| فرارو- مارک لئونارد، تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل و مدیر اندیشکده شورای روابط خارجی اروپا به نقل از اندیشکده شورای روابط خارجی اروپا، به گفته دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا، دیدار اخیر او با شی جین پینگ، رییس جمهور چین شگفت انگیز بوده است. ترامپ کارزار انتخاباتی خود را بر وعده اعمال فشار بر بزرگ ترین رقیب ژئوپلیتیک آمریکا بنا کرد، اما واقعیت صحنه سیاست خارجی مسیر دیگری را نشان می دهد. در پکن، جایی که هفته گذشته با گروهی از اساتید برجسته و فرماندهان بازنشسته ارتش گفت وگو کردم، باور غالب این بود که استراتژی بین المللی شی جین پینگ اکنون تثبیت شده است؛ جهانی چندقطبی و روزبه روز گسسته تر در حال شکل گیری است و این معادله به شکلی آشکار به سود چین پیش می رود. پایان جهانی سازی و بازگشت رهبران قدرتمند در نگاه چینی ها، جهان وارد دوره ای طولانی از ضد جهانی سازی شده است. در ظاهر، این روند می تواند برای کشوری که توسعه اش را بر مدل صادرات محور بنا کرده، چالش زا باشد؛ اما در پکن، نشانی از نگرانی دیده نمی شود. رهبران چین بر این باورند که نظم پس از جنگ سرد در تلاش بود یک بازار جهانی واحد ایجاد کند و از طریق مجموعه ای از قواعد و نهادهای مشترک، دموکراسی و حقوق بشر را ترویج دهد. نتیجه اما چیزی کاملاً متفاوت بوده است. به جای یک بازار یکپارچه، جهان اکنون به سه بلوک اقتصادی منطقه ای متمایز تقسیم شده است: آمریکای شمالی تحت رهبری واشنگتن که مکزیک و کشورهای آمریکای مرکزی را نیز در بر می گیرد؛ حوزه اروپایی که هنوز در تلاش است تعریف و ستون بندی تازه ای برای خود ارائه دهد؛ و حوزه وسیع تری تحت نفوذ چین که شامل اعضای آسه آن، بخش های گسترده ای از آمریکای جنوبی، بسیاری از کشورهای آفریقایی و سایر بخش های جنوب جهانی می شود. از نگاه چین، این جهان تکه تکه و چندقطبی نه تهدید، بلکه فرصتی است که توازن قدرت را به تدریج به سود پکن تغییر می دهد. چینی ها معتقدند که به جای گسترش دموکراسی و حقوق بشر، جهان به سمت اقتدارگرایی و شکل های بسته تر دموکراسی در حرکت است. جهانی سازی قرار بود به معنای چیرگی حقوق فردی بر حاکمیت ملی و برتری دموکراسی لیبرال بر اقتدارگرایی باشد. اما همان طور که مسئولان و تحلیلگران چینی تاکید می کنند، امروز این حاکمیت ملی است که به طور مداوم بر مقوله حقوق بشر غلبه پیدا می کند. حتی ایالات متحده نیز اکنون نشانه هایی از گرایش های اقتدارگرایانه بروز می دهد و همین امر باعث شده بسیاری از دولت های اقتدارگرا یا مستعد اقتدارگرایی در سراسر جهان احساس امنیت و اعتماد به نفس بیشتری کنند. در نهایت، مخاطبان چینی من بر این باورند که گسست اقتصادی و چرخش جهانی به سمت اقتدارگرایی، زمینه را برای نوعی سیاست ورزی جدید فراهم می کند؛ سیاستی مبتنی بر جاه طلبی و شخصیت رهبران می باشد.