| آمریکا و اسراییل سه دهه است که پیوند بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته اند. آمریکا در سراسر روزهای پرهیاهوی صلح با سازمان آزادی بخش فلسطین در سال های 1990، انتقاضه دوم، خیزش فلسطینی ها که در سال 2000 آغاز شد و سپس در مجموعه ای از درگیری ها در دو دهه بعدی در غزه و لبنان در کنار اسراییل مانده است. به گزارش هم میهن، این پیوند در دوران حملات حماس در هفتم اکتبر 2023 به اسراییل و جنگ متعاقب در غزه ادامه یافت و دو دولت دموکرات و جمهوری خواه ایالات متحده حمایت های بی قید و شرط دیپلماتیک و نظامی خود را از اسراییل ارائه کرده اند. اما جنگ غزه همچنین به وضوح نشان داد که حفظ این نوع روابط دوجانبه با هزینه های گزافی همراه است. به استثنای چند مورد، به ویژه آتش بس که از اوایل اکتبر 2025 اجرایی شد، واشنگتن برای شکل دادن به نحوه مدیریت اسراییل در جنگ، تلاش های ناموفقی انجام داده است. این شکست به معنای ناهنجاری نیست، بلکه ریشه در ماهیت روابط آمریکا و اسراییل دارد. با اینکه ممکن است ایالات متحده و انگلستان رابطه ویژه ای داشته باشند، آمریکا و اسراییل رابطه استثنایی دارند: برخوردی که با اسراییل می شود شامل حال هیچ متحد یا شریکی نمی شود. زمانی که کشورهای دیگر تسلیحات آمریکایی می خرند، فروش آنها تابع مجموعه ای از قوانین ایالات متحده است؛ قوانینی که اسراییل هیچ وقت مجبور به رعایت آنها نبوده است. شرکای دیگر از ابراز ترجیح های آشکار خود از یکی از احزاب سیاسی آمریکا اجتناب می کنند و واشنگتن معمولاً از سیاست های کشور دیگری که با سیاست های آمریکا در تناقض قرار دارد دفاع نمی کند و در سازمان های بین المللی از انتقادهای ملایم از آنها خودداری نمی کند، اما در مواجهه با اسراییل این رویکرد استاندارد آمریکا به شمار می رود. این استثناگرایی، علاوه بر آسیب های شدید به فلسطینی ها، منافع هر دو کشور را به خطر انداخته است. به جای کمک به تضمین بقای اسراییل؛ که هدف ظاهری این سیاست است، بدترین غرایز رهبران اسراییل را فعال کرده است. نتیجه آن گسترش بی وقفه شهرک سازی های غیرقانونی اسراییل و خشونت شهرک نشینان در کرانه باختری و تلفات گسترده غیرنظامیان در غزه، در کنار گرسنگی در برخی از مناطق بوده است. حمایت آمریکا اقدامات بی پروای ارتش اسراییل را در سراسر خاورمیانه در پی داشته و خطرات موجودیتی را برای خود اسراییل تشدید کرده است. در ایالات متحده، جنگ در غزه به شدت حمایت مردمی از اسراییل را کاهش داد و رفتارهای نامطلوب در قبال اسراییل به بالاترین حد در سراسر طیف سیاسی خود رسید. این رابطه در شکل فعلی خود نمی تواند تا ابد ادامه پیدا کند؛ نیازمند الگوی جدیدی است، الگوی دیگری که با چگونگی رفتار واشنگتن با کشورهای دیگر شامل نزدیک ترین متحدان متعهد به پیمان با آن همسو باشد. این الگوی جدید باید شامل انتظارات واضح و محدودیت ها، تعهد در قبال رعایت قوانین آمریکا و قوانین بین المللی، شرایط حمایت زمانی که سیاست های اسراییل خلاف منافع آمریکا است و عدم مداخله در سیاست های داخلی باشد؛ خلاف یک رابطه دوجانبه بسیار عادی تر. دعوا در روز روشن ممنوع با