در ژوئن سال 323 پیش از میلاد، اسکندر مقدونی در 32 سالگی، شاید بر اثر بیماری در کاخ خود در بابل درگذشت. او تنها در مدت کمی بیش از ده سال یکی از بزرگ ترین امپراتوری های را که جهان به خود دیده بود، بنیان نهاد. این امپراتوری که به نام مقدونیه شناخته می شد، از یونان تا هند گسترش یافته بود. به گزارش فرادید، مرگ ناگهانی اسکندر خلأ بزرگی در قدرت ایجاد کرد؛ زیرا این امپراتوری تنها با تکیه بر توانایی های نظامی و مدیریتی عالی یکپارچه مانده بود. او همچنین جانشین روشنی برای تخت پادشاهی باقی نگذاشته بود. همسرش روکسانا زمان مرگ او باردار بود و کسی نمی دانست فرزندش پسر خواهد بود یا نه. تنها عضو دیگر خانواده، برادر ناتنی اش فیلیپ سوم بود که توان ذهنی لازم برای حکمرانی نداشت. پیامدهای فوری  سرتندیس مرمری اسکندر مقدونی، قرن دوم تا قرن نخست پیش از میلاد اختلافات پس از مرگ اسکندر منجر به توافق ضعیفی در بابل شد. برپایه ی آن توافق، فیلیپ سوم و فرزند متولدنشده ی اسکندر (که در آینده پسری به نام اسکندر چهارم شد) پادشاه مشترک می شدند. پِردیکاس، یکی از فرماندهان مورداعتماد اسکندر، در مقام نایب السلطنه مأمور شد تا از جانب این پادشاهان صوری حکومت کند. اما قدرت واقعی میان سرداران برجسته اسکندر که به آن ها دیادوخوی (جانشینان) گفته می شد تقسیم شد. فرماندهان کلیدی هر یک قلمروهای بزرگی را به دست گرفتند: بطلمیوس مصر، آنتیگونوس یک چشم بخش بزرگی از آسیای صغیر (ترکیه امروزی) و لیزیماخوس تراکیه را گرفت.  جزییاتی از موزاییک نبرد ایسوس که اسکندر مقدونی و اسبش بوکیفالوس را نشان می دهد، حدود 100 پیش از میلاد اما به مرور زمان، پردیکاس تلاش کرد قدرتش را بر ژنرال های دیگر تحمیل کند. آن ها نیز او را رقیب دانستند نه رهبر. نخستین درگیری جدی زمانی آغاز شد که بطلمیوس در مصر، مسیر مراسم تشییع جنازه اسکندر را تغییر داد و پیکر او را به ممفیس برد. داشتن جسد اسکندر قدرت نمادین بزرگی به حساب می آمد و پردیکاس از این حق محروم شد. این اقدام، به جنگ نخست جانشینان در حدود 322 پیش از میلاد منجر شد. نخستین نبرد جانشینان  سکه استاتر اسکندر چهارم (روی سکه) و فیلیپ سوم (پشت سکه)، قرن چهارم پیش از میلاد در نخستین نبرد جانشینان، پردیکاس برای تنبیه بطلمیوس به مصر لشکر کشید اما با مقاومت شدید روبه رو شد. او نتوانست از رود نیل عبور کند و در نتیجه، برخی از افسران خودش از جمله سلوکوس علیه او قیام کردند و سال 321 پیش از میلاد او را کشتند. مرگ پردیکاس پایان واقعی هرگونه قدرت مرکزی بود. زین پس، امپراتوری به صحنه ای برای جدال آزاد تبدیل شد و جنگ های آتی پر از معامله، خیانت و تغییرات آنی قدرت بودند. هدف ژنرال ها دیگر حفظ امپراتوری نبود، بلکه هر یک می خواستند برای خود پادشاهی بزرگی دست وپا کنند. قدرتمندترین آن ها آنتیگونوس یک چشم و پسرش دیمیتریوس بودند که نزدیک 20 سال در سراسر خاورمیانه و یونان جنگیدند تا دوباره سرزمین های اسکندر را یکپارچه کنند. خاندان سلطنتی مقدونیه: سلسله آرگئاد  در حالی که ژنرال ها برای به چنگ آوردن زمین ها می جنگیدند، اعضای بازمانده خاندان اسکندر به مهره هایی در این بازی قدرت تبدیل شدند. خون سلطنتی آن ها هم مفید بود و هم تهدیدی برای جاه طلبی ژنرال ها. سال 317 پیش از میلاد، المپیاس مادر اسکندر، برادر ناتنی او فیلیپ سوم و همسرش را به قتل رساند. این عمل نشانی از بی رحمی آن دوران بود. یکی از ژنرال ها به نام کاساندر کنترل مقدونیه را به دست گرفت. او از ادعای اسکندر چهارم می ترسید، پس او و مادرش روکسانا را حدود سال 310 پیش از میلاد زندانی و سپس مخفیانه به قتل رساند. با این کار، خاندان آرگئاد که چند قرن بر مقدونیه حکومت کرده بودند به پایان رسیدند. با نابودی خاندان سلطنتی، هر گونه ادعای مشروعیت از راه خون اسکندر از میان رفت. از آن پس، آنتیگونوس، بطلمیوس، سلوکوس و دیگر ژنرال ها خود را پادشاه سرزمین هایشان نامیدند. این امر فروپاشی رسمی امپراتوری بود. نبرد ایپسوس  تندیس های مرمری: لیزیماخوس دوره ی هلنیستی حدود 300 پیش از میلاد (چپ)؛ بطلمیوس دوره ی هلنیستی حدود 305 پیش از میلاد از لوور (وسط)؛ سلوکوس دوره ی روم قرن اول تا دوم میلادی. بلندپروازی بزرگ آنتیگونوس برای تبدیل شدن به فرمانروای یگانه، موجب اتحاد دشمنان علیه او شد. نبرد سرنوشت ساز ایپسوس در سال 301 پیش از میلاد نزدیک ایپسوس (ترکیه امروزی) روی داد. سپاهیان مشترک لیزیماخوس، کاساندر و سلوکوس (که فیل های جنگی را از نبردهایش در هند آورده بود) در برابر ارتش آنتیگونوس صف آرایی کردند. آنتیگونوس 81ساله شجاعانه جنگید اما در نهایت در میدان نبرد کشته شد. مرگ او پایان تلاش ها برای بازسازی یک امپراتوری واحد بود. فاتحان قلمرو وسیع او را میان خودشان تقسیم کردند. این تغییر نقشه ای تازه برای دنیای هلنیستی ایجاد کرد و هرگونه امکان بازگرداندن سرزمین های اسکندر را از بین برد. مرگ اسکندر مقدونی به ظهور یک پادشاه جدید نینجامید، بلکه به فروپاشی خشونت بار امپراتوری منتهی شد. میراث جانشینان او خلق جهانی نوین و هلنیستی بود؛ جهانی پرجنب وجوش با فرهنگی آمیخته که در آن زبان و اندیشه های یونانی با فرهنگ های شرقی درهم آمیختند. |