| گاهی بزرگی یک خبر، خود به کار صحت سنجی آن می آید. در سفر اخیر رییس مجلس به پاکستان، خبری از یک پیشنهاد در حوزه روابط خارجی مطرح شد که اگر جدی باشد، می تواند در عرصه مسائل منطقه تکان دهنده باشد. به گزارش هم میهن، رسانه ای پاکستانی به نام جیو در پی مصاحبه ای که با محمدباقر قالیباف داشت اعلام کرد، رییس قوه مقننه ایران، از تمایل تهران برای پیوستن به پیمان دفاعی عربستان سعودی و پاکستان خبر داده است. به نوشته ایرنا، قالیباف گفت که ایران را نیز می توانند به این معاهده اضافه کنند. وی تاکید کرد: کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی نیز همانند ناتو باید یک ارتش مشترک تاسیس کنند. رییس قوه مقننه ایران درباره اوضاع غزه نیز هشدار داد: اعزام نیرو از سوی اعضای کشورهای سازمان همکاری اسلامی به غزه نباید منجر به تقویت تسلط رژیم صهیونیستی شود. وی تاکید کرد: بنابراین هر کشوری از جمله پاکستان اگر نیرو به غزه بفرستد هدف آن فقط و باید حفاظت از فلسطینیان و کمک به غزه باشد. این البته اولین اظهارنظر این چنینی درباره پیمان دفاعی عربستان و پاکستان نیست. به نوشته انتخاب، سرلشکر یحیی رحیم صفوی - فرمانده پیشین سپاه و مشاور عالی فرمانده کل قوا - با اشاره به انعقاد این پیمان دفاعی میان عربستان و پاکستان، تأکید کرد: این پیمان را مثبت ارزیابی می کنیم. پاکستان اعلام کرده کشورهای دیگر هم می توانند به این پیمان بپیوندند و پیشنهاد می کنم ایران هم به این پیمان بپیوندد. خبر صحبت قالیباف در این باره، در رسانه های فارسی چرخید و البته در فضای رسانه ای انگلیسی زبان نیز، رسانه ای مثل المیادین که به ایران نزدیک است و نیز امواج مدیا که به همان نسبت تمرکزی ویژه بر مسائل ایران دارد، آن را منتشر کردند؛ البته در این میان، محمد مدثر تیپو، سفیر پاکستان در ایران، در مصاحبه ای با تابناک، پاسخی محتاطانه به سؤالی درباره امکان پیوستن ایران به این پیمان داد: این موضوع یک مسئله فنی است. به نظر من باید نشست و در این خصوص فکر کرد و راه هایی پیدا کرد. دولت ها باید در این خصوص بنشینند و صحبت کنند. او همچنین در پاسخ به سؤالی درباره امکان تحقق ایده ناتوی اسلامی نیز به همین شکل جواب داد: پاکستان یک قدرت نظامی بسیار مهم و استراتژیک در منطقه است و کمک های زیادی به امنیت و ثبات منطقه ای کرده است. پاکستان در این زمینه در خاورمیانه ایفای نقش کرده است و خواستار پایان درگیری ها بوده است. وقتی ایران مورد حمله قرار گرفت، از حقوق ایران دفاع کردیم. پاکستان تلاش کرده تا بین کشورهای اسلامی ایجاد همکاری کند. هر اقدامی که به صلح و امنیت منطقه ای کمک کند و درگیری ها را کاهش دهد مورد استقبال پاکستان است. به عبارتی در پاسخ به هر دو سؤال، سفیر پاکستان نه پاسخ مثبت و نه پاسخ منفی داد؛ اما ماجرای پیوستن ایران به چنین پیمانی یا تشکیل چنین ائتلافی، چقدر جدی است؟ یا به تعبیر بهتر به این سؤال می توان پرداخت که ماجرا چقدر امکان جدیت دارد؟ پیش از بررسی این موضوع، لازم است اصل پیمان دفاعی ریاض و اسلام آباد بررسی شود. داستان توافق اسلام آباد و ریاض چیست؟ اصل ماجرا چیست؟ 