اینکه آمریکا و اسراییل از زمان پیدایش اسراییل رابطه منحصربه فردی داشته اند، رابطه آنها هرگز فرم استثنایی کنونی را نداشته است. تا زمان دولت بیل کلینتون، حمایت آمریکا به معنای کشیدن یک چک سفید نبود. رؤسای جمهور آمریکا از مخالفت علنی با دولت اسراییل یا تحمیل تبعات در تلاش برای تغییر رفتار آن تعلل نمی کردند. دولت های آمریکا اغلب از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل در انتقاد از اقدامات اسراییل، به ویژه شهرک سازی ها اغلب یا حمایت می کردند یا امتناع. در بحران سوئز سال 1956 (جنگ دوم اعراب و اسراییل)، جنگ یوم کیپور در سال 1973، جنگ های اسراییل در لبنان در سال های 1970 و 1980 و اولین انتفاضه در اواخر سال های 1980 و اوایل سال های 1990، رؤسای جمهور آمریکا، اسراییل را با تحریم یا قطع ارسال تسلیحات تهدید می کردند. اما سپس، پایان جنگ سرد و پیروزی قاطع آمریکا در جنگ اول خلیج فارس به نظر می رسید شرایط مساعدی را برای یک توافق جامع در خاورمیانه ایجاد کرده است. برای رسیدن به این هدف، کلینتون و اعضای تیم اش حمایت های بی قید و شرط لفظی و مادی خود را از اسراییل ارائه کردند؛ با این فرض که اسراییل قوی با حمایت بی دریغ آمریکا احتمالاً حاضر است خطرهای بیشتری برای صلح بپذیرد. آنها از نمایش اختلافات بین آمریکا و اسراییل اجتناب کردند؛ حتی بیانیه های روتین آمریکا که مخالف شهرک سازی های اسراییلی بود نیز تقلیل داده می شدند و کلماتی مانند اشغال از لغت نامه رسمی آمریکا حذف شدند. آنها گاهی تشدید حمایت نظامی را به عنوانی مزیتی برای اسراییلی ها پیشنهاد می دادند اما از آن به عنوان اهرم استفاده نمی کردند. آنها صرف نظر از رفتار اسراییل، از اقدامات قهری اجتناب می کردند. این رویکرد آمریکا بر پایه چهار فرض اصلی بنا شده بود؛ اول اینکه منافع آمریکایی ها و اسراییلی ها اگر یکی نباشد، عمدتاً با یکدیگر هسمو است، مثل هدف مشترک رسیدن به صلح بین اسراییلی ها و فلسطینی ها و دیگر همسایگان از طریق مذاکره. دوم اینکه اسراییلی ها از منافع خود و تهدیدهایی که کشورهای متخاصم - که قدرت قابل مقایسه ای با اسراییل داشتند - ایجاد می کردند، درک بهتری داشتند. سوم اینکه بهتر بوده هر گونه اختلاف بین دو متحد در پشت پرده حل شود چون دعوا در روز روشن، دشمنان اسراییل را جسورتر می کرد. در نهایت، در زمان عمل، اسراییل نگرانی های مهم آمریکا را در نظر می گرفت تا رابطه ای که برای بقای درازمدت خود نیاز داشت، حفظ کند. رابطه ای که از این نقطه شروع شد کاملاً در انتظارات، استانداردها و شیوه کار تک رو بود. این روند که تا حدودی توسط یک لابی سیاسی قدرتمند حامی اسراییل در آمریکا پیش برده می شود، بدون تغییر قابل توجهی ادامه یافته است. واشنگتن همچنان نه تنها برای قضاوت رهبران اسراییلی بلکه برای نیازهای سیاسی داخلی آن احترام شدیدی نشان می دهد. این امر بدون هیچ قید و شرطی کمک های نظامی گسترده ای فراهم کرده است: تفاهم نامه ای در سال 2016 که سالیانه 3میلیارد و هشتصد میلیون دلار، انتقال روزانه بیش از 10 میلیون دلار از پول مالیات دهندگان آمریکایی را وعده می داد و کنگره آمریکا