صفحه اصلی     اقتصادی     اجتماعی     سیاسی     ورزشی     بین الملل     RSS     تماس با ما  
پنجشنبه، 23 مرداد 1404 - 02:49   
 آخرین خبرها
  رونمایی از موشک رستاخیز / توان موشکی ایران همه را مبهوت کرد + فیلم
  پرونده‌ی مهدی طارمی بسته شد
  بیوگرافی متئو استاماتوف/ دفاع چپ بلغاری لینک‌شده به پرسپولیس را بیشتر بشناسید
  تصاویر؛ تکه‌ای برای زندگی
  ببینید؛ حمله‌ سریع و غافلگیرکننده روباه به یک سنجاب
 
- اندازه متن: + -  کد خبر: 29170صفحه نخست » آخرین اخبار    یکشنبه، 19 مرداد 1404 - 09:20

«کاش بشود برگردم ایران»؛ روایت زنان افغانستانی از شرایط زندگی‌شان


بازگشت اجباری زنان افغان از ایران به افغانستان، شبکه‌های اجتماعی و حمایتی زنان را قطع و آنان را به چرخه فقر مطلق، ازدواج اجباری، حبس خانگی و پوشش اجباری برقع سوق می‌دهد.

در آستانه چهارمین سالگرد سلطه دوباره طالبان بر افغانستان، گزارش های میدانی رسیده به فعالان زن افغانستانی از فاجعه پرده برمی دارد: زنان بازگردانده شده از ایران، حتی در همان نخستین ایستگاه ورود به افغانستان، قربانی ازدواج های اجباری با نیروهای طالبان شده اند. زنانی بی پناه، جداشده از خانواده، بدون خانه، کار یا پشتوانه ای، در سرزمینی که یا هیچ گاه ندیده اند یا از آن گریخته بودند.

به گزارش هم میهن، حالا بسیاری از زنانی که چهار سال پیش از ترس طالبان به ایران پناه آوردند یا در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده بودند، باید برگردند و در سرزمین آبا و اجدادی شان، هیچ ندارند. مثل مریم ، سومن ، معصومه (ها) ، آنجلا و وجیهه ؛ زنانی که از ایران ردمرز شده و حالا در کابل، هرات و مزارشریف اند و از رنج دوباره زن زیستن در افغانستان می گویند و بیشترشان حرف شان را با این جمله تمام می کنند: کاش بشود برگردم ایران.

هلن فرمان ، زهرا موسوی و مزدا مهرگان سه فعال زن افغانستانی که برای بهبود وضعیت زنان افغانستانی ردمرز شده تلاش می کنند، می گویند که بسیاری از این زنان با اجبار پلیس ایران، دستگیر و همراه با تحقیر و اهانت، اخراج شده اند. بعضی از زنان و حتی کودکان با بی توجهی تمام، از خانواده هایشان جدا و به صورت تنها به افغانستان ردمرز شده اند.

نزدیک پنج هزار کودک افغانستانی تنها، به افغانستان ردمرز شدند و این آن ها را در معرض بروز خشونت های بیشتر قرار خواهد داد. این فعالان می گویند محرومیت از تحصیل، بیکاری، ازدواج های اجباری، خشونت خانگی، تجاوز، قتل های منتسب به ناموس و خودسوزی نتیجه بازگرداندن این زنان به افغانستان است و از ازدواج اجباری زنان با نیروهای طالبان، از آتش زدن خود، از دخترانی که خودکشی می کنند یا در سکوت به مردگانی متحرک بدل می شوند در مناطق مختلف افغانستان خبر می دهند.

زهرا موسوی از موارد متعددی می گوید که دختران، درست در لحظه عبور از مرز، به خانواده هایی تحویل داده شده اند که آنان را در ازای زنده ماندن، به عقد طالبان درآورده اند. بسیاری از بازگردانده شدگان ازجمله زنان باردار یا دارای نیازهای درمانی، پس از ورود به افغانستان، حتی به مراقبت های اولیه بهداشتی دسترسی ندارند و این به گفته این فعالان، یک بحران انسانی است.

مریم بخشی یکی از زنان ردمرز شده است و از 20 روز پیش که از ایران به افغانستان برگشته و در شهرش هرات ، گوشه اتاقی شش متری حسرت روزهای گذشته را می خورد، به چشم خودش دیده که طالبان دست دخترها را از بازار گرفته و کشان کشان با خودشان می بردند؛ دخترهایی که از کلاس درس انگلیسی ای برمی گشتند که زیرزمینی به پا کرده بودند و ماسک و برقع، زده بودند تا دستگیر نشوند اما گیر افتادند.

