| محمد سمیعی، دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، چندسال پیش کتابی نوشت به نام نبرد قدرت در ایران که در آن توضیح می داد، چرا و چگونه در میان نیروهای سیاسی متنوع مخالف حکومت پهلوی، از لیبرال ها تا مارکسیست های اسلامی و سکولار، این روحانیت بود که توانست در منازعه پساانقلابی 1357 برنده شود و حکومت جمهوری اسلامی را بر سر کار آورد. به گزارش هم میهن، این البته پرسشی است که دیگرانی نیز در سال های اخیر سعی کرده اند بدان پاسخ بدهند. برای نمونه، آرش صفری هم در کتاب پیدایش مفاهیم اسلام سیاسی در ایران معاصر (1357.1320) پاسخی اندیشه محور و گفتمانی بدان داده و استدلال کرده است که مفاهیم اسلام سیاسی در سه چالش در این بازه زمانی، آب دیده شده اند: چالش با ماتریالیسم و مارکسیسم، مقابله با بهاییت و پاکدینی کسروی و مبارزه با دولت. این هر دو کتاب موردتوجه نیز قرار گرفتند و برای نمونه کتاب سمیعی به چاپ دهم رسیده است. پاسخ های ساده اما ایدئولوژیک اینک سمیعی در ادامه آن کتاب، اثری دیگر نوشته است به نام نبرد قدرت در ایران در دوره جمهوری اسلامی که در آن می خواهد به این پرسش پاسخ بدهد که چگونه جمهوری اسلامی قریب به نیم قرن تداوم یافته است؟ اهمیت پاسخ به این پرسش در این است که کم نبوده اند تحلیل هایی که از همان ماه های آغازین این حکومت، سقوط قریب الوقوع آن را پیش بینی می کردند.  البته بوده اند کسانی نیز که در جواب این سوال که راز ماندگارشدن جمهوری اسلامی چیست؟ ، به ساده ترین پاسخ های ممکن که سمیعی در مقدمه اثر، آن ها را پاسخ هایی ایدئولوژیک می خواند، متوسل شده اند. موافقان نظام گفته اند: جمهوری اسلامی در قدرت ماند چون بر حق بود و می خواست داد مردم مستضعف ایران و جهان را از مستکبران داخلی و خارجی بازستاند، خداوند پشتیبان آن بود و مردم ایران با جان و دل از آن حمایت کردند. در مقابل این نگاه، مخالفان حکومت نیز معتقدند، آنچه جمهوری اسلامی را تاکنون بر سریر قدرت نگاه داشته است، قدرت سرکوب حکومت بوده که منجر شده به این واقعیت که کسی جرأت ابراز مخالفت در عرصه عمومی را نداشت. سمیعی اما با این پاسخ ها چندان موافقتی ندارد و به تعبیر خودش می خواهد در این کتاب براساس تحلیل موقعیت (situational analysis) رفتار نیروها و بازیگران سیاسی را بررسی کند و منطق تصمیم سازی آن ها را آشکار سازد. او برای ورود به این تحلیل می گوید، اگر در دوران پهلوی نیروهای سیاسی شامل سه گروه نخبگان (دربار و دیوانسالاران و نظامیان و ساواک، روحانیت، و روشنفکران و چپ گرایان)، دولت های خارجی (استعمار در سایه) و توده های مردم می شد، در دوره پس از انقلاب بهتر است نیروهای سیاسی را در قالب دوگانه نخبگان (روحانیت، روشنفکران، جناح های سیاسی، گروه ها و نهادهای ثروتمند، نظامیان و نهادهای اطلاعاتی، کشورهای خارجی و ضدانقلاب) و توده ها فهم کرد. برهمین اساس فصول کتاب شامل بررسی همین نیروها می شود. 4 مشکل بزرگ جمهوری اسلامی از نظر سمیعی، جمهوری اسلامی ایران از ابتدا با چهار مشکل بزرگ روبه رو بوده و هنوز هم هست: از جهت نظری نوعی ناسازگاری درونی دارد، یعنی تلفیقی است میان دو امر مدرن (جمهوری) و سنتی (اسلامی) که الزاماً با یکدیگر همخوان نیستند. در نظام بین الملل، کشوری نامتعارف است، بنابراین هم او شعار می دهد نه شرقی، نه غربی و هم قدرهای بزرگ آن را برهم زننده نظم جهانی تصور می کنند. دشمنان فراوان داشته و دارد چنانکه طبق آماری که سمیعی به نقل از برخی منابع نقل می کند، از سال 1360 تا 1375، بیش از 116 هزارنفر فقط توسط سازمان مجاهدین خلق کشته یا به تعبیر خود آن سازمان، اعدام انقلابی شده اند. در مقایسه با کشورهای هم سطح، کارنامه درخشانی ندارد. این دیگر امری است که گاه مسئولان نظام نیز بدان اذعان دارند و همانطور که نویسنده هم اشاره کرده است، برای پی بردن بدان کافی است نگاهی به وضع اقتصاد کشور انداخت یا به تماشای مناظره های انتخاباتی ریاست جمهوری نشست. با این تفاسیر، اینکه جمهوری اسلامی تاکنون سقوط نکرده، برای