هم به طور مرتب به آن اضافه می کند. انتظار می رود آمریکا نه تنها از انتقاد علنی اسراییل اجتناب کند بلکه از جایگاه اسراییل در نهادهای بین المللی حمایت کند؛ که ملموس ترین آن با وتو کردن قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل است که اسراییل به آنها اعتراض دارد؛ چه بازتابی از سیاست آمریکا باشند چه نباشند. اسراییل به ندرت یا هیچ وقت مشمول برخی قوانین و سیاست های آمریکا می شود، به ویژه محدودیت های قانونی مربوط به نقض حقوق بشر که شامل تمام کشورهای دریافت کننده کمک های آمریکا است. حمایت بی قید و شرط ناگزیر خطرات اخلاقی را برای هر دو کشور به وجود آورده است. اسراییل هیچ دلیلی برای رفع نگرانی ها و منافع آمریکایی ها ندارد چون امتناع از آن هیچ هزینه ای ندارد. در عوض، اسراییل به دنبال پیگیری مواضع حداکثری خود بوده که اغلب با منافع آمریکا و گاهی با منافع اسراییل نیز همسو نیست. اسراییل ضربات شدیدی به دشمنان مشترک خود با آمریکا وارد کرده و تضمین عملی حمایت آمریکا ممکن است به بازدارندگی دشمنان از حمله به اسراییل کمک کرده باشد. اما از آنجایی که قدرت اسراییل از تمام رقبایش بسیار بیشتر است، این حمایت یک مزیت خودسرانه ای برای اسراییل ایجاد می کند تا با بی پروایی و بدون ضرورت اقدام کند و مطمئن باشد که حمایت آمریکا فارغ از نتیجه ماجراجویی های آن، ادامه خواهد داشت. این امر حمایت بی وقفه آمریکا را در اقدامات اسراییل دخیل می کند و گاهی اوقات منجر به انتقام جویی مستقیم از نیروهای آمریکایی می شود. اسراییل در عوض از نگاه های موشکافانه ی شدید برخی از اقشار جامعه آمریکا به دلیل کمک هایی که از آن ها استفاده می برد، آزرده می شود. رهبران اسراییلی به ندرت در قضاوت های خود مصون از خطا هستند، به ویژه در عملیات های گسترش منطقه ای خود. این نکته برای هر رهبری در هر کجا درست است اما تاریخ اسراییل برخی از قانون گذاران را مستعد کرده تا به شدت بر بقای روزانه خود متمرکز باشند و در نتیجه در داینامیک های استراتژیک دچار سوءتفاهم می شوند یا آن را انکار می کنند. طنز غم انگیز ماجرا این است که دو اشتباه بزرگ اطلاعاتی اسراییل باعث شدند رهبران اسراییلی نشانه های هشداردهنده را نادیده گرفتند، یکی ناتوانی در اجتناب از یک حمله غافلگیرانه که باعث آغاز جنگ اسراییل و اعراب در سال 1973 شد و دیگری، 50 سال بعد در هفتم اکتبر که نه تنها به دلیل کمبود اطلاعات تاکتیکی بلکه به دلیل ارزیابی های استراتژیک به شدت امیدبخش رخ دادند. آمریکا نباید قضاوت های اسراییل را نادیده بگیرد و نباید کورکورانه آن را با منافع خود جایگزین کند. رفتار استثنایی پیامد حملات حماس در هفتم اکتبر ایرادهای اصلی این رابطه استثنایی را برجسته کرد. جو بایدن رییس جمهور آمریکا و تیم اش مطابق انتظار نتوانستند رویکرد جنگی دولت نتانیاهو در غزه و اقدامات او در جاهای دیگر منطقه را شکل دهند. آمریکا به طور رسمی یا غیررسمی به دنبال این نبود که به اسراییل بفهماند چه کمک هایی را تحت چه شرایطی و برای کدام اهداف نظامی ارائه خواهد کرد. حمایت دولت آمریکا از اقدامات نظامی اسراییل نشان دهنده همبستگی متناسب