| 18سالگی برای جوانانی که در بهزیستی زندگی کرده اند، همیشه دشوار بوده است. آن ها باید بعد از پایان دوره نوجوانی مستقل شوند که همین با چالش های بی شماری برایشان همراه است و این موضوع، بهانه نشست تخصصی چالش های فرزندان پس از ترک مراقبت سازمانی شده است. به گزارش شرق، روز گذشته بنیاد خیریه روشنای امید با همکاری گروه مددکاری اجتماعی و انجمن دانشجویی مددکاری، برنامه ای برگزار کرد تا فرصتی برای بازاندیشی در نظام مراقبت از فرزندان بهزیستی و سرنوشت آن ها پس از ترخیص باشد؛ افرادی که در 18سالگی ناگهان از حمایت سازمانی خارج می شوند، بدون آنکه بستر لازم برای زیست مستقل و امن در جامعه برایشان فراهم باشد. در این نشست، مجموعه ای از مدیران، پژوهشگران، روان شناسان و حقوق دانان با نگاهی میان رشته ای، به واکاوی چرخه ای پرداختند که از بی ثباتی عاطفی و دلبستگی ناایمن آغاز می شود و در فقدان حمایت های حقوقی، شغلی و اجتماعی استمرار می یابد. زهرا باوری، مدیرعامل بنیاد روشنای امید، در آغاز از تجربه 10ساله این بنیاد گفت؛ تجربه ای که نشان می دهد فرزندان پس از ترخیص نه تنها نیازمند مهارت های اقتصادی، بلکه بیش از هر چیز محتاج بازآفرینی احساس تعلق هستند. همچنین منصور فتحی، عضو هییت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، با اتکا بر یافته های میدانی در مراکز شبه خانواده، از ساختارهای خشک و غیرمنعطف سازمانی و احساس رهاشدگی پس از ترخیص گفت؛ احساسی که در نبود پیوست حمایتی، بسیاری از این نوجوانان را به حاشیه جامعه می راند. در ادامه هم صالح نقره کار، وکیل دادگستری و مشاور حقوقی بنیاد، با نگاهی حقوقی یادآور شد که حمایت از این گروه، تکلیف حاکمیتی دولت است. او بر ایجاد نظام قانونی مراقبت پس از خروج ، افزایش سن حمایت تا 25سالگی و مشارکت نهادهای مدنی در حکمرانی همکارانه تأکید کرد. بخش دیگر این نشست مربوط به داده های شاهین احمدیان بود؛ روان شناسی که سال ها در این حوزه فعالیت کرده است. او از روان شناسی بی کسی سخن گفت و توضیح داد که ریشه بسیاری از مشکلات فرزندان ترخیص شده در نداشتن پیوند امن انسانی و دلبستگی ایمن نهفته است. احمدیان با اشاره به مفهوم تاب آوری و پادشکنندگی ، تأکید کرد که تربیت مراقبان و مددکاران امن و آموزش ارتباطات انسانی باثبات، می تواند در بازسازی هویت و اعتماد اجتماعی این فرزندان نقشی کلیدی داشته باشد. در پی این صحبت ها، حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر مراقبت و توانمندسازی کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی، بر اهمیت آماده سازی تدریجی فرزندان برای استقلال اجتماعی و عاطفی تأکید کرد و هشدار داد که خروج ناگهانی از مراکز، ریسک آسیب های روانی و اجتماعی را به طور درخور توجهی افزایش می دهد. حمایت عاطفی سن نمی شناسد زهرا یاوری، مدیرعامل بنیاد خیریه روشنای امید ، با نگاهی آسیب شناسانه به تجربه 10ساله این بنیاد در همراهی با جوانان ترخیص شده از سازمان بهزیستی پرداخت. او گفت: سال 1393 با حدود 60 نفر از فرزندان ترخیص شده از