از قلعه حسن خان تا زورآباد کابل

در گوشه ای از کابل، در منطقه ای به نام زورآباد، زنی زندگی می کند که هنوز هم ذهن و دل اش در کوچه پس کوچه های شهر قدس تهران جا مانده است. زنی 31ساله از ولایت کاپیسا که بیشتر سال های عمرش را نه در افغانستان، که در مهاجرت گذرانده است.

سومن حمیدی در سه سالگی همراه خانواده اش به ایران رفت و دوران مدرسه اش را همان جا گذراند اما سال 1391، پس از فوت پدربزرگش، ناچار به بازگشت به افغانستان شد. بازگشتی که 11 سال طول کشید و سرانجام هم به بن بست ختم شد. او از حال و روز این هجرت می گوید؛ هجرتی که برایش شبیه سقوط بوده: من و مادرم، هردو زن سرپرست بودیم. پدرم هم پیر و ناتوان بود. با وخیم شدن شرایط امنیتی و اقتصادی، چاره ای جز مهاجرت دوباره نمانده بود.

این بار هم ایران مقصد بود. اما در سایه حاکمیت طالبان، بازگشت او با بیم مضاعفی همراه بود. همسر سابق اش عکاس ریاست جمهوری بوده و خودش هم در حرفه عکاسی فعالیت می کرده است. شرایطی که او و خانواده اش را از نظر امنیتی در معرض خطر قرار می داد. به همین دلیل با ویزای توریستی به ایران رفتند و در شهر قدس ساکن شدند. با پایان مهلت ویزا و توانایینداشتن در تمدید آن، اقامت او و خانواده اش غیرقانونی تلقی شد. وقتی فشارها زیاد شد، برای دریافت راه حل به دفتر امور اتباع مراجعه کردند؛ پاسخی که شنیدند ساده و تلخ بود: همه باید اخراج شوند.

خروج از ایران هم به آسانی ممکن نبود. نبودنسرپرست مرد، وجود یک کودک بیمار و ترس از اردوگاه های مهاجران باعث شد که خانواده با پرداخت هزینه ای سنگین برایشان - حدود 12 میلیون تومان- یک راننده را برای انتقال مستقیم تا مرز اجاره کنند. با کمترین امکانات، چند پتو و کمی دارو راهی شدند. کودک پنج ساله اما هنوز بیمار بود و سرفه می کرد: در تمام مسیر در آغوشم بود که اذیت نشود.

در مرز، کمک های کمی مثل کمی غذا وجود داشت و دو هزار افغانستانی و ماشین هایی برای انتقال رایگان تا کابل. اما مقصدبرای سومن کجا بود؟ در کشور آبا و اجدادی اش چه چیزی انتظارش را می کشید؟ : فقط فقر و بی پناهی. او و خانواده اش بعد از ورود به افغانستان، به خانه خاله پیر سومن، در یک منطقهاطراف کابل رفتند: چون نه مسکن و نه وسیله ای داشتیم. آن خانه هم درست وسط یک منطقه فاضلاب بود. نه جایی برای رفتنداشتیم و نه وسیله ای، جز چند دست لباس.

پایشان را در خانه ای قدیمی و بدون آب گذاشتند، در محله ای پایین شهر کابل با نام زورآباد. اجاره خانه 10 هزار افغانی در ماه بود، بدون هیچ منبع درآمدی. سومن می گوید، زندگی برای زنانچ در افغانستان فعلی، چیزی شبیه خفگی است: اجازه تحصیل، کار یا حتی تردد آزادانه ندارند. بدون محرم، بسیاری از مکان ها ورود ممنوع است. خانه نمی دهند، کار نمی دهند. من فقط می خواهم پسرم را در آرامش بزرگ کنم، مادری باشم که بعدها باعث افتخارش باشم. اما اینجا هیچ چیز در اختیار ما نیست. حتی آب آشامیدنی را باید از تانکرها بخریم.