با شریک داغدار و تحت فشار خود بود اما عدم وجود چنین شفافیتی برای نتانیاهو نمای امضای یک چک سفید را داشت. تعاملات آمریکا با مقامات اسراییلی در آغاز جنگ الگویی از فشار دقیق و محاسبه شده اما با تمکین کامل را نشان می داد. از همان عملیات ابتدایی اسراییل در غزه واضح بود که ارتش اسراییل برای به حداقل رساندن تلفات غیرنظامیان فلسطینی تاکید لازم را نداشت. دولت بایدن به طور مرتب و قاطعانه، اما در محافل خصوصی نگرانی های خود را از بمباران های اسراییل در هفته های اول جنگ ابراز می کرد. با این حال اظهارات علنی مقامات آمریکایی که از تلفات غیرنظامیان ابراز تأسف می کردند اما از محکوم کردن یا مقصر دانستن اسراییل خودداری می کردند هر تاثیری که این گفت وگوها می توانستند بر اقدامات اسراییل داشته باشند را از بین می برد. دولت در این دوره اولیه از عدم ارسال تسلیحات سر باز زد و وتوهای چند قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل از سوی آمریکا که خواستار آتش بس بود به دلایلی از جمله حذف نقش حماس در این درگیری توسط سایر کشورها به عنوان تایید تاکتیک های اسراییل تعبیر شد. حتی با اینکه انتقادهای عمومی در آمریکا شدت گرفتند، نتانیاهو به نظر به این نتیجه رسید که می تواند هر گونه نارضایتی در داخل دولت را که می توانست آزادی عمل اسراییل در کاهش تلفات غیرنظامی را کاهش دهد نادیده بگیرد. آتش بس نوامبر 2023 که منجر به آزادی 105 گروگان اسراییلی از غزه شد دستاورد بزرگی بود اما بیش از یک سال بدون هیچ صلحی گذشت. در آن زمان، مقامات آمریکایی پیام های رک و سرزنش آمیزی را به رهبران اسراییلی درباره تاکتیک های اسراییل ارسال کردند. آنها با اینکه تاکید کردند اسراییل برای محافظت از غیرنظامیان باید کارهای بیشتری انجام دهد، اما به ندرت نشان دادند که حمایت آمریکا در معرض خطر قرار دارد. آنها هیچ وقت از کمک نظامی به عنوان اهرمی برای تلاش جهت تغییر رویکرد اسراییل استفاده نکردند. اعمال قوانین لیهی که شامل قطع ارسال کمک های آمریکا به واحدهای نظامی که مرتکب نقض فاحش حقوق بشر شده اند علناً در مورد اسراییل به حالت تعلیق درآمد حتی با اینکه قانون چنین استثناءهایی را قائل نمی شود. فقط در ماه مه 2024 بود که جو بایدن در واکنش به آغاز کمپین نظامی علیه نیروهای حماس در شهر رفح ارسال برخی از تسلیحات را متوقف کرد اما به رغم درخواست های آمریکا مبنی بر اینکه تا زمانی که غیرنظامیان به طور امن منطقه را ترک کرده باشند، به تعویق بیفتد. ارتش اسراییل در نهایت برنامه خود را برای رفح تغییر داد اما در طرح بزرگتر جنگ فشار دولت آمریکا نوشدارو پس از مرگ سهراب بود. دولت بایدن موفقیت بیشتری در جلوگیری از گسترش جنگ غزه به کشورهای دیگر داشت. ایران، لبنان، سوریه و یمن هر کدام به نوعی وارد جنگ شدند اما خشونت به جنگی پایدار و چندجبهه ای متاستاز نکرد. دولت آمریکا توانست ائتلاف دفاعی چندملیتی را بسیج کند که عمدتاً توانست حملات ایران به اسراییل در آوریل و اکتبر 2024 را خنثی کند و از تشدید بیشتر جلوگیری کند و در ادامه برای اسراییل به وضوح روشن کرد که آمریکا در عملیات تهاجمی شرکت نخواهد