ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران، در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: ویژگی ژئوپلیتیکی جنوب غرب آسیا براساس نشانه هایی از منطقه آشوب زده و کمربند شکننده تبیین و تحلیل می شود. در چنین شرایطی طبیعی است که همواره بازیگران اصلی نظم منطقه ای در شرایط بحران امنیتی و تضادهای سیاسی قرار داشته باشند. در سال های قرن 21 تضادهای امنیتی منطقه به گونه قابل توجهی افزایش یافته است. علت اصلی آن را باید در بازتولید هویت های متعارض جست وجو کرد. بخش قابل توجهی از منازعات منطقه ای جنوب غرب آسیا در قرن 21 ماهیت هویتی پیدا کرده است. باراک اوباما درصدد برآمد تا جدال های منطقه ای برای کنترل ایران را از طریق موازنه هویتی کنترل نماید. در چنین شرایطی بود که ترکیه، عربستان و ایران نقش محوری در رویارویی هویتی ایفا نمودند. نتیجه چنین شرایطی را باید در حمایت روسیه در منازعات منطقه ای از ایران دانست. روسیه به این موضوع واقف بود که نقش یابی گروه های سلفی و مجموعه های تکفیری در خاورمیانه و جنوب غرب آسیا آثار خود را در جمهوری های مسلمان نشین روسیه به جا گذاشته و این امر عامل اصلی مخاطرات امنیتی در آینده سیاسی روسیه خواهد شد. به همان گونه ای که ایران همواره تلاش دارد تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیایی خود را حفظ کند، روسیه و ترکیه نیز دارای اهداف نسبتا مشابه و مشترکی با ایران در روند تداوم فعالیت ساختاری یکپارچه و دولت مرکزی خواهد بود، به همین دلیل است که بسیاری از ناسیونالیست های ایران که در فضای اپوزیسیون سیاسی جمهوری اسلامی نیز قرار دارند، با شکل بندی های فدرالی مخالف بوده و آن را به عنوان مقدمه ای برای تجزیه سیاسی و ساختاری ایران می دانند. حفظ یکپارچگی سیاسی و جغرافیایی ایران به همان گونه ای که برای دولت مرکزی به عنوان ضرورت ژئوپلیتیکی و راهبردی محسوب می شود، در نگرش اسراییل و برخی کشورهای اروپایی نمادی از تداوم قدرت یابی ایران به عنوان بازیگر گریز از مرکز محسوب می شود. 1- تصاعد بحران و ضرورت های راهبرد بقا- ایران با نشانه هایی از تهدیدات ترکیبی روبه رو شده است. تهدیدات ترکیبی فراروی ایران براساس بهره گیری از ساز و کارهای کنش اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسراییل شکل گرفته است. نقش یابی امریکا در فضای منازعه منطقه ای اسراییل علیه ایران را می توان به عنوان بخش دیگری از سیاست موازنه فراساحلی دانست. ایالات متحده چنین راهبردی را برای حمایت از کشورهای متحد منطقه ای خود برای مهار و محدودسازی قدرت ایران به کار گرفته است. حمایت اطلاعاتی و پشتیبانی لجستیکی امریکا از اسراییل را می توان از نشانه های موازنه فراساحلی دانست. در فضای سیاسی آگوست 2025، تهدیدات امنیت منطقه ای به گونه تدریجی در حال افزایش است. هرگونه واکنش دیپلماتیک کشورهای اروپایی و تهدیدات دولت ترامپ را می توان به مثابه نشانه هایی از تصاعد بحران و بازتولید تهدیدات امنیتی علیه ایران دانست. در شرایط موجود، جمهوری اسلامی چاره ای جز بهره گیری از راهبرد مقاومت نخواهد داشت. هرگاه قدرت های بزرگ و بازیگران منطقه ای از ساز و کارهای جنگ ترکیبی و منازعه پرشدت علیه کشوری بهره می گیرند، در آن شرایط بازیگر هدف چاره ای جز به کارگیری ساز و کارهای کنش متقابل تصاعدیابنده برای منصرف کردن دشمن نخواهد داشت. بسیاری از واقعیت های محیطی و فرآیندهای بین المللی به ویژه در سیاست امنیتی ترامپ بیانگر آن است که ضریب کنش تهاجمی اسراییل علیه ایران در حال تقویت است. دیدار مقامات عالیه موساد و فرماندهان امنیتی اسراییل به ایالات متحده بیانگر این واقعیت است که اولا جنگ جدیدی در حال شکل گیری است. ثانیا اسراییل و ایالات متحده از ساز و کارهای امنیتی و اطلاعاتی برای مقابله با ایران بهره می گیرند. نکته سوم آن است که در این فرآیند زمینه برای تصاعد بحران وجود داشته و درنتیجه می توان