برای او، بازگشت از ایران به افغانستان تجربه ای بود شبیه سقوط. نه به دلیل یک کشور خاص، که به دلیل شرایطی که هیچ چیز در آن دست خودش نبود. سومن در پاسخ به این سؤال که آیا باز هم به ایران برمی گردد؟ می گوید: اگر ممکن باشد، حتماً. چون دست کم بخشی از نگرانی های بزرگ اینجا را ندارم. الان همه وجودم سرشار از ترس، ناامیدی و ناامنی است. ای کاش مرزها وجود نداشتند.

جهنم زنان در افغانستان

اسم خودش را گذاشته: آنجلا ؛ او که حالا 30ساله و متولد ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک است، شش ماه پیش تنها به ایران پا گذاشت و پیش از اینکه طالبان دوباره خیمه حمکرانی شان را بر افغانستان پهن کنند، در یک شفاخانه کار می کرد. اما آن ها آمدند و دیگر زنان نباید کار می کردند، نباید درس می خواندند، نباید در خیابان به تنهایی راه می رفتند. یکی از طالبان آنجلا را در شفاخانه شناسایی کرد و راپورت اش را داد، خانه نشین شد و بالاخره شش ماه پیش، تنها و ترس خورده وسایل اش را ریخت در یک ساک کوچک و راهی ایران شد.

در تهران، منطقه قلعه حسن خان، زندگی و کار کرد تا 18 روز پیش که آمدند سراغ اش و پس آمدم به افغانستان، در کابل. آنجلا می گوید که حالا در کابل، هم ماسک می زند، هم عینک که یک وقت نکند طالبان اذیت اش کنند: خیلی ترس خورده و ناامیدم. امیدم را در همان ایران گذاشتم و آمدم. او بیش از دو سال در تهران، در محله قلعه نو زندگی و کار کرد.

خانه فامیل ها پناهش بود، اما عملاً تنها بود و خانواده اش در افغانستان. آنجلا می گوید، در روزهای آخر اقامت اش در ایران، با تبعیض و بی مهری های آشکاری روبه رو شده: یک راننده اسنپ گفت به خاطر شما ترور شدیم، شما جاسوس اسراییل هستید. گفتم ما کاری نکردیم، ما فقط زندگی می کنیم. یک بار در نانوایی بودم و زنی که نان زیادی می خرید، به جمعیت می گفت: می خرم که به افغان ها نرسد، آن ها کشورمان را اشغال کرده اند.

آنجلا 18 روز پیش، بدون پس انداز و تنها با فروش یک جفت گوشواره برای پرداخت کرایه راه، مجبور شد به افغانستان برگردد. خانه فعلی او و خانواده اش کرایه ای است. بسیاری از فامیل هایشان ردمرز شده و حتی خانه ای برای اجاره پیدا نکرده اند و شب ها بین خانه های مختلف آواره اند. افزایش بازگشت مهاجران از ایران و پاکستان باعث شده پیدا کردن مسکن دشوار و خدماتی مانند آب و برق محدود شود.

آنجلا شرایط زنان را در افغانستان بدتر از جهنم توصیف می کند: درس که نمی شود خواند، بیرون رفتن با ترس همراه است، محدودیت ها از اوج هم گذشته. باید همیشه برقع یا ماسک بپوشی. حتی تفریح کوتاه با خانواده در فضای سبز هم با دخالت طالبان قطع می شود. یک بار با اعضای فامیلم در فضای سبزی نشسته بودیم، آمدند و گفتند زن ها حق ندارند اینجا بنشینند، گفتند دیگر تکرار نکنید.

او می گوید محدودیت ها تنها به جامعه ختم نمی شود: در خانه هم تحت فشارم. مادرم اجازه بیرون رفتن نمی دهد، اما مجبورم پنهانی دنبال کار بگردم. پدر و برادرم مریض اند، هزینه زندگی را باید چطور تأمین کنم؟ من یگانه امید خانواده ام. آنجلا مدام در ترس دستگیری توسط طالبان زندگی می کند: به محض دیدن یک طالب، قلبم می ریزد. اگر مرا بگیرند، نه کسی را دارم که حمایتم کند، نه پولی برای آزادی ام داریم. خودکشی بهتر از افتادن به دست طالبان است.

آنجلا می گوید اگر شرایط بدتر شود، ناچار است هرطور شده دوباره از افغانستان خارج شود: اگر کسی صدای من را می شنود، می خواهم بگویم تا حدی که می توانید زنان را از ایران به افغانستان برنگردانید. اینجا جای زندگی برای زنان نیست.

