| فرارو- در حالی که نرخ افسردگی در جوانان رو به افزایش است، پژوهشی گسترده نشان می دهد هدف در زندگی می تواند به عنوان عاملی محافظتی و غیر دارویی، سلامت روان نوجوانان را در بلندمدت تقویت کند. به نقل از سای پست، تحقیقی تازه نشان می دهد که داشتن هدف در زندگی می تواند همچون یک سپر روان شناختی، از نوجوانان در برابر ابتلا به افسردگی در مسیر گذار به بزرگسالی محافظت کند. یافته ها حاکی از آن است که پرورش حس هدفمندی در سال های نوجوانی می تواند به عنوان یک راهکار مؤثر و غیر دارویی برای حمایت از سلامت روان در بلندمدت عمل کند. دوره میان نوجوانی و ورود به بزرگسالی، یکی از حساس ترین و پرتلاطم ترین مراحل رشدی انسان به شمار می رود؛ مرحله ای که با تغییرات شدید، عدم قطعیت و فشارهای فزاینده همراه است. هم زمان با این دگرگونی ها، نرخ بروز افسردگی نیز به طور چشمگیری افزایش می یابد. این روند معمولاً ناشی از مجموعه ای از عوامل فیزیولوژیک مربوط به بلوغ، تغییر نقش های اجتماعی و فشارهای آموزشی، شغلی و ارتباطی است که نوجوانان و جوانان با آن مواجه می شوند. افسردگی در این سال های شکل دهنده می تواند پیامدهای طولانی مدتی بر جای بگذارد؛ از تضعیف روابط اجتماعی گرفته تا کاهش بهره وری اقتصادی و افزایش خطر ابتلا به بیماری های مزمن جسمی. به همین دلیل، شناسایی عواملی که بتوانند از جوانان در برابر این پیامدهای منفی محافظت کنند، یکی از دغدغه های اصلی متخصصان سلامت روان است. یکی از این عوامل محافظتی، هدف در زندگی است؛ مفهومی روان شناختی که به معنای احساس معنادار بودن وجود و جهت گیری فرد به سوی اهداف مشخص است. اگرچه بسیاری از افراد به طور شهودی می پندارند که حس هدفمندی با سلامت روان پیوند دارد، اما بررسی علمی این رابطه برای سنجش دقیق تأثیر آن ضروری است. پژوهش های پیشین در میان بزرگسالان میانسال نشان داده بود که هدفمندی با کاهش علائم افسردگی همراه است. با این حال، اطلاعات محدودتری درباره نقش هدف در دوران نوجوانی و تأثیر آن بر سلامت روان آینده در دست بود. آنجلیا آر. سوتین، نویسنده اصلی و استاد دانشکده پزشکی دانشگاه ایالتی فلوریدا، می گوید: گذار از نوجوانی به بزرگسالی از دیرباز دوره ای حساس برای بروز افسردگی بوده و امروز این موضوع بیش ازپیش مشهود است. ما می دانیم افرادی که احساس هدفمندی بیشتری دارند، کمتر دچار افسردگی می شوند؛ اما تاکنون مشخص نبود که آیا این رابطه در سال های نوجوانی نیز می تواند بروز افسردگی را در آینده پیش بینی کند یا نه. برای بررسی این موضوع، پژوهشگران از داده های پیوست گذار به بزرگسالی در مطالعه Panel Study of Income Dynamics استفاده کردند؛ یکی از طولانی ترین طرح های مطالعاتی آمریکا که سال هاست خانواده ها و افراد را برای بررسی شاخص های اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی دنبال می کند. تحلیل این مطالعه بر نوجوانانی تمرکز داشت که بین 17 تا 19 سالگی سطح هدفمندی خود را گزارش کرده بودند. برای جلوگیری از تأثیر افسردگی پیش موجود، افرادی که در آغاز مطالعه معیارهای افسردگی را داشتند حذف شدند. در نهایت 2821 نفر وارد تحلیل شدند؛ شرکت کنندگانی که طی ده سال و تا 28 سالگی، هر دو سال یک بار مورد ارزیابی قرار گرفتند. این نمونه از نظر جنسیت و قومیت متنوع بود و حدود نیمی از آن را زنان تشکیل می دادند. برای سنجش هدف در زندگی، از