| فرارو- سایمون تیسدال ستون نویس روزنامه گاردین به نقل از روزنامه گاردین، تصمیم دولت بریتانیا برای کاهش سطح تبادل اطلاعات با پنتاگون دربارهٔ قایق های مشکوک به حمل ونقل مواد مخدر در آب های کاراییب، شاید در ظاهر اقدامی محدود و فنی به نظر برسد، اما در واقع حامل پیام سیاسی یعنی نارضایتی لندن از بازگشت ایالات متحده به نوعی رویکرد امپریالیستی در دولت دوم دونالد ترامپ است. این موضع گیری زمانی شکل گرفت که واشنگتن طی ماه های گذشته چندین حملهٔ هوایی و مرگبار علیه قاچاقچیان مظنون در آب های ونزوئلا انجام داد؛ حملاتی که به باور شماری از کارشناسان حقوق بین الملل، ناظران سیاسی و گروه های حقوق بشری، مصداق اعدام های فراقضایی و نمونه ای آشکار از نقض اصول بنیادین حقوق بین الملل تلقی می شود. سایه سنگین امپراتورسازی بر کاراکاس؛ بازگشت مداخله گری بی پروا از منظر بسیاری از تحلیلگران، سلسله عملیات اخیر آمریکا بذر یک رویارویی مستقیم با خودِ ونزوئلا را در جغرافیای متشنج منطقه افشانده است. دونالد ترامپ نه تنها تلاشی برای پنهان کردن هدف نهایی اش یعنی سرنگونی حکومت اقتدارگرای به ظاهر چپ گرای نیکولاس مادورو نمی کند، بلکه طبق روال همیشگی با لحنی بی پرده آن را دنبال می کند. هرچند بخش قابل توجهی از جامعهٔ ونزوئلا آرزو دارند دوران مادورو پایان یابد، اما از مداخلهٔ تحمیلی بیرونی و تغییری که با اعمال قدرت یک دولت خارجی رقم بخورد، پشتیبانی نمی کنند. با این حال، کاخ سفید در دولت ترامپ با تکرار روایت هایی دربارهٔ تروریست های مواد مخدر در آمریکای لاتین تلاش می کند به شکلی ساختگی زمینهٔ مشروع سازی ورود به جنگ را فراهم کند؛ روایتی که به باور ناظران، حتی از ابتدایی ترین معیارهای توجیه سیاسی نیز بی بهره است. اما رییس جمهوری آمریکا، با اتکا به جایگاهی که آن را ورای هر قاعده و قید قانونی تصور می کند، چنین می اندیشد که قدرت خودبه خود مشروعیت می آورد؛ همان منطق سلطه جویانه ای که ساکنان مستعمرات آمریکای شمالی زمانی علیه آن طغیان کردند. این رویکرد متکبرانه و توسعه طلبانه، اکنون به یکی از شاخص ترین نشانه های عصر تازه ای از بی قانونی دولتی تبدیل شده است؛ عصری که سایه اش سنگین تر از هر زمان بر سیاست جهانی افتاده است. مفهوم قانون مشترک ، سازوکارهای نهادی و ظرفیت اقدام جمعی برای مواجهه با بحران های فرامرزی رو به زوال گذاشته اند. در اوکراین، ولادیمیر پوتین این بی قانونی را به سطحی تازه رسانده و جهان همچنان در بازداشتن او ناتوان یا بی میل مانده است. دو بحران در حال اوج گیری امروز این چشم انداز تیره را عریان تر می سازند: نخست، احتمال حملهٔ نظامی آمریکا به ونزوئلا؛ حمله ای که دونالد ترامپ، با اعتمادبه نفسی یادآور امپراتورسازان قرن نوزدهم، می تواند هر لحظه فرمانش را صادر کند. دوم، خطر شعله ور شدن دوبارهٔ جنگ ناتمام تابستان میان اسراییل و ایران، همراه با عملیات تازه اسراییل علیه حزب الله در لبنان؛ جرقه ای که این بار می تواند در مقیاسی بسیار گسترده تر زبانه بکشد. دونالد ترامپ، مطابق الگوی