظامی همچنان جوهره تضمین های امنیتی آینده باقی خواهد ماند. قطع رابطه با روسیه هزینه های اقتصادی سنگینی را هم بر اروپا و هم بر مسکو تحمیل کرد؛ هزینه ای که پیامدهای آن سراسر قاره و حتی اقتصاد جهانی را تحت تأثیر قرار داد. اما این تنها یک خسارت اقتصادی نبود؛ بلکه ضربه ای سیاسی نیز به شمار می رفت. نادیده گرفتن بعد سیاسی بحران و نبود کانال های گفت وگو، به خوبی نشان داد که اروپا تا چه اندازه در معرض لغزش به سوی رویارویی مستقیم با روسیه قرار گرفته است. فقدان مسیرهای مذاکره همچنین اروپا را با گزینه هایی محدود و دشوار روبه رو کرده است؛ گزینه هایی که اکنون عمدتاً به طرح های ترامپ گره خورده اند؛ طرح هایی که لزوماً با منافع اروپا سازگار نیستند و می توانند اختلافات فراآتلانتیک را عمیق تر کنند ازاین رو، بازگشت به مسیر مذاکره با رویکردی که دونالد ترامپ، بر پایه معاملات سیاسی و تجاری دنبال می کند، شاید بتواند گره بحران را به طور موقت باز کند. اما واقعیت این است که درگیری طولانی مدت میان روسیه و اروپا همچون مین های پنهان در روابط دو طرف باقی مانده است؛ مین هایی که هر لحظه می توانند منفجر شوند و مسیر صلح را به بن بست بکشانند. تاریخ و موازنه های تازه ای که در سطح جهان در حال شکل گیری است، نشان می دهد که این روابط به مدیریتی پیچیده تر و واقع بینانه تر نیاز دارند؛ مدیریتی که تغییر شرایط و تحولات جهانی را در نظر بگیرد. تنها در این صورت است که می توان از لغزش دوباره به سوی رویارویی مستقیم جلوگیری کرد و زمینه را برای صلحی پایدار و واقعی فراهم آورد؛ صلحی که فراتر از توافق های شکننده و مقطعی باشد. اروپایی ها هرگونه تغییر در وضعیت موجود اوکراین را رد می کنند؛ اما واقعیت این است که پیامدهای جنگ بر جغرافیای اوکراین است که در نهایت سرنوشت این کشور را رقم خواهد زد. در دل این تحولات نیز سیمای یک نزاع ژئوپلیتیکی تازه شکل می گیرد؛ نزاعی که می تواند اروپای شرقی را وارد چرخه ای از تنش های بی پایان کند. از همین رو، فشار کنونی اروپا را باید تلاشی برای پیشگیری از درگیری های آینده دانست؛ زیرا آنچه پوتین را به ادامه جنگ برمی انگیزد، نه صرفاً محاسبات نظامی، بلکه ابعاد تاریخی و ملی گرایانه ای است که از نگاه او ایجاب می کند اختلالات قرن بیستم که به زیان روسیه تمام شد، جبران و اصلاح گردد. معنای این واقعیت آن است که هرگونه صلح احتمالی، اگر بر پایه ای محکم و استوار بنا نشود، چیزی جز صلحی شکننده و موقت نخواهد بود؛ مهاری کوتاه مدت برای بحرانی که ریشه های عمیق تری در تاریخ و ژئوپلیتیک دارد. |