| در حالی که هرکس می تواند با چند واژه پیچیده و دوربینی روشن، خود را کارشناس بنامد و محتوا تولید کند، تصمیم اخیر چین برای محدود کردن تولید محتوای جدی به دارندگان مدارک دانشگاهی برای ما یادآور وضعیتی است که در ایران شاهدیم؛ تکثیر بلاگرهای بدون تخصص در حیطه های علمی یا تجربی که به رواج گفتارهای بی اساس دامن زده اند. به گزارش ایسنا، در حالی که دولت چین تصمیم گرفته از این پس تنها دارندگان مدارک دانشگاهی، اجازه تولید محتوا درباره موضوعات تخصصی در فضای مجازی را داشته باشند، در ایران تقریباً هیچ حد و مرزی برای این کار وجود ندارد. اینجا، هرکسی با یک گوشی، میکروفون و چند جمله قصار می تواند در نقش کارشناس، روان شناس یا حتی پزشک ظاهر شود؛ بی آن که مسئولیت گفته هایش را برعهده بگیرد. مهم ترین رکن در چنین فضایی دیده شدن و صرفا رعایت الگوریتم هایی برای وایرال شدن است؛ در واقع هرچه واکنش و بازدید بیشتر باشد، محتوا موفق تر تلقی می شود. این نوع تولید محتوا که معمولا با اقبال کاربران مواجه می شود، باعث رشد محتواهای بی پایه و اساس شده؛ الگویی که مشابه یک ویروس صرفا تکثیر می شود و خروجی محتوایی است که نه با هدف آگاهی بخشی، بلکه صرفاً برای رقابت با سایر صفحه های مجازی ساخته می شود. صحبت درباره بلاگرها و اینفلوئنسرهایی که دیگر می توان از آنها با عنوان یک پدیده یاد کرد، موضوعی گسترده است که ایسنا هم در گزارش هایی به آنها، عطشی که برای دیده شدن دارند و محتواهای بی ارزشی که تولید می کنند پرداخته است. همان هایی که با عنوان بلاگر سبک زندگی و به واسطه موقعیت هایی مانند ازدواج یا بچه دار شدن به یکباره مطرح شدند، بر موجی از تولید محتوای زرد سوار شده و تا جایی که توانستند از این محل درآمدزایی کردند. تغییر سناریو از خرید جهیزیه به طرحواره های روانشناختی! اما حالا دیگر به جای نمایش جهیزیه، تهیه ولاگ سفر و ماجرای به دنیا آمدن بچه، نوبت به جملات سنگین و واژه های تخصصی رسیده است. آنچه لازم است به آن توجه کنیم، تولد بلاگرهای بدون تخصص در حوزه های تخصصی است. کسانی که ابتدا رگ خواب مخاطب را پیدا می کنند، یک رینگ لایت می خرند، مقابل دوربین می نشینند و شروع به صحبت می کنند. آنها از طرحواره های روانشناختی تا تربیت کودک، برطرف کردن مشکلات زناشویی و مصرف انواع دارو برای رفع مشکلات سلامتی و... محتواهایی تولید می کنند که در ظاهر عمیق و پرمعنا به نظر می رسد، اما از دهان کسانی خارج می شود که علم و تخصص کافی ندارند و به لحاظ ارزشمندی تفاوتی با تولیدات یک بلاگر سبک زندگی ندارد. ویدیوهایی که به مدد یک لحن آرام، کلمات ثقیل، افکت های تصویری و موسیقی متن به خورد مخاطب داده می شود و در خوشبینانه ترین حالت اگر بیننده این نسخه واحد برای همه را در زندگی خود پیاده نکند، اما در نهایت دچار یک توهم دانایی می شود و می تواند همان محتوای بی اساس را دهان به دهان به سایرین انتقال دهد. تعداد فالوور مبنای اعتماد این موج تازه نشان می دهد میل به دیده شدن دیگر محدود به نمایش زندگی شخصی نیست؛ حالا حتی مفاهیم علمی، روان شناختی و... هم سوژه ای برای خودنمایی شده اند. درواقع اقتصاد توجه پدیده ای به وجود آورده که در آن همه چیز فدای بازدید بیشتر می شود. هدف، دیگر انتقال مفاهیم درست نیست، بلکه باید بر موجی از اطلاعاتی سوار شد که مخاطب دوست دارد آنها را بشنود