ابراهیم متقی استاد دانشگاه تهران، در اعتماد نوشت: مدیریت بحران های بین المللی در زمره سازوکار کنش دیپلماتیک و راهبردی قدرت های بزرگ قرار دارد. نظریه پردازان ساختاری نظام بین الملل از جمله والت ، مرشایمر و کنث والتز در مطالعات خود به این جمع بندی می رسند که نظم جهانی بدون شکل بندی های ساختاری روابط بین الملل از مطلوبیت و اثربخشی چندانی برخوردار نخواهد بود. تاریخ روابط بین الملل همواره نشانه هایی از تلاش برای صلح سازی و مدیریت بحران از سوی را منعکس می سازد. مذاکرات آلاسکا که در 15 آگوست 2025 برگزار شده است را می توان به عنوان نشانه ای از کنش ارتباطی قدرت های بزرگ برای مدیریت بحران های منطقه ای دانست. مذاکرات آلاسکا دارای نشانه ها و شاخص های نسبتا مشابهی با کنفرانس تهران ، کنفرانس یالتا و کنفرانس پوتسدام دارد. در هر یک از کنفرانس های یاد شده، قدرت های بزرگ تلاش نمودند تا شکل خاصی از مدیریت بحران را در دستور کار قرار داده و به این ترتیب، زمینه برای ازسرگیری شکل جدیدی از روابط بین الملل فراهم شود. مذاکرات ترامپ و پوتین در شرایطی انجام می شود که بسیاری از بحران های منطقه ای، زمینه تصاعد بحران در روابط امریکا و روسیه را به وجود آورد. مدودوف معاون رییس جمهور روسیه در اولین روزهای آگوست 2025، ایالات متحده و کشورهای اروپایی را تهدید به کاربرد قدرت هسته ای نمود. بیان چنین رویکردی از سوی مدودوف بیانگر این واقعیت است که اگر یک قدرت بزرگ در نیل به اهداف امنیتی و راهبردی خود در وضعیت ناکامی قرار گیرد، در آن شرایط از سازوکارهای کنش پر شدت برای متوقف سازی طرف مقابل بهره می گیرد. محورهای اصلی مذاکرات آلاسکا را موضوعات پر مخاطره امنیت منطقه ای تشکیل می دهد. صلح سازی در اوکراین و دستیابی روسیه به شبه جزیره کریمه از طریق جغرافیای سرزمینی به عنوان اصلی ترین دغدغه پوتین، کشورهای اروپایی و ایالات متحده محسوب می شود. موضوع دیگری که احتمالا توجه پوتین و ترامپ را به خود جلب می کند، آینده امنیت منطقه ای در حوزه سرزمینی قفقاز و جنوب غرب آسیا است. مذاکرات سه جانبه ترامپ، علی اف و پاشانیان در شرایطی به نتیجه مطلوب منجر شد که روسیه شرایط ساختاری برای ورود امریکا به حوزه منطقه ای قفقاز را فراهم کرد. شکل گیری کریدور ترامپ که توسط شرکت های امریکایی ساماندهی می شود را می توان در زمره نتایج مطلوب انعطاف پذیری روسیه در برابر امریکا و ناتو دانست. سومین موضوع مورد بحث در مذاکرات آلاسکا مربوط به تحولات آینده جنوب غرب آسیا است. نتانیاهو از سیاست کنش پر شدت علیه مردم غزه و تأسیسات راهبردی ایران بهره گرفته است. عطش نتانیاهو برای تداوم نسل کشی در غزه، تخریب منابع و تأسیسات ایرانی پایان ناپذیر است. جنگ 12روزه امریکا و اسراییل علیه ایران بدون حمایت مستقیم دونالد ترامپ امکانپذیر نبود. در شرایط موجود، ترامپ تلاش دارد تا نقش پلیس متعادل کننده را در روند بحران غزه و جنگ با ایران ایفا نماید. در فرآیند مذاکرات آلاسکا، استیو ویتکاف نماینده ویژه ترامپ در خاورمیانه و جنوب غرب آسیا نیز