همیشگی اش، هیچ طرحی برای فردای بحران در دست ندارد. او برای ادارهٔ ونزوئلای پس از سقوط احتمالی نیکولاس مادورو هیچ چشم انداز واقعی ترسیم نکرده است؛ همان خطای استراتژیکی که جورج دبلیو بوش در عراقِ 2003 مرتکب شد، با این باور ساده انگارانه که دموکراسی پس از جنگ، خودبه خود و تقریباً از دل ویرانه ها متولد می شود. در چنین رویکردی، مردم ونزوئلا و ثبات سیاسی این کشور در اولویت قرار نمی گیرند؛ آنچه وزن تعیین کننده دارد، نفت، گاز، منابع معدنی و البته دستیابی به یک پیروزی آسان و کم هزینه است. طعم تلخ یک سابقه ی فراموش نشدنی: سایهٔ پاناما بر جاه طلبی های تازهٔ واشنگتن این روزها در واشنگتن یادداشتی تاریخی میان سیاست گذاران دست به دست می شود؛ سندی که هشدارهای تلخ و آشنا در دل خود دارد: حملهٔ آمریکا به پاناما در سال 1989 و سرنگونی مانوئل نوریگا، دیکتاتوری که به قاچاق مواد مخدر متهم بود. تجربه ای که اکنون، همزمان با بلندپروازی های تازهٔ دولت دوم دونالد ترامپ، دوباره به موضوع اصلی بحث ها بدل شده است. آن زمان نیز همه چیز بسیار ساده تر از واقعیت جلوه می کرد، اما عملیات عزم راسخ در میدان عمل پیچیدگی های فراوانی داشت: صدها غیرنظامی کشته شدند، جمعی از نیروهای آمریکایی نیز جان باختند و کنترل پاناما به مراتب دشوارتر از برآوردهای اولیه بود. حال، ونزوئلا، کشوری بزرگ تر، درهم تنیده تر و سیاسی تر در صورت تبدیل شدن به هدف بعدی، بی تردید به صحنه ای بسیار سخت تر تبدیل خواهد شد. در روزهایی که بحران پاناما به اوج رسیده بود، من (نویسنده) در محل حضور داشتم و برای روزنامهٔ گاردین از نزدیک گزارش می نوشتم. بسیاری از طرح هایی که نیروهای مهاجم با دقت طراحی کرده بودند، مطابق نقشه پیش نرفت و مجموعه ای از لغزش ها و ناکامی ها رقم خورد؛ اتفاقاتی که احتمال تکرارشان در شرایط پرتنش امروز کاملاً وجود دارد. در سال 1989، دولت جورج بوش برای نمایش جدیت خود در جنگ با مواد مخدر به شدت نیازمند یک موفقیت سریع بود؛ جنگی که به مهر سیاسی دولت او تبدیل شده بود و باید با یک پیروزی نمایشی تقویت می شد. نوریگا، که سال ها به عنوان منبع اطلاعاتی سازمان سیا فعالیت کرده بود، از حجم قابل توجهی از پشت پرده های محرمانه آگاه بود و همین دانسته ها برای بوش تهدیدی جدی به شمار می آمد، زیرا افشای آن اسرار می توانست هزینه های سیاسی سنگینی برای دولتش ایجاد کند. امروز نیز صحنهٔ سیاست آمریکا تکرار همان منطق را نشان می دهد. تلاش دونالد ترامپ برای اهریمن سازی از نیکلاس مادورو کارکردی مشابه دارد: ساختن روایتی تبلیغاتی برای نمایش پیروزی در جنگ با قاچاقچیان مواد مخدر و در عین حال ایجاد فرصتی برای منحرف کردن افکار عمومی از پرونده های دردسرسازی که در تاریک ترین گوشه های گنجهٔ سیاسی او پنهان مانده اند. جهانِ بی لنگر؛ صعود بی قانونی دولتی از خاورمیانه تا شرق آسیا ریشه های بحران بی قانونی همچنان در خاورمیانه زبانه می کشد؛ این بار در محور منازعه ای که اسراییل و ایران در مرکز آن قرار دارند. دولت بنیامین نتانیاهو، دولتی که