تاکید داشت که منازعات به گونه تدریجی ماهیت پرشدت و پرمخاطره خواهد داشت. 2- تهدیدات تصاعدیابنده خوشه ای- بحران های منطقه ای در شرایطی افزایش می یابد که نشانه هایی از تصاعد تهدیدات اجتناب ناپذیر باشد. اسراییل و ترامپ در ماه های گذشته همواره تلاش داشته اند تا ایران را با نشانه هایی از تهدیدات تصاعدیابنده روبه رو نمایند. این گونه تهدیدات ماهیت دیپلماتیک، اقتصادی، امنیتی و نظامی داشته است. در شرایطی که دو کشور هسته ای با قدرت نظامی فزاینده و هزینه های نظامی 900 میلیارد دلاری امریکا برای حوزه دفاع در سال 2025 در فضای رویارویی با جمهوری اسلامی قرار می گیرند، طبیعی است که ایران ناچار خواهد بود تا اولا از سیاست مقاومت بهره گرفته و ثانیا نشانه هایی از انعطاف پذیری تاکتیکی در فضای کنش دیپلماتیک را در دستور کار قرار دهد. سیاست امنیتی اسراییل و امریکا به گونه ای طراحی شده که ایران را در وضعیت تهدیدات تصاعدیابنده قرار دهند. آتش بس به عنوان فرصتی برای اسراییل جهت بازتولید تاکتیک های عملیاتی و آمادگی بیشتر برای کنش تهاجمی سازمان یافته تلقی می شود. به همان گونه ای که آتش بس شکل گرفته برای امریکا فرصتی محدود در جهت فعال سازی دیپلماسی اجبار را امکان پذیر می سازد. امریکا و اسراییل در دوران آتش بس از سازوکارهای مربوط به دیپلماسی اجبار علیه ایران بهره گرفته و این امر به مفهوم تصاعد تهدیدات علیه ایران محسوب می شود. کنترل تهدیدات در شرایط گسترش بحران صرفا از طریق سازوکارهای قدرت مرکب حاصل می شود. هر کشوری دارای سطح خاصی از قدرت مرکب بوده و آن را در فضای تهدیدات مورد استفاده قرار می دهد. هرگونه کنش عملیاتی آینده امریکا و اسراییل علیه ایران ارتباط مستقیم و درهم تنیده ای با قابلیت های تاکتیکی، دیپلماسی سازنده، اثربخشی منطقه ای و فرآیند بازتولید قدرت نظامی و راهبردی ایران در روزهای آینده خواهد داشت. سیاست راهبردی ترامپ با انگاره های تاکتیکی و عملیاتی اسراییل هماهنگی بیشتری پیدا کرده و این امر زمینه شکل گیری تهدیدات بیشتر علیه ایران را به وجود می آورد. در چنین شرایط و فضایی نشانه هایی از تغییر در کنش سازمانی ایران در حال شکل گیری است. این گونه تغییرات نشانه هایی از بازتولید عقلانیت راهبردی را منعکس می سازد. نقش یابی دیپلماتیک و راهبردی علی لاریجانی در فرآیند آتش بس را می توان در زمره نشانه هایی دانست که ایران صرفا به حوزه های نظامی و دیپلماتیک خود امیدوار نیست. بسیاری از مذاکرات انجام شده توسط تیم وزارت امور خارجه ایران، نتیجه چندانی برای امنیت سازی و مدیریت بحران نداشته است. دیپلماسی از این جهت برای امنیت ملی کشورها اهمیت دارد که قادر خواهد بود تا نقطه زینی بحران و خط تعادلی برای کنترل تهدیدات را به وجود آورد. بسیاری از تجارب دیپلماتیک ایران در یک سال گذشته بیانگر آن است که عموما دیپلماسی منجر به نشانه هایی از غافلگیری، ابهام فزاینده و عدم حل مشکلات گردیده است. در چنین شرایطی طبیعی است که چهره های کارآمد از قابلیت بیشتری برای اثربخشی در مدیریت بحران ایفای نقش کنند. اگرچه نقش یابی سازمانی علی لاریجانی بسیار دیرهنگام بوده است، اما هنوز نشانه هایی از امید را می توان در آینده کنش راهبردی ایران برای دستیابی به نقطه تعادلی جست و جو نمود. ضرورت پیگیری نقطه تعادل در فضای مدیریت بحران از این جهت اهمیت دارد که زمینه لازم برای تحقق راهبرد بقا را امکان پذیر می سازد. ایران در شرایط موجود نیازمند بهره گیری از سازوکارهایی است که اولا نقطه تعادلی کنش دیپلماتیک حاصل شود. ثانیا زمینه برای بهینه سازی کنش تاکتیکی ایران فراهم گردد. ثالثا شکل جدیدی از قالب های گفتمانی، روایت های دیپلماتیک و گزینه های راهبردی در دستور کار قرار گیرد که ضرورت های تحقق راهبرد بقا حاصل شود. تحقق این امر از این جهت اهمیت دارد که امنیت سازی و بقای راهبردی به عنوان ضرورت تاکتیکی تمامی کشورها محسوب می شود. بهره گیری از شاخص های