بهزیستی مواجه شدیم؛ جوانانی که بدون خانواده از حمایت سازمانی خارج می شدند و با چالش های متعددی در مسیر استقلال روبه رو بودند. در آن زمان تخصص زیادی نداشتیم، اما از طریق گفت وگو با متخصصان و خود بهزیستی، سعی کردیم فرایند درست تری برای دوران پس از ترخیص طراحی کنیم. هدف بنیاد صرفا توانمندسازی اقتصادی نیست، بلکه ایجاد شبکه ای از حمایت های انسانی و عاطفی در قالب شبه خانواده است. ما متوجه شدیم فرزندان پس از 18سالگی فقط به مهارت و شغل نیاز ندارند، آن ها همچنان نیازمند خانواده اند. نیاز به حمایت عاطفی، تعلق و همراهی، سن نمی شناسد. حتی در 40سالگی هم ممکن است انسان نیازمند خانواده باشد . او در بخش دیگری از صحبت هایش به دشواری های اجتماعی و روانی این جوانان اشاره کرد: فرزندان سازمان در مراکز تک جنسیتی بزرگ می شوند و هنگام ورود به جامعه شناخت دقیقی از روابط ندارند. گاه نخستین دوستی ها را معادل ازدواج می دانند و همین باعث بروز چالش های جدی در زندگی شان می شود. به همین دلیل، آموزش های روانی و مهارتی از ضروری ترین خدمات ماست . یاوری با اشاره به تجربه های عینی بنیاد از مراجعات مکرر فرزندان پس از سال ها گفت که بسیاری از آن ها حتی پس از رسیدن به ظاهر توانمندی، در موقعیت های شغلی یا اجتماعی دچار آسیب های تازه ای می شوند: گاهی پسری که فکر می کنیم مسیرش روشن است، در محیط کار مورد سوءاستفاده قرار می گیرد یا دختری که شغل پایداری دارد، ناگهان در بحران عاطفی و روانی فرو می رود. این یعنی هنوز جای خالی یک خانواده واقعی را در زندگی شان نمی توان نادیده گرفت . او در پایان صحبت هایش با اشاره به آمار ترخیص سالانه فرزندان از مراکز بهزیستی گفت که این تعداد در سال های اخیر حدود 400 نفر برآورد می شود: این عدد به نسبت کل کشور عدد بالایی نیست. می توان با سیاست گذاری درست و هم افزایی میان نهادهای دولتی و مدنی، کاری کرد که هیچ کدام از این فرزندان بدون حامی و خانواده جایگزین وارد جامعه نشوند. اگر دست به دست هم بدهیم، می توانیم زنجیره حمایت را پیوسته نگه داریم تا این جوانان که سال ها زیر چتر سازمان بوده اند، در جامعه احساس تنهایی نکنند . سطح پایین خودکارآمدی در کودکان مراکز بهزیستی منصور فتحی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی علامه طباطبایی، در ابتدای سخنان خود با اشاره به پژوهشی کیفی که در بهزیستی شهرستان سیرجان انجام شده است، توضیح داد: در این مطالعه، 15 نفر از دختران بی سرپرست و بدسرپرست با تجربه زندگی در مراکز اقامتی و همچنین 10 نفر از مددکاران اجتماعی و روان شناسان با سابقه بیش از دو سال فعالیت در این مراکز شرکت داشته اند. به گفته فتحی، بررسی داده های این پژوهش نشان داده است دختران ساکن در مراکز شبه خانواده از آسیب پذیرترین گروه های اجتماعی محسوب می شوند؛ زیرا در کنار محرومیت از خانواده، با محدودیت های جنسیتی و اجتماعی مضاعفی روبه رو هستند: نتایج مطالعات داخلی و بین المللی نشان می دهد کودکان و نوجوانان مقیم مراکز مراقبت سازمانی، دچار اختلالات روانی، مشکلات رفتاری و