مشارکت دارد. حضور ویتکاف در مذاکرات آلاسکا بیانگر این واقعیت است که آینده سیاسی و امنیتی خاورمیانه برای تمامی قدرت های بزرگ به ویژه امریکا، روسیه و چین از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ترامپ تاکنون از سیاست دیپلماسی تهدید بهره گرفته است. چنین رویکردی در اوایل آگوست با واکنش شدید مدودوف روبه رو شد. رویکرد روسیه بیانگر انگاره ای مبتنی بر اقدام متقابل تخریب کننده برای کشورهای اروپایی و ایالات متحده بوده است. هر یک از سه موضوع یاد شده را می توان به عنوان بخشی از ضرورت های صلح سازی و مدیریت بحران در مرحله دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ دانست. در این دوره ترامپ تمایلی به استفاده از سازوکارهای بوروکراتیک نشان نمی دهد و تلاش دارد تا حلقه محدود سیاست گذاری را فعال نموده و نقش خود را به عنوان بازیگر موازنه دهنده در روند مدیریت بحران های منطقه ای ارتقاء دهد. در فضای موجود دیپلماسی قدرت های بزرگ و مذاکرات آلاسکا، رهبران روسیه و امریکا نسبت به الگوی شخصیتی و ضرورت های راهبردی طرف مقابل وقوف داشته و هر یک تلاش دارند تا شکل خاصی از توزیع امتیازات را برای متقاعدسازی دیگری در دستور کار قرار دهند. 1. جنگ اوکراین و مذاکرات آلاسکا جنگ های منطقه ای عموما در شرایطی شکل می گیرد و گسترش پیدا می کند که قدرت های بزرگ، بازیگران درگیر را مورد حمایت قرار داده یا اینکه برای آنان محدودیتی را به وجود می آورند. روسیه برای ایفای نقش در سیاست جهانی نیازمند ارتقای قابلیت های ژئوپلیتیکی خود بوده و این امر در شرایطی حاصل می شود که دسترسی روسیه به دریای سیاه فراهم شود. دریای سیاه را می توان حوزه ارتباطی روسیه از طریق آبراه های دریایی به اروپا دانست. با توجه به نقش شبه جزیره کریمه برای دسترسی آسان و مناسب روسیه به آبراه های بین المللی، طبیعی به نظر می رسد که پوتین هیچگونه انعطافی در ارتباط با جنگ اوکراین به انجام نرساند. اصلی ترین ضرورت روسیه آن است که از طریق جغرافیای سرزمینی به شبه جزیره کریمه دسترسی داشته و زمینه بهینه سازی کنش ارتباطی با اروپا را فراهم سازد. روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی که از قرن 18 در تحولات سیاسی و امنیتی اروپا نقش موثری در موازنه بحران های بین المللی داشته، همواره تلاش دارد تا موقعیت راهبردی خود را ارتقاء داده و برای تثبیت آن از سازوکارهای ژئوپلیتیکی و جغرافیای سیاسی بهره می گیرد. اتحاد شوروی برخلاف توافق یالتا که در سال 1945 شکل گرفت، روندهای معطوف به انتخابات آزاد در لهستان را تحت کنترل و مدیریت خود قرار داد. در چنین شرایطی، نشانه هایی از بحران امنیتی در روابط اتحاد شوروی، ایالات متحده و انگلیس اجتناب ناپذیر گردید. در شرایطی که بحران گسترش می یافت، زمینه برای مذاکراتی به وجود آمد که نشانه هایی از مبادله تاکتیکی را در دستور کار قرار می داد. ایالات متحده با درخواست مولوتوف در ارتباط با آینده لهستان موافقت کرد. به همان گونه ای که مقامات اتحاد شوروی موافقت خود را برای خروج