بسیاری همچون معمایی حل ناشدنی جلوه گر شده است. برخی حتی در این مقام برای کاستن از پیچیدگی این راز، پناه می برند به دخیل دانستن قدرت های خارجی و می گویند اگر نبود رضایت قدرت های جهانی از حفظ وضع موجود ایران، حکومت تاکنون بارها سقوط کرده بود. سمیعی البته با این تحلیل موافقتی ندارد و ازقضا معتقد است، هم دشمنی میان ایران به خصوص آمریکا واقعی است، هم این ضدیت یکی از علل سربلندی و ماندگاری جمهوری اسلامی است. در کنار این، او چند نکته مهم دیگر را نیز پیش فرض می گیرد. اولاً، جمهوری اسلامی حکومتی تلفیقی است، نه حکومتی اسلامی. ثانیاً، جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی است و اتفاقات رخ داده در آن را نمی توان به یک شخص یا نهاد خاص نسبت داد. ثالثا،ً جاسوسی، کاسبکاری و وجود منافع شخصی و گروهی نیروهای سیاسی را نباید یکسره براساس ایده تئوری توطئه، بلاوجه دانست. 4 عامل تداوم جمهوری اسلامی از نظر نویسنده کتاب نبرد قدرت در ایران دوره جمهوری اسلامی ، ماندگاری جمهوری اسلامی و تداوم نیم قرنه قدرت روحانیت، چهار عامل عمده دارد. اولین آن ها سرمایه اجتماعی روحانیت است که هم آن ها را به برنده شدن در نبرد قدرت در انقلاب توانا ساخت و هم با وجود میزانی افت، همچنان به طرزی معنادار بیشتر از رقبایش است. حتی سمیعی معتقد است، گاهی دشمنان انقلاب همچون آمریکا ناخواسته سرمایه اجتماعی روحانیت را با حمایت از صدام، اسراییل، داعش و ضدانقلاب و وضع تحریم های حداکثری تقویت کرده است. جز این روحانیت از آغاز انقلاب و همچنان طرفداران گوش به فرمانی دارد که حاضرند برای دفاع از عقیده خود از جان خویش بگذرند. این امری است که در سایر گروه های سیاسی مفقود است. دومین عامل ماندگاری جمهوری اسلامی، این است که همواره و هرچند کم وبیش، تلاش کرده سهمی از قدرت را برای جمهور مردم نگاه دارد و انتخابات های دوره ای را برگزار کند. بنابراین اگرچه چرخ دموکراسی روان و سریع نمی چرخیده، هرگز به طور کامل متوقف نشده است. سومین علت تداوم حکومت فعلی را سمیعی در مهارت نظام در چرخش در بزنگاه ها و پیچ های تاریخی ردیابی می کند و آن را با مثال هایی مانند نوشیدن جام زهر در قطعنامه 598، تغییر ریل اقتصاد دولتی پس از جنگ و نرمش قهرمانانه در برجام توضیح می دهد. درنهایت عامل چهارمی که به زعم سمیعی به ادامه حکمرانی نظام فعلی انجامیده است، این است که گزینه های جایگزین آن غیرجذاب و بسیار مخدوش هستند و هیچ کدام از این گروه ها به تنهایی یارای مقابله با روحانیت را ندارند. بدتر از آن اینکه وقتی با هم جمع شوند، همان سرمایه های محدودی را هم که تک تک دارند، از دست می دهند، زیرا آن سرمایه ها در مقابله با نیروهای دیگر ضدانقلاب به کار گرفته می شود. ناجنبش ها و سرکشی های خزنده سمیعی با وجود این نگره ها، انکار نمی کند که جمهوری اسلامی با چهار ابرچالش روند نزولی سرمایه اجتماعی روحانیت، ضعف ساختار سیاسی و وجود ناسازگاری درونی، نابسامانی اقتصاد و انزوای جهانی مواجه شده و در کنار آن ها در حال ازدست دادن مشروعیت سیاسی خود نیز است که باید زنگ خطری برای حاکمان قلمداد شود؛ زیرا نظام های فاقد مشروعیت در بحران ها آسیب پذیرند و احتمال سقوط شان زیاد است . جز این، سمیعی به این نکته نیز اشاره می کند که اگرچه توده ها به رغم تمام تلاش های ضدانقلاب، به دلیل نبود رهبری واحد و غلبه نگرش های نئولیبرال در سطح جهانی که تبعاتی نظیر مصرف گرایی، فردگرایی و ضدیت با ایدئولوژی را در پی دارد، توان انقلاب کردن، ضد جمهوری اسلامی را ندارند ولی نباید دو نکته را نیز فراموش کرد؛ اول آنکه، توده ها با سرکشی خزنده یا با استفاده از ناجنبش هایی همچون زنان، جوانان و روستاییان مهاجر به شهرها توانسته اند امتیازهای زیادی از نظام سیاسی بگیرند و دوم اینکه، ضدانقلاب در ترویج و حمایت از سرکشی خزنده توده ها و شکل دهی به افکار عمومی با استفاده از کانال های ماهواره ای و شبکه های مجازی در مقابل سیاست رسانه ای کهنه و ناتوان رسمی، بسیار قوی و موثر عمل کرده است. |