17 سپتامبر، 26 شهریور سال جاری اعلام شد عربستان سعودی و پاکستان پیمان دفاع راهبردی متقابل امضا کرده اند، پیمانی امنیتی که طی آن دو طرف متعهد شده اند، هر گونه اقدام تهاجمی علیه یکدیگر را، اقدامی علیه خود در نظر بگیرند. این توافق در سفر شهباز شریف، نخست وزیر پاکستان به ریاض و در دیدار او با محمد بن سلمان، ولیعهد و حاکم دوفاکتوی عربستان سعودی امضا شد. دو کشور، البته دهه هاست روابط عمیق اقتصادی، سیاسی، امنیتی و البته مذهبی با یکدیگر داشته اند. سابقه همکاری نظامی بین این دو به دهه 1960 برمی گردد. کمتر از دو دهه پس از استقلال پاکستان از قلمرو هندوستان در سال 1947، این کشور که اساساً بخشی از فلسفه تعیین قلمرو آن به دین اسلام برمی گشت، در میانه چالش های جنگ داخلی یمن و نگرانی عربستان سعودی از ورود مصر به این درگیری، سربازان خود را به جبهه های سعودی فرستاد. از آن زمان تا امروز، پاکستان به کار آموزش نیروهای نظامی سعودی نیز پرداخته است و چیزی بین 8 تا 10 هزار نیرو برای ریاض تربیت کرده است. در مقابل عربستان سعودی نیز در دهه 1970 به تأمین مالی برنامه هسته ای پاکستان پرداخته است. از سوی دیگر، زمانی که نواز شریف در طول دوران نخست وزیری ژنرال پرویز مشرف، از پاکستان بیرون رفت، عربستان به او پناه داد و به روایتی، ملک فهد مانع از صدور حکم اعدام برای او در پاکستان شد. خودداری های پیشین پاکستان البته در تمام این سال ها، پاکستان یک نگرانی مهم از رسمیت بخشیدن به چنین همکاری هایی در بُعد نظامی داشته است: ایران. بخش مهمی از ادراک تهدید عربستان سعودی در طول سال های اخیر به ایران مربوط بوده است و ایران نیز خود را در مقابل عربستان می دیده. اسلام آباد نگران این بود که اگر به طور رسمی چنین معاهده ای با عربستان امضا کند، بین خود و ایران تنش ایجاد خواهد کرد، به عنوان کشوری همسایه که جمعیت عظیم شیعه آن نیز اتصالات مذهبی خود را به ایران دارند. به همین لحاظ بود که در سال 2015، نواز شریف که دوباره به قدرت بازگشته بود، درخواست ریاض برای پیوستنش به ائتلاف علیه حوثی های یمن را نپذیرفت، چه آنکه آن جا نیز، موضوع تقابلی بین عربستان و ایران بود و اسلام آباد حاضر نشد خطر این تقابل را قبول کند. در سال 2019، هند مفاد قانون اساسی اش مربوط به وضعیت ویژه کشمیر را لغو کرد تا آتش زیر خاکستر تنش بر سر این قلمرو بین دهلی نو و اسلام آباد، دوباره داغ شود اما در مقابل خودداری پاکستان از ورود به جنگ یمن، ریاض درخواست حمایت سیاسی عمران خان، نخست وزیر وقت پاکستان را بی پاسخ گذاشت. پرهیز اسلام آباد از تقابل جدی با تهران و البته پرهیز متقابل ایران از همین تقابل، در تنش های مرزی دو طرف نیز مشخص است. مرز مشترک دو کشور به لحاظ فعالیت گروه های شبه نظامی مرز ناامنی به حساب می آید و در آن ایران پاکستان را متهم می داند که به گروه های تروریستی ضدایران در خاک خود پناه داده است. پاکستان نیز، البته اتهام متقابلی را متوجه ایران می داند، هرچند میزان فعالیت های تروریستی در محدوده استان سیستان و بلوچستان ایران بسیار بیشتر و جدی تر بوده تا اتفاقات مشابه در بلوچستان پاکستان. این تنش ها در سال 1402 به زدوخوردی هم منجر شد که در آن، ایران مواضع این گروه ها را در پاکستان هدف گرفت و پاکستان نیز به خاک ایران حمله ای کرد که آن را به عنوان مقابله با گروه های تروریستی ضد پاکستان در ایران توجیه کرد؛ اما دو کشور به سرعت تنش را متوقف کردند و روابط را به وضعیت عادی برگرداندند. انگیزه های ریاض و اسلام آباد نکته ای که در میان ادعای پیوستن ایران به این پیمان را تعجب آور می کند، در بخشی از فلسفه امضای این توافق از سوی عربستان است. عربستان سعودی، سال ها بوده که جدی ترین تهدید نظامی