و پیرامون آنها به دنبال معادل سازی در زندگی خود بگردد. در چنین فضایی، مفهوم تخصص به مرور کم اهمیت می شود. دیگر تحصیلات و تجربه تعیین کننده میزان مقبولیت نیست بلکه توانایی در جذب مخاطب به فرد اعتبار می بخشد؛ هرچه پرفالوورتر، محبوب تر! همین تغییر، بحران مرجعیت را رقم می زند چون دیگر مشخص نیست چه کسی مرجع واقعی است و بر اساس مستندات صحبت می کند و چه کسی صرفا به دنبال دیده شدن است. پادکستِ خودت را بساز! در این بین رشد پادکست ها در چند سال اخیر را هم می توان ادامه همان جریان یادشده دانست. همان هایی که دوست نداشتند یا راحت نبودند مقابل دوربین بنشینند و صحبت کنند، ترجیح دادند در اتاقی کوچک پشت میکروفون بنشینند، بیانیه بدهند، از هر دری سخن بگویند و در نهایت اگر بخواهند خیلی حرفه ای رفتار کنند، برای صحبت هایشان منبع معرفی کنند؛ منبعی که البته یک بخش خاص و گزیده از آن را می خوانند و مخاطب حتی نمی داند آن نویسنده معتبر، از چه مسیر و با بیان چه استدلال هایی به چنینن نتیجه ای رسیده است که پادکستر برایش تعریف می کند. اقبال به این پادکست ها نشان می دهد مخاطب ایرانی دوست دارد مباحث تخصصی را دنبال کند، اما اغلب وقت یا حوصله خواندن منابع طولانی و متنوع را ندارد. به همین دلیل، به نسخه های کوتاه و جمع وجور محتوا روی می آورد؛ پادکست هایی که با چند جمله کوتاه، خلاصه ای از اطلاعاتی را که فرد می خواهد به او ارائه می کند، اما معلوم نیست اصلِ داستان واقعا همان چیزی باشد که آنها می گویند یا ابعاد بیشتری هم وجود دارد. در شرایطی که کادوپیچ کردن کلام از درستی آن مهم تر است، برخی به طور ناخودآگاه به محتوای قشنگ اما بی پایه تمایل بیشتری پیدا می کنند. مخاطب ایرانی امروز به دنبال چیزی است که شنیدنش آسان باشد، پاسخ سریع بدهد و حس خوبی ایجاد کند. لحن مطمئن و جملات ثقیل، مرجعیت موقت می سازند و مخاطب ناخودآگاه اعتماد می کند. توهمِ دانایی و انتشار آن با چنین اوصافی تصمیم دولت چین برای محدود کردن تولید محتوا به افراد دارای مدرک دانشگاهی شاید شبیه به سانسورِ چندصدایی به نظر برسد، اما از زاویه ای دیگر و از نگاهی خوشبینانه می توان آن را در جهت بازگرداندن اعتبار به محتواهای تخصصی دانست؛ روندی که برای جلوگیری از گمراهی مخاطب صورت می گیرد. در ایران اما شرایط کاملاً متفاوت است. اینجا هیچ معیار مشخصی برای سنجش صحت یا اعتبار محتوا وجود ندارد و هرکس با چند جمله زیبا، یک تصویر مرتب و فن بیان قوی می تواند خود را مرجع فکری معرفی کند. نتیجه این است که محتواهای بی پایه و اساس با سرعت زیادی منتشر می شوند و واقعیت کم کم بی معنا می شود. در چنین فضایی، مرز میان آگاهی و نمایش به سادگی از بین می رود و آنچه باید حاصل تخصص و پژوهش باشد، به نمایشی از دانایی تبدیل می شود. برخی از بلاگرهای ایرانی در حال تجربه شکلی متفاوت از دموکراسی تولید محتوایی هستند که کسی بر صحت آن نظارتی ندارد. شبکه های اجتماعی با سرعتی سرسام آور مرجعیت می سازند. امروز یک بلاگر روانشناسی، الهام بخش می شود و فردا یک پادکسترِ حقوقی و این چرخه بی پایان تولید و مصرف محتوا با چنان شتابی پیش می رود که فرصتی برای ارزیابی باقی نمی ماند؛ درحالی که در غیاب معیاری برای تولید محتوای تخصصی، مرجعیت از تخصص جدا می شود و آنچه باقی می ماند، صرفا تلاش برای بقا در الگوریتم های مجازی است. |