فرارو فرید زکریا، ستون نویس روزنامه واشنگتن پست و مجری شبکه سی.ان.ان به نقل از روزنامه واشنگتن پست، در حالی که جهان با نگرانی فروپاشی نظمی اقتصادی را نظاره می کند که در گذشته پایه گذار ثبات و رفاه جهانی بوده است، پرسشی مشترک در پایتخت های سراسر دنیا طنین انداز می شود: چرا ایالات متحده، کشوری که بیش از همه از این نظام سود برده اکنون به تخریب آن روی آورده است؟ وقتی برایشان توضیح می دهم که بسیاری از آمریکایی ها از جمله رییس جمهور بر این باورند که کشورشان قربانی نظام تجارت آزاد بوده است، واکنش اغلبشان ترکیبی از شگفتی و ناباوری است. یکی از مقامات ارشد خارجی با لحنی متعجب به من گفت: چطور نمی بینید آنچه به روشنی پیش چشم همه است: شما بزرگ ترین برنده این بازی بوده اید. معمای درآمد میانه؛ چرا آمریکایی ها ثروتمندتر از چیزی هستند که فکر می کنند؟ دونالد ترامپ و جریان آمریکا را دوباره عظیم کنیم (MAGA) با مهارتی چشمگیر توانسته اند این روایت را جا بیندازند. حتی بسیاری از مخالفان ترامپ نیز ناچارند بپذیرند که در حالی که ثروتمندترین آمریکایی ها و بزرگ ترین شرکت ها در دهه های اخیر موفقیت های چشمگیری داشته اند، درآمد بخش عمده ای از مردم عادی راکد مانده، مشاغل به خارج منتقل شده و سطح زندگی افت کرده است. اما این تصویر، بازتاب کامل واقعیت نیست. تغییرات گسترده ای که اکنون در سیاست های عمومی رقم می خورد و جهان را دگرگون می کند، بر بنیانی از فرضیات شکل گرفته که ترکیبی از روایت های شخصی، اغراق های سیاسی و حتی ادعاهای نادرست است. عدد کلیدی که باید به آن توجه کرد درآمد میانه است، نه میانگین درآمد. میانگین می تواند به شدت گمراه کننده باشد، زیرا درآمدهای نجومی چهره هایی چون ایلان ماسک، بیل گیتس و جف بزوس (مالک واشنگتن پست) رقم آن را به طور غیرواقعی بالا می برد. اما درآمد میانه نشان می دهد فردی که دقیقاً در وسط توزیع درآمد قرار دارد؛ به طوری که نیمی از جمعیت بیشتر و نیمی کمتر از او درآمد دارند چه مقدار دریافت می کند. طبق داده های سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD)، در سال 2021 درآمد قابل تصرف میانه خانوارهای آمریکایی از تمام اقتصادهای صنعتی پیشرفته به جز یکی، بیشتر بوده است؛ حتی از سوییس، آلمان، بریتانیا و ژاپن نیز بالاتر. تنها استثنا، کشور کوچک لوکزامبورگ است. در واقع، درآمد میانه خانوار در آمریکا تقریباً دو برابر ژاپن است. نوآ اسمیت نیز در تحلیلی دقیق یادآور می شود که برخلاف برداشت رایج، درآمد میانه در آمریکا طی دهه های اخیر نه تنها راکد نمانده، بلکه با شتاب قابل توجهی رشد کرده است. او می نویسد که از دهه 1970 تاکنون، درآمد واقعی میانه فردی حدود 50 درصد افزایش یافته است. همچنین، دستمزد ساعتی پس از تعدیل با نرخ تورم از دهه 1990 به این سو رشد چشمگیری داشته و حتی در میان یک سوم پایینی جامعه، دستمزد ساعتی بیش از 40 درصد بالا رفته است. البته این مسیر پر از فراز و نشیب بوده است و این همان ذات سرمایه داری است. دیوید آتور و همکارانش پدیده ای را توصیف کرده اند که آن را شوک چین می نامند؛ دوره ای که بین سال های 1999 تا 2011، حدود دو میلیون شغل در آمریکا به دلیل جهش قدرت تولیدی چین از دست رفت. اسکات بسنت، وزیر خزانه داری، اخیراً این برآورد را حتی بالاتر برده و رقم 3.7 میلیون شغل را مطرح کرده است. در مقابل، مقاله ای از اندیشکده محافظه کار مؤسسه امریکن اینترپرایز کل این ارزیابی را به چالش می کشد و حتی در مورد ارقام پایین تر ارائه شده توسط آتور نیز تردید جدی ابراز می کند. معمای بازار کار آمریکا؛ 30 میلیون جابجایی شغلی در سال؛ پیشرفت یا بی ثباتی؟ اما نکته کلیدی آن است که جابه جایی و گردش در بازار کار آمریکا ابعادی بسیار گسترده دارد. این روزها، هر سال به طور متوسط حدود 30 میلیون نفر از کارکنان بخش خصوصی شغل خود را از دست می دهند و تقریباً همین تعداد نیز شغل تازه پیدا می کنند. حتی در سال هایی که از آن ها با عنوان دوران شوک چین یاد می شود، ایالات متحده در مجموع بیش از دو میلیون شغل ایجاد کرد و این مشاغل صرفاً کارهای کم درآمد فست فودی نبودند. نمونه روشن این پویایی را می توان در شهرهایی چون فلینت، میشیگان، گرینزبورو و کارولینای شمالی دید؛ مکان هایی که اغلب به عنوان قربانیان افول صنایع تولیدی معرفی می شوند. با این حال، در 25 سال گذشته، دستمزد واقعی فقیرترین قشر در فلینت بیش از 40 درصد و در گرینزبورو بیش از 26 درصد رشد داشته است. این ها نمونه های موردی و استثنا نیستند. پژوهشی که موسسه بروکینگز در سال 2018 انجام داد و 185 شهرستان صنعتی شهری را که در سال 1970 شمار بالایی شغل تولیدی داشتند بررسی کرد، نشان داد که 115 مورد از این جوامع توانسته اند با موفقیت از اقتصاد صنعتی به حوزه های دیگر گذار کنند و سطح رفاه ساکنان خود را بهبود بخشند. تنها 14 جامعه صنعتی همچنان در دسته آسیب پذیر باقی مانده اند. فراموش نکنیم که نرخ بیکاری در آمریکا طی بیش از سه سال گذشته در نزدیکی پایین ترین سطح خود در نیم قرن اخیر قرار داشته است. در اقتصادی به پهنا و تنوع ایالات متحده، همیشه مناطقی پیدا می شوند که با رکود و مشکلات ساختاری روبه رو باشند. با این حال، یکی از دلایل تشدید این وضعیت کاهش چشمگیر جابه جایی جغرافیایی مردم آمریکا است؛ پدیده ای که زمانی ویژگی بارز جامعه این کشور به شمار می رفت. امروزه، آمریکایی ها به ندرت از مناطقی که اقتصادشان فروپاشیده به دنبال فرصت های بهتر مهاجرت می کنند. یونی اپلباوم در کتاب خود با عنوان گیر افتاده می نویسد که آمریکایی ها روزگاری جامعه ای به شدت سیال بودند و پیوسته برای یافتن فرصت های تازه جابه جا می شدند، اما در دهه های اخیر، تمایل بیشتری به ماندن در همان محل زندگی خود نشان داده اند با این امید که رونق اقتصادی روزی به سراغشان بیاید. اپلباوم در تحلیل خود به آماری جالب از انتخابات ریاست جمهوری 2016 اشاره می کند: در میان رأی دهندگان سفیدپوستی که بیش از دو ساعت از زادگاه خود فاصله گرفته بودند، هیلاری کلینتون با شش درصد اختلاف پیشتاز بود. کسانی که کمتر از دو ساعت دور شده بودند، با 9 درصد اختلاف به ترامپ رأی دادند. و آن هایی که هرگز از زادگاهشان جدا نشده بودند، با اختلاف چشمگیر 26 درصد از ترامپ حمایت کردند. این ارقام تصویری متفاوت از ماهیت آشفتگی سیاسی آمریکا ترسیم می کنند. تغییر و بی ثباتی چه ناشی از سرمایه داری، جهانی سازی، فناوری یا به ویژه تحولات فرهنگی موجی از اضطراب را در میان بسیاری از شهروندان برانگیخته است. برای عده ای، این اضطراب به قدری سنگین است که میل به بازگشت به گذشته را برمی انگیزد. اما چه با تعرفه های گمرکی و چه بی آن، چنین بازگشتی در کار نخواهد بود. |