کرد، واکنش اسراییل را محدود نگه داشت و زمان بیشتری برای دیپلماسی خرید. اما بایدن نتوانست عملیات اسراییل را که امکان داشت به درگیری منطقه ای تبدیل شود، مهار کند. آزادی عمل اسراییل و حملات ارتش آمریکا علیه ایران ممکن است برای اسراییل اعتمادبه نفس بزرگتری برای حملات خطرناک تر در ماه های آینده ایجاد کرده باشد. از زمانی که دونالد ترامپ به کاخ سفید بازگشت، رویکردهایش در قبال اسراییل بیشتر بین رویکرد استثنا قائل شدن، فشار واقعی و یک استراتژی تراکنشی نوسان داشته است. ترامپ و مشاورانش شروع امیدوارکننده ای داشتند، به نتانیاهو فشار آوردند تا طرح پیشنهادی آتش بس دولت بایدن در ژانویه 2025 را بپذیرد. اما دولت جدید سپس چند ماه بعد علناً سیاست آمریکا به اسراییل را برون سپاری کرد. پس از آغاز آتش بس در ماه ژانویه، مشاوران ترامپ برای متقاعد کردن نتانیاهو جهت شرکت در مذاکرات برای آتش بس فراتر از فاز اول هیچ تلاشی نکردند و زمانی که نخست وزیر اسراییل به طور یکجانبه تصمیم گرفت در ماه مارس با چند حمله هوایی آتش بس را نقض کند ترامپ از حملات اسراییل حمایت کرد. به جای فشار به اسراییل برای به حداکثر رساندن کمک های اولیه، دولت هیچ فشاری برای رفع محاصره فاجعه بار دوماهه اسراییل اعمال نکرد. نتایج غیراستثنایی توانمندسازی اسراییل از سوی آمریکا برای تمام طرف های درگیر مضر بوده است. این امر به وضوح در مورد جامعه فلسطینی در غزه که به دلیل دو سال جنگ متلاشی شده، صادق است. زمانی که آتش بس اکتبر اجرایی شد طبق گزارش کمیته بین المللی نجات، دست کم 90درصد از جمعیت غزه جابه جا شده بودند. کارشناسان سازمان ملل اعلام کرده اند که بیش از 600هزار نفر از فلسطینی ها از جمله 132 هزار کودک در شرایط گرسنگی یا سوءتغذیه قرار دارند و 78درصد از ساختمان های غزه آسیب دیده یا ویران شده اند. با اینکه تهدید حمله به سبک هفتم اکتبر حماس برای آینده ای نزدیک از بین رفته، شکست حماس، که شاید نتیجه ای باشد که خیلی ها در غزه از آن استقبال کنند، نیازمند راه حل سیاسی است که در آن فلسطینی ها، بدون حماس اداره دولت خود را به دست بگیرند. با این حال نه دولت اسراییل نه حماس علاقه ای برای رسیدن به راه حلی را ندارند. اینکه اسراییل از این رابطه استثنایی آسیب دیده یا خواهد دید، کمتر آشکار است اما به همان اندازه حقیقت دارد. تضعیف قابلیت های حماس و حزب الله و حمله به برنامه هسته ای و موشک های بالستیک ایران، امنیت کوتاه مدت اسراییل را تقویت می کند. اما این دستاوردها باید در برابر هزینه های متحمل شده در این فرآیند سنجیده شود. انزوای بین المللی اسراییل در نتیجه جنگ غزه نشان دهنده خطری آشکار و فوری برای آن است. رهبران هلند، اسپانیا و سوییس به طور علنی اعلام کرده اند که اگر نتانیاهو پایش را داخل مناطق آنها بگذارد، دستگیر خواهد شد. آمریکا و انگلستان که دهه هاست برای اسراییل تسلیحات می فرستند، فروش سلاح های خود را محدود کرده اند. تغییر نگرش در آمریکا به ویژه برای اسراییل هشداردهنده است. طبق یک نظرسنجی مشترک نیویورک تایمز/دانشگاه سی ینا، بیش از نیمی از آمریکایی ها- و از هر 10 نفر، سه نفر زیر