سطح پایین خودکارآمدی هستند. ساختار دلبستگی در این نوجوانان اغلب ناایمن است؛ چراکه تجربه ثبات عاطفی و پیوند پایدار در محیط زندگی شان شکل نگرفته است . فتحی سپس به یکی از مهم ترین چالش های ساختاری اشاره کرد: مقررات و دستورالعمل های سازمان بهزیستی انعطاف پذیری لازم را ندارند. در این آیین نامه ها معمولا 18سالگی به عنوان مرز ترخیص در نظر گرفته می شود، بدون آنکه تفاوت های فردی و میزان آمادگی روانی و اجتماعی هر فرد در نظر گرفته شود. در نتیجه ممکن است نوجوانی که فقط دو سال در مرکز اقامت داشته، در شرایطی مشابه با فردی ترخیص شود که از کودکی در آن فضا زندگی کرده است . او از یکدست نگری در ساختار تربیتی و روزمره مراکز شبه خانواده انتقاد کرد و گفت: زندگی در این مراکز با نظم اجباری و برنامه تکراری همراه است؛ بیدارباش و خواب در ساعت مشخص، انجام وظایف با الگوی ثابت و فقدان حق انتخاب در امور روزمره. بسیاری از دختران شرکت کننده در پژوهش ما احساس می کردند در محیطی پادگانی زندگی می کنند، نه خانه ای شبیه خانواده. عنوان شبه خانواده به درستی انتخاب نشده است؛ چون در خانواده واقعی انعطاف، حق انتخاب و خودمختاری وجود دارد. درحالی که در مراکز، تصمیم ها اغلب از بیرون گرفته می شود و کودکان احساس کنترل شدگی دارند . به گفته او، تمرکز برنامه ها بیشتر بر تأمین نیازهای جسمی است تا روانی و عاطفی: در مراکز بیشتر به خوراک، پوشاک و فضا توجه می شود، اما مسائل عاطفی و روحی کودکان نادیده گرفته می شود. درحالی که آنچه آن ها را برای ورود به جامعه آماده می کند، احساس امنیت روانی و پیوند عاطفی است، نه صرفا سقف و غذا. زندگی در این مراکز اغلب متزلزل و سلیقه ای اداره می شود. به جای برنامه تربیتی مشخص، سبک کار هر مربی متفاوت است؛ گاهی با تغییر یک مربی، همه روابط عاطفی کودکان دچار گسست می شود. همین جابه جایی های پی درپی نیروها، آسیبی جدی به احساس ثبات و اعتماد این کودکان می زند. در برخی مراکز، هر مربی مسئول 15 کودک است، آن هم در شیفت های 24ساعته. این حجم کار نه تنها غیرانسانی است، بلکه مانع از شکل گیری ارتباط مؤثر و مراقبت تخصصی می شود. درواقع ما از مربیان انتظار کار حرفه ای داریم، درحالی که شرایط ساختاری چنین امکانی را فراهم نمی کند. بسیاری از دختران در مصاحبه ها از احساس رهاشدگی پس از خروج از مرکز سخن گفتند. حمایت ها مستمر نیست و هیچ پیگیری نظام مندی پس از ترخیص انجام نمی شود. این جوانان که اغلب گذشته ای ناایمن دارند، در نبود پشتوانه خانوادگی، با ترس از آینده مواجه هستند و احساس می کنند به حال خود رها شده اند . فتحی ادامه داد: در نظام فعلی، خروج از مرکز در سن قانونی 18سالگی نوعی گسست ناگهانی است؛ درصورتی که حتی در خانواده های عادی نیز جوانان در این سن هنوز به استقلال کامل نرسیده اند: واقعیت این است که اگر پسر خود ما در 18سالگی هنوز نیاز به همراهی و نظارت دارد، چگونه انتظار داریم نوجوانی که بدون خانواده بزرگ شده، بتواند از فردای ترخیص به تنهایی زندگی کند؟ . او از مشکلات اقتصادی، اشتغال و مسکن به عنوان بحران های اصلی فرزندان ترخیص شده یاد کرد و گفت بیشتر آن ها در مشاغل کم درآمد یا ناپایدار مشغول هستند و با اجاره خانه و تأمین حداقل معیشت دست به گریبان اند: نبود امنیت شغلی، نداشتن حامی اقتصادی و ضعف مهارت های مالی باعث می شود بسیاری از این جوانان در چرخه ای از وابستگی و آسیب قرار بگیرند . هراس از انگ اجتماعی فتحی همچنین از ترس از افشای هویت به عنوان یکی از مهم ترین معضلات روانی این گروه یاد کرد: بسیاری از نوجوانان از اینکه دیگران بفهمند فرزند بهزیستی اند، هراس دارند. این انگ اجتماعی باعث می شود از ارتباطات اجتماعی و جمعی فاصله بگیرند. تجربه شخصی من هم نشان می دهد حتی در مدارس، خانواده ها گاهی مانع هم کلاسی شدن فرزندان شان با این بچه ها می شوند. این نگرش تبعیض آمیز زخم عمیقی بر اعتمادبه نفس آن ها می زند . فتحی در جمع بندی پژوهش تأکید کرد که سبک زندگی مراکز شبه خانواده نیازمند بازنگری جدی است. دستورالعمل های فعلی باید از حالت یکدست خارج شده و تفاوت های فردی، فرهنگی و روانی در برنامه ها لحاظ شود. او پیشنهاد داد که فرایند آماده سازی برای خروج از مراکز باید از سنین پایین تر آغاز و به صورت تدریجی و مرحله ای انجام شود. او گفت: همان طور که در کشورهای دیگر مراکز بین راهی برای بازگشت تدریجی افراد از شرایط حمایتی به زندگی مستقل وجود دارد، ما هم باید برای فرزندان ترخیص شده چنین مسیر انتقالی طراحی کنیم، با حمایت های روانی، مهارت آموزی و نظارت مددکاران اجتماعی. از شبکه های حمایتی پایدار تا آموزش های مهارت زندگی و ارتباطات اجتماعی؛ همه اینها لازمه عبور ایمن از مرحله ترخیص است. این مسیر نباید ناگهانی و بی برنامه باشد. همان گونه که در پژوهش ها نیز آمده، مشکلات این جوانان فقط مختص ایران نیست. در کشورهایی مانند انگلستان هم نرخ بارداری و اختلالات روانی میان دختران ترخیص شده چند برابر جمعیت عمومی است. اما تفاوت در نحوه مدیریت این دوره گذار است؛ اینکه خروج از مرکز را به صورت تدریجی و همراه با مراقبت های پس از آن انجام دهند . مراقبت؛ یک وظیفه ذاتی برای دولت صالح نقره کار، وکیل دادگستری و مشاور حقوقی بنیاد روشنای امید، در بخش دیگر نشست گفت: سیاست گذاری در این حوزه قابل واگذاری به بخش خصوصی نیست. دولت مکلف است با تخصیص بودجه، ایجاد ساختار نظارتی و تدوین قوانین حمایتی، از این گروه ها پشتیبانی کند. اگر این وظیفه به درستی انجام نشود، می توان آن را مصداق ترک فعل مقامات عمومی دانست . او در ادامه با تفکیک میان دو مفهوم اعمال حاکمیت و اعمال تصدی در قانون اساسی، توضیح داد: اعمال تصدی مثل قراردادها و پیمان ها قابل واگذاری به بخش خصوصی است، اما اعمال حاکمیت، از جمله حمایت از کودکان بی سرپرست، جزء وظایف ذاتی دولت است و نمی توان آن را به نهادهای خیریه سپرد . به گفته نقره کار، سیاست گذاری عمومی در این زمینه باید سه ویژگی اساسی داشته باشد: ارزش محوری، مسئله محوری و استمرار: در ارزش محوری، جامعه باید حمایت از اقشار آسیب پذیر را به عنوان یک ارزش ملی بپذیرد؛ در مسئله محوری، دولت باید