علیه خود را در تهران می دیده. زمانی که ریاض در یمن درگیر بود، ایران از یمن حمایت می کرد و در همان روند، در سال 2019، به تأسیسات نفتی آرامکو حمله شد و برخلاف انتظار عربستان سعودی، آمریکا هیچ واکنشی علیه تهران نشان نداد. از سال ها پیش در تحلیل راهبرد دفاعی ایران اشاره می شود که اگر آمریکا ایران را هدف بگیرد، یکی از ابزارهای مقابله تهران، هدف گرفتن متحدان آمریکا در منطقه خواهد بود و عربستان در صدر این فهرست قرار دارد. در جنگ 12 روزه اسراییل و ایران نیز، وقتی آمریکا وارد شد و تأسیسات هسته ای ایران را بمباران کرد، ایران پایگاهی از ایالات متحده را در قطر هدف گرفت. قطر البته بین دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس رابطه بهتری با ایران دارد اما به هر حال، این اقدام، نمودی از همان تحلیل قدیمی بود. ریاض البته در سال های اخیر، راهبرد خود را در قبال ایران تغییر داده و روند امن تری را با بهبود روابط در پیش گرفته است. یکی از انگیزه های ریاض در روند بهبود روابطی که البته با وساطت چین انجام شد، کاهش همین خطر ترکش های تقابل ایران و آمریکا بود؛ اما احتمالات نگران کننده همچنان حذف نشده اند. در سمت مقابل نیز البته، درگیری تازه هند و پاکستان در کشور در ماه مه سال جاری میلادی، انگیزه اسلام آباد را افزایش داد؛ به خصوص که در این درگیری، هند سطح تنش را به سرعت بالا برد و پایگاه های هوایی پاکستان را هدف گرفت و در مقابل نیز پاکستان ناچار شد به سرعت آتش بس پیشنهادی واشنگتن را بپذیرد. این سابقه، نگرانی مؤثری در ذهن پاکستانی هایی می گذارد که درگیری دوباره با هند، زمانی در آینده دور یا نزدیک را احتمالی بسیار قوی می بینند. حمله به دوحه آنچه توانست پوشش کافی به این تصمیم برای عربستان سعودی و پاکستان بدهد حمله ای دیگر به دوحه بود؛ نه حمله تهران. اسراییل 9 سپتامبر، 18 شهریور، دوحه را هدف بمبارانی قرار داد که البته در آن، مقامات حماس مستقر در دوحه کشته شدند. این حمله، در شرایطی بود که این مقامات مشغول مذاکره با اسراییل برای توافق آتش بس جنگ غزه بودند؛ به علاوه، قطر در حالی خاک خود را هدف بمباران می دید که اساساً میزبانی از رهبران حماس را به درخواست ایالات متحده انجام داده بود. دوحه البته از حامیان اصلی حماس بوده و هست اما در سال 2013، در مصاحبه مقامی قطری با رسانه آلمانی اشپیگل اعلام شد که واشنگتن، در سال 2011 و در زمان دولت باراک اوباما، از قطر درخواست کرده پایگاهی برای رهبران حماس ارائه کند تا ارتباط و تماس با این گروه ممکن شود و از سال 2012، در نتیجه همین درخواست، خالد مشعل و دیگر مقامات حماس که به سبب اعمال محدودیت های اسراییل، امکان حضور در فلسطین را نداشتند، به قطر رفتند. دولت دونالد ترامپ البته بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل را مجبور به عذرخواهی کرد و فرمانی برای دفاع از قطر امضا کرد؛ اما اصل این واقعه، نگرانی های دول حاشیه خلیج فارس را درباره آسیب جانبی تنش ها، دوباره بالا برد؛ به خصوص که دو حوزه اصلی کسب درآمد این کشورها، حوزه های انرژی و گردشگری بوده اند و هر دو به شدت در مقابل تهدیدات امنیتی آسیب پذیرند. عربستان در تمام این سال ها، در بحث های مربوط به توافق دفاعی با پاکستان، موضوع را اسراییل و نه ایران عنوان می کرد تا به همان دغدغه های اسلام آباد و دیگران در افکار عمومی اسلامی رسیدگی کرده باشد. حمله اسراییل به دوحه در همین