از مشهد تا هرات با چمدانی از خاطرات

مریم از 20 روز پیش که از ایران به افغانستان برگشته و در شهرش هرات ، گوشه اتاقی شش متری حسرت روزهای گذشته را می خورد، به چشم خودش دیده که طالب ها دست دخترها را از بازار گرفته و کشان کشان با خودشان می بردند؛ دخترهایی که از کلاس درس انگلیسی ای برمی گشتند که زیرزمینی به پا کرده بودند و ماسک و برقع، زده بودند تا دستگیر نشوند اما گیر افتادند.

مریم بخشی ، 39 ساله، اهل هرات افغانستان است؛ اما تولد و بیشتر زندگی اش در ایران گذشته و حالا به هم میهن از کوچ دوباره به سرزمین مادری اش می گوید. برای مریم این روزها خیلی سخت گذشته. او می گوید: ایران وطنم بود. من را از وطنم بیرون کردند. او سال ها پیش، برای مدتی به افغانستان برگشته و همان جا ازدواج کرده است اما با شوهرش دوباره به ایران برگشته و 15 سال و شش ماه در مشهد زندگی کرده است.

مریم و خانواده اش در محله مهرآباد مشهد ساکن بودند و یک دختر و یک پسر دارد. اقامت آن ها ابتدا با پاسپورت بود، اما بعد برگه سرشماری دریافت کردند که هر چندوقت یک بار باید تمدید می شد؛ تمدیدی که گاهی انجام می شد و گاهی نه و مشکل اصلی از جایی شروع شد که صاحبخانه تهدیدشان کرد: خانه ما رهن کامل بود، 300 میلیون تومان. گفت اگر بروید، پول تان را می دهم، اگر نروید، دیگر پولی پس نمی دهم. این فشار مالی باعث شد مریم و خانواده اش مجبور به گرفتن برگه خروج و تحویل برگه سرشماری به دفتر کفالت شوند. مریم حتی به دفتر کفالت مراجعه و شرایط ویژه همسرش را توضیح داد؛ مردی که در زمان حکمرانی طالبان، مجروح شده و یک دست اش را از دست داده بود. اما پاسخ روشن بود: به ما ربطی ندارد، باید بروید.

با وجود اینکه خروج شان اختیاری ثبت شد، اما واقعیت این بود که این تصمیم تحت فشار گرفته شده بود. بازگشت برای مریم اصلاً آسان نبوده: من در ایران به دنیا آمده بودم، بچه هایم در ایران بزرگ شده بودند. وقتی به مرز رسیدیم، حس می کردم از وطن واقعی ام بیرون می شوم. او از روزهای مشهد با احترام یاد می کند: همسایه ها، به ویژه زنان ایرانی، با ما رفتار خوبی داشتند. هیچ مشکلی با آن ها نداشتم.

آن ها 20 روز است که به افغانستان برگشته اند: در یک اتاق سه در چهار در گوشه حیاط، بدون آشپزخانه، با حمام و دستشویی مشترک زندگی می کنیم. شوهرم حتی جرأت ندارد راحت بیرون برود، چون می ترسد طالبان یا آشنایی از گذشته او را بشناسد. حالا تنها آرزوی او، بازگشت به ایران است.

روزهای بی امید

کاش اگر هم قرار بود بمیرم، در ایران می مردم. این اولین جمله ای است که معصومه ، 25ساله و اهل مزارشریف افغانستان، می گوید؛ او هفت سال ونیم همراه خانواده اش در شهر قم زندگی کرد؛ خانه دار بود و روزهایش آرام و ساده می گذشت. اما دوماه پیش، با نامه خروج که مسئولان توصیه کرده بودند، همراه خانواده اش به افغانستان برگشت. او و خانواده اش در خانه ای ساکن شده اند اما درآمد؟ هیچ.

بازگشت به مزارشریف، برای او به معنای آغاز فصلی پر از حسرت بود: ایرانی ها از اینکه افغان ها را بیرون کردند، خوشحال اند. اما افغانستان اصلاً به درد نمی خورد. وضعیت زنان خراب است، باید نان بپزیم و هیچ امکاناتی نیست.

او از برخورد بعضی از زنان ایرانی هم خاطره خوشی ندارد: تحقیر می کردند، می گفتند سگ افغان. بخشی از خانواده معصومه همچنان در ایران مانده اند، اما او در افغانستان با ترس و استرس روزگار می گذراند: نه پول داریم، نه کار. تپش قلبم شدید شده، ولی چون دست مان خالی است نمی توانم دکتر بروم. معصومه پایان حرفش را با یک آرزو تمام می کند: کاش اتفاقی بیفتد که برگردم ایران.