با شناخت دقیق مشکلات واقعی، نه صرفا با صدور بخش نامه، وارد عمل شود و در استمرار، هیچ نهادی حق ندارد حمایت را موقت یا موسمی بداند. همان طور که تأمین آب و برق وظیفه مستمر دولت است، حمایت از این فرزندان نیز باید بدون وقفه انجام گیرد. حکمرانی همکارانه یعنی دولت، جامعه مدنی و نهادهای خیریه در کنار هم عمل کنند، نه اینکه یکی جای دیگری را بگیرد. تجربه روشنای امید نشان داده که می توان با ترکیب تخصص مددکاران، حمایت های حقوقی و حضور اجتماعی، الگوی موفقی از همکاری مدنی در دل یک مسئولیت حاکمیتی خلق کرد. سیاست گذار عمومی باید مسئله محور باشد. پیش از هر اقدام، لازم است مسائل واقعی این فرزندان به درستی شناسایی شود. از اشتغال و مسکن گرفته تا تبعیض اجتماعی و نبود پیوست حمایتی، همه نیازمند تحلیل دقیق و چندجانبه اند . او تأکید کرد که سیاست گذاری عمومی باید چندوجهی باشد؛ یعنی دولت، دانشگاه ها، پژوهشکده ها و نهادهای مدنی هم زمان در این فرایند مشارکت داشته باشند: دولت به تنهایی توان حل این معضل را ندارد. باید از ظرفیت نهادهای مدنی، مراکز علمی و خیریه هایی چون روشنای امید استفاده شود تا هم بُعد حمایتی و هم بُعد کنترلی و نظارتی تقویت شود. مطابق ماده 29 آیین نامه اجرایی سازمان بهزیستی (1394)، این سازمان موظف است سازوکار پایش وضعیت فرزندان پس از ترخیص را فراهم کند. اما در عمل این پیوست حمایتی وجود ندارد. به محض 18سالگی، به فرزند می گویند خوش آمدی و خداحافظ! و همین قطع ارتباط ناگهانی بسیاری را در وضعیت پرخطر قرار می دهد . به گفته او، نتیجه این خلأها، هدررفتن سرمایه های انسانی و مالی نهادهای حمایتی است: بسیاری از این فرزندان پس از ترخیص، به دلیل نداشتن شغل، بیمه، مسکن و عزت اجتماعی، در معرض آسیب و حتی بزه دیدگی قرار می گیرند. در پژوهش های قوه قضاییه هم دیده ایم که بخشی از نوجوانان بزهکار، از میان فرزندان ترخیص شده بهزیستی هستند . این وکیل دادگستری در ادامه با اشاره به تجربه خود در همکاری با نهادهای قضایی و وکلای داوطلب گفت که تفاهم نامه ای میان سازمان بهزیستی و اتحادیه کانون های وکلا وجود دارد تا بخشی از خدمات حقوقی به صورت معاضدتی ارائه شود، تأکید کرد: این ظرفیت باید گسترش یابد. هرچه این حلقه حقوقی ضعیف تر باشد، احتمال سقوط این فرزندان به چرخه آسیب بیشتر می شود. یکی از اصلاحات فوری باید افزایش سن حمایت از 18 به حداقل 25سالگی باشد. در این مدت، حمایت می تواند در قالب های مختلف اقامتی، شغلی یا خدمات اجتماعی تداوم داشته باشد. حرف های من گلخانه ای نیست؛ ما باید با شرایط واقعی بودجه کنار بیاییم. اما می توان با استفاده از ظرفیت نهادهای مردمی و سنت های خیریه ایرانی، بخشی از هزینه ها را پوشش داد. پژوهش مؤسسه رحمان نشان می دهد ایران از نظر انگیزه های خیرخواهانه در میان کشورهای دنیا در صدر است. اگر این انرژی مدنی منسجم شود، می تواند جای خالی بودجه های دولتی را پر کند . الگوی دلبستگی ناایمن در این کودکان شاهین احمدیان، روان شناس و عضو هیئت مدیره بنیاد روشنای امید، توضیح داد که مشکلات