نیروهای نظامی از حوزه های جغرافیایی ایران ابراز داشتند. مشابه چنین وضعیتی هم اکنون در روابط روسیه و امریکا شکل گرفته است. دونالد ترامپ بیش از هر رییس جمهور دیگر به این موضوع واقف است که حل و فصل نهادها و فرآیندهای بین المللی بدون نقش یابی و مشارکت روسیه امکانپذیر نخواهد بود. ضرورت های مبادله تاکتیکی در نگرش ترامپ و پوتین در 15 آگوست 2025 به معنای آن است که سیاست های امنیتی روسیه به گونه تدریجی در حال تغییر بوده و تلاش دارد تا برخی از حوزه های ژئوپلیتیکی که دارای اهمیت و ارزش تاریخی می باشد را در کنترل خود قرار دهد. به همین دلیل است که مبادله ژئوپلیتیکی حوزه های جغرافیای سرزمینی اوکراین با نقش یابی ترامپ در مذاکرات صلح قفقاز پیوند یافته و به این ترتیب زمینه برای حضور مرحله ای امریکا در قفقاز ایجاد می شود. اگرچه چنین فرآیندی زیرساخت های محاصره ژئوپلیتیکی روسیه از طریق حوزه های پیرامونی را به وجود می آورد، اما دسترسی سرزمینی به شبه جزیره کریمه مطلوبیت بیشتری برای پوتین خواهد داشت. 2. مدیریت بحران منازعات خشونت آمیز جنوب غرب آسیا دونالد ترامپ در روند جنگ اسراییل علیه ایران به گونه همه جانبه از نتانیاهو و برنامه امنیتی او جهت تخریب تأسیسات راهبردی و ترور فرماندهان نظامی به همراه دانشمندان هسته ای و موشکی حمایت به عمل آورد. چنین رویکردی به گونه اجتناب ناپذیر، سیاست های مشترک امریکا و اسراییل علیه ایران را منعکس می سازد. در شرایط موجود تاریخی، نتانیاهو و ترامپ تلاش دارند تا مرحله جدیدی از جنگ و عملیات نظامی علیه ایران را در دستور کار قرار دهند. منطق کنش تاکتیکی ترامپ و نتانیاهو در جنگ جدید علیه ایران معطوف به تحقق اهدافی از جمله بی اعتبارسازی ابزارهای قدرت موشکی و هسته ای ایران است که بتواند ضریب قدرت ملی ایران را ارتقاء داده و در فرآیند دفاع مشروع از آن استفاده کند. تحقق این امر در شرایطی حاصل می شود که زمینه برای اجرای سیاست تغییر رژیم ایران به وجودآید. هرگونه سیاست تغییر رژیم بیانگر شرایطی است که امریکا و اسراییل بدون توجه به نقش قدرت های بزرگ بتوانند عملیات پر شدت جدیدی را علیه ایران ایجاد کنند. روسیه و چین به این موضوع واقف هستند که اسراییل و امریکا در مرحله اول از جنگ علیه ایران با نشانه هایی از مقاومت و ناکامی روبه رو شدند. تاکتیک های اسراییل برای ایجاد وحشت در بین گروه های شهروندی و مقامات سیاسی ایران به نتیجه مطلوب منجر نشد. اسراییل نه تنها مقامات سیاسی ایران را تهدید به کشتن خود و خانواده آنان نمود، بلکه در بسیاری از موارد از کشتارهای خشونت آمیز بهره گرفته و تلاش داشت تا از طریق جابه جایی های اجتماعی فراگیر، برخی از حوزه های جغرافیایی در وضعیت ازدحام قرار گیرد. موضوع آینده سیاسی و راهبردی ایران در مذاکرات آلاسکا اجتناب ناپذیر خواهد بود. روسیه و چین با تغییر حکومت در ایران موافقت نداشته و چنین شرایطی را به منزله ظهور آینده ای مبهم و پرمخاطره در حوزه های سرزمینی و ژئوپلیتیکی خود می دانند. بر اساس چنین انگاره ای است که پوتین و