شرکت کنندگان پرسیده شد که در ماه گذشته تا چه اندازه احساس کرده اند زندگی شان جهت یا هدف دارد. همچنین، افسردگی با استفاده از مقیاس Kessler ارزیابی شد؛ ابزاری استاندارد که میزان اضطراب، بی قراری، بی ارزشی، غم، و احساس فشار روانی را می سنجد. نتایج مطالعه بسیار روشن بود: سطح بالاتر هدفمندی در اواخر نوجوانی، خطر ابتلا به افسردگی را در سال های بعد به طور قابل توجهی کاهش می دهد. به طور دقیق، هر افزایش یک انحراف معیار در احساس هدفمندی، خطر ابتلا به افسردگی را حدود 35 درصد کمتر کرد؛ اثری که طی دوره ده ساله پایدار باقی ماند. این رابطه حتی با کنترل متغیرهایی مانند سن، جنسیت، نژاد، وضعیت اقتصادی دوران کودکی و سابقه تشخیص های روان پزشکی نیز همچنان معنادار بود. نکته مهم اینکه حتی نوجوانانی که سابقه مشکلات روانی داشتند، در صورت برخورداری از حس هدفمندی، کمتر در بزرگسالی دچار افسردگی شدند. سوتین می گوید: بسیاری به طور شهودی باور دارند هدفمندی با سلامت روان پیوند دارد. این مطالعه توانست نشان دهد که این پیوند نه فقط هم زمان، بلکه در یک دوره طولانی مدت نیز وجود دارد. نوجوانانی که احساس هدفمندی بیشتری دارند، در سال های گذار به بزرگسالی کمتر دچار افسردگی می شوند. یافته های مطالعه حاکی از آن بود که این اثر محافظتی برای گروه های مختلف جمعیتی یکسان است؛ تفاوتی میان زنان و مردان، گروه های مختلف نژادی، طبقات اقتصادی متفاوت یا کسانی با سابقه بیماری روانی دیده نشد. این موضوع نشان می دهد هدف در زندگی یک منبع جهان شمول برای محافظت از سلامت روان است. اما چرا هدف این چنین اثرگذار است؟ پژوهشگران چند سازوکار احتمالی را مطرح می کنند. نخست اینکه هدف همچون یک اسکلت روان شناختی عمل می کند؛ ساختاری درونی که نوجوانان را در مواجهه با چالش های هویتی و فشارهای دوران گذار هدایت می کند. هدفمندی باعث می شود فرد در برابر ناکامی ها مقاوم تر شود و انرژی خود را به جای فرو رفتن در نومیدی، به سوی اهداف بلندمدت هدایت کند. هدف همچنین به تنظیم بهتر هیجان ها کمک می کند. نوجوانانی که مسیر و انگیزه درونی روشنی دارند، معمولاً توانایی بیشتری در مدیریت احساسات منفی و حفظ انگیزه نشان می دهند. در کنار این، پژوهش های قبلی نشان داده اند افراد هدفمند کمتر درگیر رفتارهای پرخطر، مانند مصرف مواد، می شوند و سبک زندگی سالم تری دارند؛ رفتارهایی که به طور مستقیم از سلامت روان پشتیبانی می کنند. عامل اجتماعی نیز نقش مهمی دارد: افراد هدفمند معمولاً شبکه حمایتی قوی تر و روابط رضایت بخش تری دارند. احساس پیوند اجتماعی یکی از مهم ترین عوامل کاهش خطر افسردگی است. با وجود یافته های امیدوارکننده، پژوهشگران تأکید می کنند که این مطالعه ماهیتی مشاهده ای دارد و نمی تواند دلیل قطعی ارائه دهد. سوتین می گوید: پژوهش های مداخله ای در دوران نوجوانی لازم است تا مشخص شود تقویت هدفمندی می تواند به طور مستقیم از افسردگی جلوگیری کند یا خیر. او اضافه می کند که تحقیقات آینده باید مکانیزم های دقیق تر را بررسی کند؛ مثلاً اینکه آیا هدف منجر به روابط بهتر، موفقیت تحصیلی بیشتر یا انتخاب های سالم تر می شود. با وجود این محدودیت ها، پیام مطالعه روشن است: کمک به نوجوانان برای یافتن معنا و هدف در زندگی، می تواند نقشی کلیدی در محافظت از سلامت روان آن ها ایفا کند و مسیر گذار به بزرگسالی را ایمن تر و سالم تر سازد. |