روانی فرزندان پس از ترک مراقبت سازمانی، اغلب از الگوی دلبستگی ناایمن ریشه می گیرد. او با اشاره به پژوهش های دهه 1950 ورنر و اسمیت ، که پایه گذار مفهوم تاب آوری در روان شناسی بودند، گفت: پژوهش ها نشان دادند برخی از کودکانی که در مراکز نگهداری بزرگ شده اند، با وجود همه محرومیت ها، در بزرگسالی انسان های موفقی شدند. از دل همین مطالعات، مفهوم تاب آوری بیرون آمد: اینکه فرد یاد بگیرد با وجود زخم ها و شکست ها، دوباره برخیزد. ما باید مراقبان و مددکارانی تربیت کنیم که خودشان شخصیت های امن باشند؛ کسانی که بتوانند رابطه باثبات و پاسخ گو با این بچه ها برقرار کنند. اگر مربی خودش مضطرب و ناپایدار باشد، نمی تواند دلبستگی ایمن ایجاد کند . او از نمونه هایی گفت که هنوز پس از سال ها، فرزندان سابق بهزیستی با کارکنان بازنشسته سازمان تماس می گیرند و آنان را پناه روانی خود می دانند: این افراد همان شخصیت های دلبسته ایمن هستند؛ کسانی که در زندگی بچه ها ماندگار می شوند، چون همیشه پاسخ گو و قابل اعتمادند. ما معمولا جامعه را به قضاوت و انگ زنی متهم می کنیم، اما واقعیت این است که این رابطه دوطرفه است. جامعه هم گاهی تجربه تلخ از رفتارهای نادرست دارد. پس باید هر دو سوی رابطه را ترمیم کنیم؛ هم جامعه را آگاه تر کنیم و هم اعتماد عمومی به این فرزندان را بازگردانیم . به باور او، یکی از مؤثرترین راه ها برای کاهش قضاوت و تبعیض، نشان دادن داستان های موفقیت این فرزندان در رسانه هاست: جامعه وقتی داستان منفی می شنود، آن را در ذهنش نگه می دارد. باید موفقیت ها را برجسته کنیم تا حافظه جمعی متعادل شود. همان قدر که شکست ها دیده می شوند، موفقیت ها هم باید دیده شوند . هیچ سیستمی جایگزین خانواده نیست حمیدرضا الوند، مدیرکل مراقبت و توانمندسازی کودکان و نوجوانان بهزیستی، در سخنان خود بر اهمیت انتقال تجربیات و آموزش های تخصصی به دیگر مراکز تأکید کرد و گفت که این اقدامات می توانند الگویی علمی برای تربیت و توانمندسازی مربیان در سراسر کشور باشند، مشروط بر آنکه فرایندها صرفا براساس تجربه فردی یا سنت های موجود نباشد. الوند بر لزوم احترام به دانش و تجربه نیروهای متخصص حاضر در این حوزه تأکید کرد و یادآور شد که چنین احترامی نه تنها به کاهش خستگی کارکنان کمک می کند، بلکه ارزش کار حرفه ای و تخصصی در سیستم های شبه خانواده را تقویت می کند. او گفت که سیستم های مراقبتی نباید فقط به مدیریت کوتاه مدت بحران ها محدود شوند، بلکه باید مسیر مستمر و هماهنگی شده ای برای حمایت عاطفی، اجتماعی و علمی از فرزندان ترخیص شده فراهم کنند. به گفته او، هرچند هیچ سیستمی نمی تواند جایگزین خانواده طبیعی شود، اما یک شبکه حمایتی مستمر می تواند خلأ اجتماعی و عاطفی این کودکان را کاهش دهد و آن ها را در جریان زندگی مستقل شان تنها نگذارد. الوند تأکید کرد که مدل ها و تجربیات این مراکز می توانند به عنوان نمونه ای علمی و عملی برای دیگر نهادهای مشابه کشور استفاده شوند و مسیر توسعه آموزش مربیان و طراحی برنامه های حمایتی در سطح ملی را تسهیل کنند. |