روند، پوشش کافی را به ریاض و اسلام آباد داد که چنین توافقی، به بهانه این نگرانی که البته پایه ای در واقعیت هم دارد، سرانجام حاصل شود. فاصله زمانی اندک بین حمله اسراییل و اعلام این توافق، از 9 سپتامبر تا 17 سپتامبر، خود نشانه ای از این موضوع است. در حاشیه این توافق، البته رسماً بحث بازدارندگی هسته ای ذکر نشده اما مواضع دو طرف، اشاراتی به این نیز داشتند که در دفاع از عربستان سعودی، پاکستان گزینه سلاح های هسته ای را نیز دارد. این ادعا، اگر حقیقت داشته باشد، این پیمان مهم را بسیار جدی تر می کند؛ اما ماجرا چقدر جدی است؟ از همین جا می توان شروع کرد که مقامات پاکستان، کمی بعد از این اشاره، عقب کشیدند. واقعیت محدودیت های پیمان عربستان و پاکستان درباره خود این توافق و امکانات اجرای آن نیز بحث هایی مطرح بوده است که اولین نشانه آن در همین موضع گیری روبه عقب مقامات پاکستانی قابل رؤیت است. برخی تحلیلگران در واکنش به اعلام خبر امضای این پیمان نوشتند که دو طرف، آنقدر که از ظاهر چنین توافقی برمی آید نمی توانند روی آن حساب باز کنند. اندیشکده سلطنتی خدمات متحد برای مطالعات دفاعی و امنیتی مستقر در بریتانیا، در این باره می نویسد: پاکستان عقلاً نباید اعتماد بیش از حدی به این پیمان تازه با ریاض داشته باشد. حمایت اقتصادی ریاض برای اقتصاد شکننده پاکستان حیاتی و هر گونه حمایت سیاسی عربستان سعودی نیز مورد نیاز است؛ اما عربستان سعودی و هند از روابطی کاملاً خود بهره مند هستند و ریاض بدون دلیل کافی این روابط را قربانی نخواهد کرد… به علاوه، سعودی ها باید متوجه باشند که پاکستان تردید بسیاری در این خواهد داشت از سلاحی علیه ایران استفاده کند یا حتی جنگنده هایی مسلح به سلاح هسته ای را برای این هدف در اختیار سعودی ها قرار دهد. به عقیده این اندیشکده، کاربرد اصلی این توافق در افزودن یک لایه پیچیدگی بیشتر و در نتیجه بازدارندگی بیشتر است؛ به عنوان مثال، هند انتظار نخواهد داشت اگر با پاکستان درگیر شود، سربازان یا جنگنده های سعودی را در مقابل خود ببیند اما متوجه این خواهد بود که با حمله به پاکستان، روابط خود با سعودی را در معرض خطر جدی قرار می دهد. از سوی دیگر، اندیشکده مؤسسه خاورمیانه نیز در یکی از تحلیل های خود در این باره تذکر می دهد که سروصداها درباره این پیمان را نباید اینقدر جدی گرفت: تحلیلگران باید کمی در این باره آرام تر پیش بروند. عملی کردن بازدارندگی گسترده، به شدت کار سختی است… هنوز به شدت مبهم است که اسلام آباد به تهدیدات نظامی که عربستان سعودی واقعاً با آن ها مواجه است، چگونه واکنش نشان خواهد داد. به همین اندازه، معلوم نیست ریاض که روابط اقتصادی قابل توجهی با هند دارد، در دور بعدی تبادل آتش هند و پاکستان چگونه عمل خواهد کرد. این مقاله در توضیح بخشی از انگیزه ریاض از امضای این توافق اشاره می کند عربستان سعودی در سایه حمله اسراییل به قطر، دارد به ایالات متحده علامت می دهد که اگر واشنگتن نمی تواند اسراییل را مهار کند که دیگر متحدان آمریکا را بمباران نکند، [ریاض] گزینه های دیگری هم برای شراکت امنیتی دارد. ایران، متحد نظامی عربستان و پاکستان؟ حال با چنین شرایطی، مسئله پیوستن ایران به این توافق را روشن تر می توان بررسی کرد. آیا اساساً امکان چنین توافقی در این مقطع وجود دارد؟ همه شواهد، از جمله روند منتهی به امضای خود این پیمان نیز حاکی از این هستند که چنین ایده ای، چه در قالب پیمانی سه جانبه چه در قالب ایده ناتوی اسلامی، فعلاً شاید در حد رویایی دور از دسترس باشد. هیچ منطق و سابقه ای نمی تواند توجیه کند که در این مقطع، عربستان و پاکستان بخواهند چنین امتیازی به ایران بدهند که تعهدی دفاعی در قبال تهران برای خود بسازند. حتی از زاویه ای دیگر می توان ادعا کرد ایران هم چالش هایی جدی در ارائه چنین تعهدی در سازوکار سیاست خارجی و منطقه ای خود خواهد داشت که امضای توافقی این چنین را برای تهران نیز ناممکن می کند. متحدان بزرگترین دشمن ایران اولین چالش در فلسفه چنین تعاملی است. طبق این ادعا، ایران بناست از اسلام آباد و ریاض تعهد بگیرد که اگر هدف حمله قرار گرفت، این دو به دفاع از او بشتابند. در وهله کنونی، جدی ترین تهدید علیه ایران، از سوی واشنگتن است یا حداکثر از مهم ترین متحد واشنگتن در منطقه یعنی اسراییل. عربستان سعودی و پاکستان، هر دو متحدان ایالات متحده هستند. عربستان سعودی چند سالی است که در تلاش برای امضای توافقات امنیتی بیشتر با آمریکاست و در دوران ریاست جمهوری ترامپ نیز، اقدامات بیشتری در جهت نزدیکی بین دو پایتخت انجام داده است. همین حالا یکی از موضوعات روی میز دو طرف، توافقی امنیتی و دفاعی بین دو طرف است. یکی از سوژه های مورد بحث در این توافق نیز، خواست آمریکا برای عادی سازی روابط عربستان با اسراییل است و در مقابل، شرط سعودی ها در این باره که تعیین تکلیف کشور فلسطین باشد. پاکستان نیز همواره رابطه با واشنگتن را در چارچوب سیاست خارجی خود داشته و اخیراً در دولت ترامپ نیز، با ارائه پیشنهاداتی از جمله شراکت در احداث بندری تازه و نیز توافقی جدید در حوزه مواد معدنی نادر، به دنبال تقویت و گسترش این روابط بوده است. ایالات متحده روابط تجاری و اقتصادی گسترده ای با پاکستان دارد و بزرگترین مقصد محصولات پاکستانی است. همزمان، منبع مهم سرمایه گذاری خارجی در پاکستان نیز هست. ژوییه سال جاری، توافق تجاری دوجانبه ای بین این دو کشور در واشنگتن امضا شد. این توافق در سفر محمد اورنگ زیب وزیر دارایی و اسحاق دار، وزیر خارجه پاکستان به آمریکا منعقد شد. دو طرف در حوزه های امنیتی و دفاعی، نظامی و دیپلماتیک نیز همکاری ها و روابط گسترده ای داشته و دارند. در چنین شرایطی، امضای چنین پیمانی بین این سه کشور یعنی ریاض، تهران و اسلام آباد اعلام آمادگی کنند که در بزنگاه حادثه، یا در مقابل مهم ترین متحد آمریکا در منطقه قرار گیرند، یا در مقابل خود ایالات متحده و با سلاح هایی که بخش عمده ای از آن ها از آمریکا می آید، به مقابله با سلاح هایی که خود آمریکا به کار گرفته بروند. چنین پیمانی برای ایجاد بحران جدی در روابط این دو کشور با متحد مهم شان، حتی نیاز به اجرایی شدن هم ندارد و امضای آن، بلکه گفت وگوی جدی درباره آن کافی است که خشم واشنگتن را برانگیزند؛ به خصوص در دوران رییس جمهوری با خلق وخوی ترامپ. دشمنان دوستان ایران مهم ترین دغدغه پاکستان در این توافق، تنش هایش با هند است. احتمال اندکی می رود که جایی در آینده، این دو کشور دوباره با هم درگیر نشوند. ایران روابط خود را با هند دارد؛ روابطی که باعث شده است ایران در شرق دریای عمان، در نزدیکی پاکستان، دشمن قدیمی این کشور را وارد توافقات تجاری و عمرانی در چابهار کند و به این ترتیب دغدغه ای به دغدغه های پاکستان درباره هند نیز اضافه کند. در دنیای غیرغربی شاید هیچ کشوری به اندازه هند به اسراییل، دشمن مهم ایران در