ما باید قربانی شویم

معصومه کریمی ، 27ساله به همراه پنج خواهرش در تهران به دنیا آمد، در شهر قدس زندگی کرد و هنوز هم وقتی به مسیر زندگی اش نگاه می کند، خودش را میان دو سرزمین و دو تصمیم سخت می بیند. خانواده معصومه اولین بار در سال 1385 به افغانستان برگشتند و تا سال 1400 آنجا ماندند. او قرار بود تحصیلاتش را در رشته مامایی در افغانستان به پایان برساند اما بعد از روی کار آمدن طالبان، دانشگاه ها بسته شد و ناچار دوباره به ایران مهاجرت کردند.

او از امیدش به ادامه تحصیل در ایران می گوید. از اینکه دلیل مهاجرت دوباره او و خانواده اش به افغانستان، رفتن خواهرش به آلمان بوده تا آن ها هم بتوانند به او بپیوندند اما همان سال همه سفارت ها در افغانستان بسته شد و دوباره به ایران بازگشتند.

معصومه در ایران به بچه های مهاجر درس می داد؛ بچه هایی که بیشترشان کودکان کار بودند. وقتی دوباره تصمیم گرفتند به افغانستان برگردند، طالبان نه تنها دانشگاه ها را بسته بود بلکه محدودیت های شدید برای حضور زنان در جامعه وضع کرده بود: تصمیم گرفتیم مدتی بمانیم شاید دیدگاه طالبان درباره زنان تغییر کند، اما تغییری رخ نداد و تا امروز هم پابرجاست.

دوباره که تصمیم گرفتیم برگردیم، طالبان آرایشگاه های زنانه را تعطیل کرد. درحالی که آرایشگری شغل دوم ما بود و با آن باید هزینه تحصیل و خانواده را بدهیم و به همین دلیل، مجبور شدیم از تصمیم مان منصرف شویم و در ایران بمانیم، اما کم کم آرایشگاه ها باز شدند، با این شرط که در یک ساختمان مسکونی کار کنیم. زمانی که جنگ ایران و اسراییل آغاز شد، تصمیم ما برای بازگشت جدی تر شد.

او حالا یک ماه است که در کابل است. در یک آرایشگاه کار می کند و با دو خواهرش بخشی از خانه را هم به آرایشگاه تبدیل کرده اند. بااین حال می داند که هر روز ممکن است قانونی تغییر کند: همان طور که یک بار گفتند آرایشگاه ها بسته شود. هنوز هم دلهره دارم. انگار افغانستان در چهار سال پیش متوقف شده؛ نه در تحصیل پیشرفتی وجود دارد، نه در ساخت وساز.

معصومه می گوید او و دیگر زنان باید همان حجابی را داشته باشند که دولت می خواهد: اگر آن حجاب را نداشته باشیم، امر به معروف زنان را می برد، حتی اگر پوشش مناسب داشته باشی و ماسک به صورت نزده باشی، حتماً به تو تذکر می دهند. از زمانی که مهاجران از ایران برگشته اند و قانون افغانستان را نمی دانند و با پوششی که به قول خودشان نامناسب است، رفت وآمد می کنند، آن ها را امر به معروف می برد. من نمی توانم با پوششی که خواست خودم است، بیرون بروم.

آرزوهایم به خواب می ماند

وجیهه 29ساله است؛ در سال 1400، همراه همسر و دو پسرش به ایران مهاجرت کرد و دلیل اش بیکاری و ناامنی افغانستان بود. در ایران، چهار سال ماند و سه سال اش را در مدرسه ای برای کودکان کار، تدریس کرد. همسرش هم کارگاه کفش داشت اما جنگ ایران و اسراییل ورق را برگرداند. شرایط کار برای همسرش سخت شد و دو ماه بیکار ماندند. همان موقع تصمیم گرفتند پول پیش خانه را بردارند و برگردند افغانستان، هرچند تا ماه چهارم فرصت قانونی داشتند.

او می گوید، بازگشت برایش آسان نبوده: باور می کنید وقتی از مرز خارج می شدم، اشک می ریختم؟ از مرز اسلام قلعه که وارد افغانستان شدیم، یک شبانه روز در اردوگاه ماندیم، بدون آب و غذا. بعد راهی کابل شدیم.