سی سال- با ارائه کمک های نظامی و اقتصادی بیشتر به اسراییل مخالف اند. دوپنجم آمریکایی ها و دوسوم افراد زیر سی سال فکر می کنند اسراییل عمدتاً غیرنظامیان فلسطینی را می کشد. آمریکایی های زیر 45 سال دو برابر بیشتر با فلسطینی ها همدردی می کنند تا با اسراییلی ها. با اینکه این تغییرات در افکار عمومی هنوز منجر به تغییر در سیاست نشده، اسراییل نمی تواند انتظار داشته باشد که این قطع ارتباط به طور نامحدود ادامه یابد. علاوه بر این، موفقیت های نظامی اسراییل در برابر دشمنان منطقه ای اش ممکن است گذرا باشد. در غیاب یک حکومت فلسطینی معتبر و موثر در غزه، اسراییل ممکن است مجبور شود بین اشغال پرهزینه و یک دولت شکست خورده در مرز خود یکی را انتخاب کند. افول حزب الله در لبنان تاکنون به نفع اسراییل بوده است اما هنوز زود است که نتیجه ای بسیار نامطلوب تر را رد کنیم. حتی در خوش بینانه ترین سناریوها، برتری نظامی منطقه ای اسراییل خطرات دیگر را پنهان می کند. پیگیری مداوم نتانیاهو برای اصلاحات قضایی داخلی، که در عمل نظارت دادگاه ها بر دولت او را کاهش می دهد، دموکراسی اسراییل را تهدید می کند. تغییرات جمعیتی در اسراییل، به ویژه رشد نسبی جمعیت ارتدوکس افراطی، نرخ مشارکت در اقتصاد و نیروهای مسلح را کاهش می دهد. تعهد به گسترش نامحدود شهرک سازی در کرانه باختری در سراسر طیف سیاسی اسراییل، به همراه عدم پاسخگویی در قبال خشونت شهرک نشینان می تواند باعث انتفاضه جدیدی شود و تشکیل یک کشور فلسطینی را عملاً غیرممکن سازد. جنگ غزه موانع شدیدی را علیه عادی سازی بیشتر روابط با کشورهای عرب و با اکثریت مسلمان در خاورمیانه و فراتر از آن ایجاد کرده است. در هر کدام از این موارد، حمایت بی قید و شرط آمریکا از زمان هفتم اکتبر نتانیاهو را قادر ساخته تا سیاست هایی را دنبال کند که مشکلات موجود را نادیده می گیرد یا تشدید می کند. این تحولات آینده یک اسراییل امن، یهودی و دموکراتیک، هدف ادعایی سیاست آمریکا و امید بیشتر اسراییلی ها را تهدید می کند. حفظ این رابطه استثنایی هزینه های قابل توجهی برای آمریکا داشته است. مسئله فقط این نیست که سیاست آمریکا، اهداف آمریکایی را مقابل اسراییل تضعیف می کند. این رابطه در شکل فعلی خود به آن دسته از منافع آمریکا که کاملاً به خاورمیانه نامرتبط هستند هم آسیب زده است. جایگاه بین المللی واشنگتن در دو سال گذشته رو به افول رفته است و رقبای آمریکا مشتاقانه از آن سوءاستفاده کرده اند؛ چین برای تقویت جایگاه خود به عنوان یک بازیگر بین المللی ظاهراً مسئول و روسیه برای منحرف کردن اذهان از جنایات خود در اوکراین. حمایت همه جانبه آمریکا از اسراییل همچنین از نظر فرصت نیز هزینه داشته است؛ هر ناو گروه ضربتی که برای محافظت از اسراییل در برابر عواقب اقدامات آمریکا اعزام شده اند، باعث می شود یک گروه کمتر برای انجام وظیفه در آسیا و اقیانوسیه در دسترس باشند. اگرچه روابط استثنایی با اسراییل و همدست فرضی آمریکا در جنگ اسراییل در غزه محرک های اصلی چنین روندهایی نیستند اما قطبی سازی را تشدید کرده اند و بر اسلام هراسی و یهودستیزی در ایالات متحده دامن زده اند. |