روسیه در مذاکرات آلاسکا تلاش خواهند داشت تا شکل جدیدی از مذاکره را برای گذار ایران از فضای خشونت و جنگ احتمالی آینده در دستور کار قرار دهند. نتیجه مذاکرات آلاسکا که در 15 آگوست بین روسای جمهور امریکا و روسیه یعنی ترامپ و پوتین شکل می گیرد را می توان نقطه عطف جدیدی در فضای مدیریت بحران های منطقه ای غرب آسیا، شرق مدیترانه، قفقاز و جنگ اوکراین دانست. هر یک از این حوزه های جغرافیایی دارای نشانه هایی از معمای امنیتی بوده که طبیعی است چالش هایی را برای کشورهای منطقه ای به وجود می آورد. جنگ اوکراین اصلی ترین دغدغه روسیه و کشورهای اروپایی محسوب می شود. دسترسی روسیه به جغرافیای سرزمینی برای اتصال به شبه جزیره کریمه، برای رهبران روسیه به عنوان بخشی از حوزه منافع حیاتی محسوب می شود. تجربه سال های گذشته بیانگر این واقعیت است که روسیه هیچگونه انعطافی در ارتباط با کنترل جغرافیای سرزمینی متصل کننده به شبه جزیره کریمه نخواهد داشت. در چنین شرایطی، ترامپ از قابلیت لازم برای متقاعدسازی کشورهای اروپایی برخوردار بوده که شکل جدیدی از دیپلماسی صلح در اوکراین مورد حمایت قرار گیرد. دونالد ترامپ از انگیزه های کنش ارتباطی با رویکرد مبادله برخوردار است. کتاب هنر معامله دونالد ترامپ بیانگر این واقعیت است که می توان حوزه سیاست و رقابت های ژئوپلیتیکی را به عنوان بخشی از ضرورت های امنیتی دانست و به این ترتیب زمینه برای مبادله سرزمینی به وجود آید. پوتین و بسیاری دیگر از مقام های روسیه در سال های گذشته انگیزه خود برای حمایت از ارمنستان را کاهش داده و این امر منجر به تغییر در موازنه قدرت منطقه ای به ویژه در جنگ 2022 آذربایجان علیه ارمنستان شد. تسخیر حوزه های سرزمینی قره باغ از این جهت اهمیت دارد که شرایط جغرافیایی برای ارتباط سرزمین اصلی آذربایجان با قره باغ را از طریق کریدورهای ارتباطی امکان پذیر می سازد که ایران و روسیه در کنترل آن نقش موثری می توانند ایفا کنند. تغییر در موازنه قدرت منطقه ای ایران در جنوب غرب آسیا، قابلیت جمهوری اسلامی برای اثرگذاری بر مذاکرات صلح آذربایجان و ارمنستان را کاهش داد. در چنین شرایطی پوتین از آمادگی لازم برای اعطای حوزه های سرزمینی قفقاز به آذربایجان به عنوان خط مقدم ناتو در محیط منطقه ای برخوردار بوده و در نتیجه فضای موجود، نشانه هایی از مبادله ژئوپلیتیکی و راهبردی در روابط کشورها را به وجود می آورد. روسیه همچنین تمایلی به آغاز جنگ جدید امریکا و اسراییل علیه ایران ندارد. تحقق این امر از طریق موازنه قدرت امکانپذیر نبوده و صرفا نیازمند بهره گیری از سازوکارهایی است که بر اساس میانجیگری و دیپلماسی اهمیت پیدا می کند. نتایج کنفرانس آلاسکا نقش بسیار تعیین کننده ای در ارتباط با آینده سیاسی منطقه قفقاز و جنوب غرب آسیا خواهد داشت. شواهد نشان می دهد که قدرت های بزرگ در ارتباط با مبادله دیپلماتیک قفقاز و اوکراین به توافق رسیده اند. در شرایطی که هنوز مشخص نیست چه انگاره ای در تفکر راهبردی ترامپ و پوتین درباره جنگ جدید علیه ایران وجود خواهد داشت. |