حالا دو هفته است که به کابل رسیده اند. زمینی دارند اما اجازه ساخت وساز نیست و خانه هم پیدا نمی شود. او نگران تحصیل فرزندانش است: در ایران، پسرهایم حتی وقتی مریض بودند، با شوق به مدرسه می رفتند. حالا با این لباس و شرایط اصلاً راضی نیستند. پسرم می گوید: مامان، کاش این یک خواب باشد.

قوانین کابل برای زنان سخت است؛ دختران از کلاس ششم به بعد حق تحصیل ندارند. زنانی که قبلاً کار می کردند، بازنشسته شده اند و پارک ها و اماکن تفریحی برای زنان بسته شده است: اینجا باید مثل بقیه زنان خانه دار بمانم و آشپزی کنم. کار نیست، حتی برای مردها.

افغانستان از سال 1400 تا امروز برای او از این رو به آن رو شده است؛ محدودیت های کاری و اجتماعی بیشتر، نبود نظم قبلی و کاهش فرصت ها برای پیشرفت. بزرگ ترین دغدغه اش آینده فرزندان است. آرزویش این بود که فرزندانش در ایران درس شان را تمام کنند و پیشرفت کنند اما حالا همه این ها را یک خواب می داند.

   
  

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
عنوان:
نظر
  قبل از ارسال نظر آنرا ویرایش کرده و قواعد نگارش را در آن رعایت کنید.
لطفاً در مطالب خود اخلاق اسلامی و قوانین کشور را مد نظر داشته باشید.
نمایش نظرات کاربران در خبرها به معنای تایید آنها توسط سایت نیست.

  کد امنیتی:
 