بقای راهبردی در شرایطی اهمیت دارد که زمینه برای کاهش تهدیدات را به وجود آورده و این امر می تواند شکل جدیدی از موازنه قدرت، امنیت و منافع را در محیط منطقه ای بازتولید کند. 3- سازوکارهای راهبرد بقا در سیاست امنیتی ایران- به کارگیری راهبرد بقا در زمره ضرورت های کنش امنیتی ایران در آگوست 2025 خواهد بود. بسیاری از فرآیندهای امنیتی و شکل بندی های کنش ژئوپلیتیکی محیط منطقه ای در یک ماه آینده تحت تاثیر تحولات سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و راهبردی قرار می گیرد، به همین دلیل است که ایران باید بتواند در فضای سیاسی موجود از ساز و کارها و ابزارهایی استفاده کند که زیرساخت های مربوط به موازنه و تعادل منطقه ای را بازتولید کند. راهبرد بقا نیازمند بهره گیری از ابزارهای متنوعی متناسب با ضریب قدرت ملی ایران خواهد بود. مقاومت و آماده سازی ابزارهای قدرت گام نخستین در روند تحقق راهبرد بقا محسوب می شود. تاریخ روابط بین الملل بیانگر این واقعیت است که قدرت صرفا از طریق قدرت کنترل و متوازن می شود. در چنین شرایطی لازم است تا ایران از ساز و کارها و ابزارهایی استفاده کند که امکان پذیری و ضریب کنش تهاجمی اسراییل علیه ایران را به میزان قابل توجهی کاهش دهد. اگرچه برخی تحلیلگران و کارگزاران دیپلماتیک ایران بر این اعتقادند که در فضای موجود لازم است تا امریکا را از اسراییل جدا نمود، اما واقعیت آن است که راهبرد آنان به گونه قابل توجهی با یکدیگر پیوند یافته و آنان اهداف مشترکی را پیگیری می کنند. ویژگی های شخصیتی دونالد ترامپ و نتانیاهو واقعیت های تراژیک نسبتا مشابهی را برای امنیت ملی ایران، محیط منطقه ای و سیاست بین الملل به وجود می آورد. این گونه از بازیگران از سازوکارهای دیپلماسی اجبار بهره گرفته و تلاش دارند تا بازی دیپلماتیک را برای پیروزی مطلق مورد استفاده قرار دهند. چنین بازیگرانی صرفا در شرایطی از سازوکارها و سیاست موازنه و همکاری دیپلماتیک بهره می گیرند که احساس نمایند بازیگر رقیب از قابلیت های راهبردی موثری برخوردار است. قابلیت هایی که می تواند شکل جدیدی از موازنه قدرت را از طریق سازوکارهای مربوط به تهدید متقابل به وجود آورد. راهبرد موازنه سازی قدرت از طریق ساز و کارهای کنش نامتقارن و گسترش صحنه جغرافیایی عملیاتی در شرایطی به نتیجه مطلوب می رسد که دومین شاخص راهبرد بقا نیز در دستور کار قرار گیرد. دیپلماسی همواره بعد دوم معادله قدرت خواهد بود. بهینه سازی کنش دیپلماتیک و بهره گیری از ساز و کارهای دیپلماسی موردی و موضوعی از این جهت اهمیت دارد که می تواند حامل پیام های جدیدی از معادله قدرت و موازنه باشد. عبور از فضای موجود نیازمند قالب های گفتمانی و ابتکارات جدیدی است که مبتنی بر نشانه هایی از مصالحه و موازنه تهدید باشد. ورود کارگزاران جدید به حوزه دیپلماتیک از این جهت اهمیت دارد که ابتکار عمل ایران در حوزه دیپلماتیک برای نیل به موازنه موثر را ارتقا می دهد. بهینه سازی موازنه قدرت از طریق دیپلماسی نیازمند بهره گیری از ادبیات، قالب های گفتمانی و انگاره هایی است که زمینه متقاعدسازی امریکا برای پایان مخاصمه را فراهم آورد. تداوم فضای تهدید و به کارگیری ادبیات خطی و شکلی در حوزه دیپلماتیک نمی تواند مانع از تصاعد بحران و ابتکار عمل سازنده در شرایطی باشد که ایران راهبرد بقا را به عنوان محور اصلی سیاست امنیتی خود می داند. در چنین شرایطی لازم است تا زمینه برای بهره گیری از ادبیات و رویکردهای عملیاتی جدید در فضای دیپلماتیک و راهبردی به وجود آید. بدون بهره گیری از ابتکار دیپلماتیک با رویکرد سازنده و به کارگیری نشانه هایی از مقاومت در قالب موازنه قدرت امکان عبور از تهدیدات تصاعدیابنده آگوست 2025 کاری دشوار به نظر می رسد. پیوند دیپلماسی سازنده و راهبرد مقاومت عناصر بنیادین تحقق سیاست بقا در فضای گسترش بحران های امنیتی و راهبردی عصر موجود علیه جمهوری اسلامی تلقی می شود. |