منطقه، نزدیک نیست؛ اما این هم باعث نشده ایران از تعاملات این چنینی با هند صرف نظر کند. درستی یا نادرستی راهبرد ایران در قبال هند خود بحث جداگانه ای است؛ اما امضای چنین پیمانی از سوی ایران، به معنای اعلام آمادگی تهران برای این خواهد بود که ناگهان تمام این تعاملات را کنار بگذارد و به مقابله نظامی با هند برود؛ تبعات چنین تقابلی بر روابط ایران با دیگر متحدان هند به جای خود. از طرف دیگر، مهم ترین دردسر امنیتی عربستان در سال های اخیر در منطقه، از یمن آمده است و هنوز هم بین این دو صلح و صفا برقرار نیست. امضای پیمانی این چنینی به این معنا خواهد بود که ایران در میانه تقابل های ریاض و صنعا، باید در مقابل حوثی های یمن وارد اقدام نظامی شود؛ همان حوثی هایی که ایران مهم ترین حامی شان بوده و هست. چنین چیزی در حد ابتداییات و بدیهیات با تناقض مواجه می شود و همزمان سؤال دیگری درباره روابط ایران و عربستان ایجاد می کند. چرا عدم تعرض نه؟ طبیعی ترین پیامد مطرح شدن چنین ایده ای از سوی تهران این برداشت است که ایران به بهبود روابط خود با عربستان سعودی و تعاملات مثبت سیاسی و حتی نظامی، مایل است. همزمان، ایران و عربستان مدت هاست خود را دو سوی تنش های منطقه دیده اند و تنها اخیراً به لطف تشدید تحرکات منفی، حملات و نسل کشی اسراییل است که دغدغه ای مشترک بین دو پایتخت مهم خاورمیانه ایجاد شده است. اگر وضعیت در منطقه به شکلی تغییر کرده که ایران بتواند تا این حد به عربستان نزدیک شود، چرا ناگهان به مرحله پیمان دفاع مشترک بجهند؟ علاوه بر تعاملات و توافقات بسیار در حوزه های دیگر، در همین حوزه سیاسی و نظامی، ایده امضای پیمان عدم تعرض مدت هاست در ایران مطرح بوده و البته هیچ وقت پیگیری جدی نداشته. چرا ایران با عربستان و بلکه دیگر کشورهای منطقه که نزدیک به عربستان هستند، پیمان عدم تعرض امضا نکند؟ چنین اقدامی تحولی بزرگ در راستای امنیت منطقه و گامی جدی در مسیر بهبود تاریخی روابط بین دو طرف خواهد بود و بخش مهمی از ادراک تهدید دو طرف را کم می کند. چرا ایده های دیگر در توافقات امنیتی در منطقه پی گرفته نشوند؟ اگر تهران آماده است به ریاض تعهد دهد که در دفاع از او وارد عمل شود، چرا همین انگیزه و دغدغه صرف تعاملاتی برای حل تنش های متعدد در دیگر نقاط منطقه، از یمن گرفته تا لبنان نشود؟ چرا استحکام روابط تازه احیاشده افزایش نیابد؟ اگر دلیل و علتی برای عدم مطلوبیت یاعدم امکان هر کدام از این ایده ها وجود دارد، چطور ممکن است با وجود این علل و دلایل، از ایده سنگینی مثل پیمان دفاع مشترک حتی حرف زد؟ چالش احتمالی با قانون اساسی در این میان، یک موضوع دیگر هم بر سر راه چنین ایده ای مانع می افکند. چنین پیمانی، ممکن است اساساً در مسیر تصویب به مانع شورای نگهبان قانون اساسی برخورد کند و به لحاظ داخلی هم ناممکن باشد، چراکه اصل 153 فصل 10 قانون اساسی ایران را می توان حامل ممنوعیت تصویب پیمانی این چنینی با کشورهای دیگر دانست. این اصل می گوید: هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است. با یک تفسیر احتمالی از این قانون، پیمان دفاع راهبردی متقابل، عملاً نیروها و تجهیزات نظامی ایران را در اختیار کشوری بیگانه قرار می دهد و از این رو، این احتمال وجود دارد که امضای چنین توافقی برای دولت، ممکن نباشد؛ هرچند علاوه بر تفسیر متفاوت احتمالی در شورای نگهبان، ممکن است ملاحظه مصالح نهادهای مسئول از جمله مجمع تشخیص