در این چشم انداز، پیامدهای ژئوپلیتیک دیگر صرفاً از ساختارهایی چون جغرافیا، موازنه قدرت یا منابع ناشی نمی شود؛ بلکه بیش از هر چیز تابع کنش ها، تصمیم ها و تعاملات فردی تصمیم گیرندگان است. منافع شخصی جای منافع ملی را می گیرد. توافق های کوتاه مدت جای پیمان ها و چارچوب های رسمی را پر می کند. و فرد بار دیگر بر ایدئولوژی کلان پیشی می گیرد. نتیجه چنین روندی آن است که روابط بین الملل امروز بیش از هر زمان دیگری رنگ وبویی شخصی و غیرقابل پیش بینی یافته است. در آن دوران، سرنوشت جهان به اراده تزار نیکلای دوم، قیصر ویلهلم دوم و امپراتور هابسبورگ، فرانتس یوزف، گره خورده بود. اکنون نیز نقش مشابهی را چهره هایی چون دونالد ترامپ، شی جین پینگ، نارندرا مودی نخست وزیر هند، محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه و دیگر رهبران با سبک رهبری شخصی ایفا می کنند. ترامپ، موتور محرک عصر جدید رقابت قدرت ها به باور ناظران چینی، عامل شتاب دهنده این روند، شخص ترامپ است. در نگاه آنان، شعار اول آمریکا ی او دو هدف را دنبال می کند. نخست، ایجاد ترتیبات امنیتی منطقه ای که در آن آمریکا نقش مدیریت کلان را حفظ می کند، اما بار مهار قدرت های رقیب را به دوش دیگران می گذارد. اروپایی ها مسئول مهار روسیه می شوند؛ ژاپن و استرالیا سهم بیشتری در مهار چین بر عهده می گیرند؛ و اسراییل و دولت های خلیج فارس در برابر ایران صف آرایی خواهند کرد. در چنین چارچوبی، ترامپ می تواند به هدف دوم خود یعنی برقراری روابط شخصی و انجام معامله با رهبران بزرگ دیگر بپردازد. چین طبعاً از چنین چینشی استقبال می کند؛ کشوری که سال هاست خود را برای جهانی پرآشوب و کم ثبات آماده کرده است. در پکن حتی برخی این لحظه را فرصتی تاریخی می دانند: فرصتی برای دستیابی به توافقی با ترامپ بر سر تایوان؛ توافقی که شاید در ازای وعده ای مبهم برای حفظ ثبات در سایر بخش های نظم امنیتی منطقه به پایان استقلال این جزیره بینجامد. با این حال، تقسیم جهان به حوزه های نفوذ پیامدهای سنگینی به همراه دارد: از رقابت بی امان در حوزه فناوری گرفته تا گسترده شدن اشکال نوین اعمال صلاحیت فرامرزی و تحریم های ثانویه. همین چشم انداز است که چین را واداشته طی سال های اخیر آسیب پذیری های آمریکا را با دقت بررسی کند و نقاط فشاری را بیابد که می تواند در لحظه مناسب از آنها استفاده کند. نمونه روشن این رویکرد، اعمال کنترل های صادراتی چین بر فلزات کمیاب بود؛ اقدامی که واشنگتن را غافلگیر کرد و آن را به میز مذاکره کشاند. این فشار هدفمند در نهایت زمینه را برای رسیدن شی جین پینگ و دونالد ترامپ به توافقی مطلوب فراهم آورد. با وجود این که چین در عرصه خارجی با اعتماد به نفس ظاهر می شود، بسیاری از مخاطبان من در پکن به نشانه هایی از ضعف و شکنندگی در داخل اشاره کردند. رشد اقتصادی به تدریج کاهش یافته، اعتماد مصرف کنندگان در سطحی پایین قرار دارد و بدهی سنگین دولت های محلی همچنان یکی از معضلات اصلی است. یکی از مضامین پرتکرار در گفت وگوها، فروپاشی خوش بینی بود. موضوع دیگر اینولوشن بود: رقابت فرساینده میان شرکت های چینی که قیمت ها را آن چنان پایین آورده که به نوعی رکود تورمی منجر شده است. این شرایط به گسترش مصرف گرایی افراطی (برای نمونه خودروهای برقی که ظرف چند ماه نیمی از ارزش خود را از دست می دهند)، رقابت شدید آموزشی و حس دویدن برای درجا زدن در میان بخش بزرگی از نیروی کار انجامیده است. افراد در طبقات مختلف اجتماعی احساس گرفتارشدگی و اضطراب دارند؛ به ویژه نسل جوان دیگر باور ندارد که آینده ای بهتر از نسل پیش از خود خواهد داشت. |