رفتار و تصمیم گیری اش آشکارا بر خشونت متکی است و از هرگونه مصالحه گریزان می باشد، پس از آتش بس شکنندهٔ غزه هنوز به اجرای کامل آن تن نداده و در جست وجوی اهداف تازه حرکت می کند. موج بی پیشینهٔ حملات شهرک نشینان یهودی در کرانهٔ باختری، بازتاب همان منطق ویرانگری است که پیش تر در غزه دیده شد؛ با این تفاوت که این بار نیز تقریباً هیچ نهاد یا بازیگری پاسخ گو نیست. همزمان، اسراییل بار دیگر حملات هوایی به جنوب لبنان را از سر گرفته و مدعی است که ارتش لبنان در اجرای مفاد آتش بس سال گذشته ناکام بوده و حزب الله در حال تجدید قوای نظامی است. امیر تیبون ، تحلیلگر روزنامهٔ هاآرتص، هشدار می دهد: با ادامهٔ این روند، طی هفته های آینده احتمالاً حملات اسراییل به لبنان بار دیگر به جنگی تمام عیار تبدیل خواهد شد. اما بزرگ ترین خطر همچنان تقابل مستقیم ایران و اسراییل است. دونالد ترامپ در ماه ژوئن ادعا کرد که تأسیسات هسته ای ایران کاملاً نابود شده اند ؛ ادعایی که هیچ گاه حقیقت نداشت. نکتهٔ مهم تر آن است که او و بنیامین نتانیاهو از همان زمان بارها تأکید کرده اند که برای حملهٔ دوباره آمادگی کامل دارند. کارشناسان هشدار می دهند که با افزایش نگرانی ها نسبت به توانمندی هسته ای ایران، توقف مذاکرات و بازرسی های سازمان ملل و بازگشت تحریم های سخت گیرانه تر، یک عملیات تازه از سوی اسراییل تقریباً اجتناب ناپذیر جلوه می کند. حمله ای جدید علیه ایران آن هم بدون دلایل کافی و با پشتوانهٔ سیاسی آمریکا تداوم همان الگوی بی قانونی دولتی است که امروز به سنتی خطرناک در سیاست جهانی تبدیل شده است. پرسش اضطراب آور این است: چه نهادی قادر به مهار آن خواهد بود؟ سازمان ملل که سال هاست وزن و اقتدار خود را از دست داده؟ دادگاه های بین المللی که ابزار اجرای احکام ندارند؟ اروپایی که در هراس و سردرگمی فرو رفته؟ یا دولت های عربی که عمدتاً در پی جلب نظر و رضایت ترامپ اند؟ همین چرخهٔ ضعف و انفعال ممکن است در سناریوهای دیگر از حملهٔ احتمالی چین به تایوان گرفته تا یورش روسیه به مولداوی یا حتی استونی یک بار دیگر تکرار شود. این، چهرهٔ جهان امروز است: بی قانونی افسارگسیختهٔ دولتی که اکنون در قالب رقابت شتاب گرفتهٔ تسلیحات هسته ای بروز یافته است؛ رقابتی بی قاعده، بی معاهده و بی بهره از هرگونه خرد جمعی. دونالد ترامپ آزمایش های هسته ای را دوباره آغاز کرده و ولادیمیر پوتین نیز همان مسیر را در پیش گرفته است. شی جین پینگ زرادخانهٔ هسته ای رو به گسترش چین را به نمایش می گذارد، در حالی که بنیامین نتانیاهو زرادخانهٔ اسراییل را همچنان پنهان نگاه می دارد. هند و پاکستان بی وقفه یکدیگر را به نابودی متقابل تهدید می کنند؛ و در کرهٔ شمالی، کیم جونگ اون با شتابی سرسام آور به ساخت سلاح هسته ای ادامه می دهد، گویی فردایی وجود ندارد و شاید، با ادامهٔ این روند، واقعاً فردایی در کار نباشد. در جهانی که قدرت ها به دولت های یاغی تبدیل شده اند، یک حقیقت بی پرده باقی می ماند: این رهبران می توانند جهان را تا مرز نابودی پیش ببرند. |