را قانع کند که اجازه چنین اقدامی را بدهند، اما با شرحی که رفت، بعید به نظر می رسد استدلالی پذیرفتنی بر پایه مصلحت نیز بتوان برای این ایده عجیب ارائه کرد. تصویرسازی کنش در مجموع، چنین اقدامی برای عربستان سعودی و پاکستان دردسرها و چالش های بسیار ایجاد می کند اما منفعتی هم ندارد. دغدغه ای از ریاض و اسلام آباد با توافق این چنینی با ایران رفع نمی شود، بلکه دغدغه هایی تازه هم برایشان اضافه خواهد شد، چون با طرفی وارد چنین پیمانی می شوند که احتمال بسیار بیشتری برای درگیری در چالشی نظامی دارد و البته، اساساً فعلاً از اهداف اصلی مسیرهای ثبات زدایی در منطقه است. اینکه ایران در معرض چنین فشارها و تهدیدهایی هست، خود یکی از دلایل آن است که دیگرانی مثل عربستان و پاکستان احساس نیاز می کنند، استحکامات امنیتی خود را تقویت کنند. در چنین شرایطی، ذات مطرح شدن این ایده از سوی قالیباف، به نظر در ادامه رفتارهایی در سیاست خارجی است که بیش از کنش واقعی، ارائه تصویری از تلاش و کنش در سیاست خارجی ایران هستند. در عین حال، این حرف از رییس مجلس، دو گزینه احتمالی را پیش رو قرار می دهد: این اقدامی شخصی یا حتی موضعی در لحظه از قالیباف بوده است. در این صورت باید پرسید آیا فردی در جایگاه ریاست مجلس که چند دوره مدعی ریاست جمهوری نیز بوده تا این حد باید نسبت به واقعیت های تاریخی و جاری منطقه بی اطلاع باشد؟ یا آیا میل همواره قالیباف برای اعلام موجودیت در صحنه سیاست خارجی باعث شده چنین ایده ای را مطرح کند تا به نظر برسد سفر او به کشور همسایه در مسیر ایده هایی بزرگ و در جست وجوی دستاوردهایی کلیدی انجام شده؟ آیا ماجرایی شبیه به ماجرای سفر پردردسر او به روسیه در سال 1399 در جریان است؟ این موضع گیری از سوی قالیباف از منظومه راهبردی سیاست خارجی ایران می آید. پس از وقوع جنگ 12 روزه و به خصوص پس از اعلام فعال شدن سازوکار ماشه و بازگشت تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران، دستگاه دیپلماسی ایران، دچار انفعال بوده است و در عین حال، با موضع گیری های پراکنده و اشارات بعضاً ناهمگون، نمایشی از فعالیت اجرا شده است، شاید به این انگیزه که فشارها بر این دستگاه کم شود. به نظر می رسد فعلاً در رابطه با آژانس، در تعامل با غرب، در تعامل با دوستان و دشمنان، مبنا این است اقدام عملی خاصی صورت نگیرد. سخنگوی وزارت خارجه هر هفته همزمان از تمایل وعدم تمایل ایران به گفت وگو با طرف های غربی و مشخصاً آمریکا می گوید. در موضوع اسراییل، مقامات یکی در میان از ضربات حاصل از جنگ می گویند یا از شکست مطلق طرف مقابل و پیروزی تمام عیار ایران. در موضوع گذرگاه زنگزور، رییس جمهور مسعود پزشکیان از مردم و نخبگان می خواهد حساس نباشند. در پرونده سوریه، ایران تماشاچی است. علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی سفر لبنان خود را طوری پی می گیرد که اصل لزوم سفر محل بحث می شود. هرازگاهی هم خبر تحویل سوخوی روسیه به ایران دوباره سرچشمه های اخبار می شود و بعد از هیاهوی بسیار، آرام آرام، بدون هیچ اثری از تحقق، دوباره به دریا برمی گردد. وزارت خارجه نیز فعلاً در استان ها فعال تر است تا کشورها. خارج از ایران و داخل ایران، بسیاری با این سؤال مواجه اند که ایران در عرصه سیاست خارجی و در مواجهه با واقعیت های جدید و چالش های تازه، چه می کند و چه می خواهد بکند؟ بسیاری از ناظران، جواب این سؤال را نمی دانند. |