رونمایی از موشک رستاخیز / توان موشکی ایران همه را مبهوت کرد + فیلم
  رونمایی از موشک رستاخیز / توان موشکی ایران همه را مبهوت کرد + فیلم
به گزارش اقتصادآنلاین، طعم ویرانگر موشک‌های ایران را، هم اسراییل چشیده است و هم آمریکا و کافی است بار دیگر آنها دست از پا خطا کنند تا اینبار شدیدتر و ویرانگرتر پاسخ داده شود.
بیوگرافی متئو استاماتوف/ دفاع چپ بلغاری لینک‌شده به پرسپولیس را بیشتر بشناسید
  بیوگرافی متئو استاماتوف/ دفاع چپ بلغاری لینک‌شده به پرسپولیس را بیشتر بشناسید
متئو استاماتوف، پس از گریگور سیکوشک، گزینه جدیدی است که برای تقویت سمت چپ خط دفاعی پرسپولیس، اعلام آمادگی کرده است. این مدافع بلغاری که در اسپانیول،
ببینید؛ حمله‌ سریع و غافلگیرکننده روباه به یک سنجاب
  ببینید؛ حمله‌ سریع و غافلگیرکننده روباه به یک سنجاب
یک ویدئوی تازه ثبت‌ شده نشان می‌دهد روباهی در جنگل با حمله‌ای سریع و غافلگیرکننده موفق به شکار سنجاب شد.
بخش مهمی از سفر به لبنان که لاریجانی منتشر کرد!
  بخش مهمی از سفر به لبنان که لاریجانی منتشر کرد!
من به عنوان مسئول امنیت ملی ایران، صراحتاً می‌گویم: ایران هیچ قصدی برای دخالت در امور هیچ کشوری، از جمله لبنان، ندارد.
«ایران‌خودرو» به گران‌فروشی متهم شد/ لغو فروش محصولات با قیمت‌ جدید
  «ایران‌خودرو» به گران‌فروشی متهم شد/ لغو فروش محصولات با قیمت‌ جدید
براساس دستور مورخ 22 مرداد 1404 شعبه دوم بدوی تعزیرات حکومتی تهران، در پی گزارش سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان، شرکت ایران‌خودرو متهم به گران‌فروشی در فروش خودروهای سواری داخلی به مبلغ بیش از 8 هزار میلیارد تومان شد.
پیام نظری جویباری به استقلالی‌ها بعد از استعفا
  پیام نظری جویباری به استقلالی‌ها بعد از استعفا
علی نظری جویباری روزگار پرفراز و نشیبی در استقلال داشت اما برآیند کار او چندان باب میل هواداران استقلال نبود.
شوک مثبت به استقلالی‌ها؛ محرومیت ساپینتو تمام شده!
  شوک مثبت به استقلالی‌ها؛ محرومیت ساپینتو تمام شده!
ریکاردو ساپینتو سرمربی احساسی استقلال است که در برهه قبل به‌دلیل اعتراض‌های پرشمارش، محرومیت سنگینی را تجربه کرد.
سعید آذری جانشین نظری جویباری در استقلال می‌شود؟
  سعید آذری جانشین نظری جویباری در استقلال می‌شود؟
مدیرعامل سابق فولاد به اخبار منتشر شده در مورد اخبار منتشر شده در رسانه‌ها در خصوص جانشینی او به جای نظری جویباری واکنش نشان داد.
مرجانه گلچین و محمود شهریاری، سال 1371
  مرجانه گلچین و محمود شهریاری، سال 1371
مرجانه گلچین در برنامه بعد از خبر سال 1371 درباره بزرگترین آرزوی خود و بازیگری حرف می‌زند.
ترفند بازیابی تصاویر پاک‌شده در گوشی سامسونگ
  ترفند بازیابی تصاویر پاک‌شده در گوشی سامسونگ
عکس‌های خاطره‌انگیز شما ناگهان ناپدید شدند؟ نگران نباشید! با روش‌های ساده بازیابی تصاویر در گوشی‌های سامسونگ، می توانید بسیاری از تصاویر را بازگردانید.
جنجال‌های بلیت کنسرت‌ها؛ از افزایش قیمت تا سالن‌هایی که ناگهان ناامن شدند
  جنجال‌های بلیت کنسرت‌ها؛ از افزایش قیمت تا سالن‌هایی که ناگهان ناامن شدند
دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد، افزایش قیمت بلیت‌ کنسرت‌ها را تکذیب کرد به تازگی نیز درج جمله ای جنجالی بر روی بلیت ها نگرانی هایی بین فعالان این حوزه و مردم ایجاد کرده است.
هافبک پیشین استقلال دوباره استقلالی شد
  هافبک پیشین استقلال دوباره استقلالی شد
استقلال خوزستان با اعلام رسمی، از پیوستن محمدحسین زواری، هافبک سابق استقلال و هوادار، به تیم خود خبر داد. زواری که 24 سال سن دارد، پیش‌تر سابقه حضور در رده‌های پایه سایپا و تیم‌های بزرگسالان صنعت‌نفت آبادان،
  پربیننده ترین اخبار       
  زمان حمله اسراییل به ایران طبق گفته فرانس پرس مشخص شد!
  جدول قیمت محصولات ایران خودرو و سایپا امروز 22 مرداد 1404
  خبرخوش برای بازنشستگان / 2 واریزی ویژه برای بازنشستگان در راه است
  وام 400,000,000 تومانی بانک رسالت / بدون ضامن و با کارمزد 2 درصد وام فوری بگیرید
  شوک مثبت به استقلالی‌ها؛ محرومیت ساپینتو تمام شده!
  برنامه تاجرنیا بعد از سرپرستی: جذب 2 بازیکن دیگر در استقلال
  رونمایی از خریدهای جدید پرسپولیس
  سعید آذری جانشین نظری جویباری در استقلال می‌شود؟
  خط و نشان شهردار استانبول از زندان برای اردوغان
  نظر کارشناس داوری درباره پنالتی تراکتور مقابل استقلال
  فجرسپاسی؛ شعبه دوم استقلال اولین حریف پرسپولیس در لیگ!
  استقلال بدون کاپیتان تا هفته سوم؛ چشمی خانه‌نشین شد
  از پیراهن فصل جدید پرسپولیس رونمایی می‌شود
  «ایران‌خودرو» به گران‌فروشی متهم شد/ لغو فروش محصولات با قیمت‌ جدید
  بیوگرافی متئو استاماتوف/ دفاع چپ بلغاری لینک‌شده به پرسپولیس را بیشتر بشناسید
  جزییات زمان خاکسپاری پیکر استاد فرشچیان
  ستاره جوان پرسپولیس راهی گل‌گهر شد
  آخرین وضعیت حضور موسی جنپو در استقلال
  استقلالی‌ها هم علیه بیرانوند شکایت کردند!
  قرار منع تعقیب برای نکونام صادر شد
© شبکه خبری سرنویس 1404

All rights reserved