| فرارو محسن صالحی خواه؛ در شرایط خاص کنونی و با نگاهی به تجربه های پیشین، نگاه ویژه ای به مسئله میانجی گری میان ایران و آمریکا وجود دارد. البته این نگاه بر پایه حدس و گمان به وجود نیامده است. میانجی ها همواره نقش مهمی در روابط میان تهران و واشنگتن داشتند. چه در این دوره از مذاکرات که در نهایت به جنگ 12 روزه ختم شد و عقیم ماند؛ چه در دهه 90 که عمان وارد بازی شد و روند در نهایت به جایی رسید که آن را با عنوان توافق هسته ای 2015، برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام می شناسیم. در حال حاضر گاهی نام مصر به عنوان میانجی جدید ایران و آمریکا شنیده می شود. به این دلیل که تماس های دوجانبه میان وزرای خارجه ایران و مصر به رغم نداشتن روابط دیپلماتیک - افزایش پیدا کرده و توافق اخیر ایران و آژانس هم در قاهره به امضا رسید. چندی پیش این خبر منتشر شد که بیش از 10 کشور پیشنهاد میانجی گری میان ایران و آمریکا را دادند. بنابراین، زمانی که در نشست های سخنگویی وزارت امور خارجه یا تحلیل های رسانه ای به موضوع میانجی ها پرداخته می شود، ریشه در این سابقه تاریخی دارد. چرا تهران و واشنگتن به میانجی برای گفتگو نیاز دارند یا حداقل حس می شود که این نیاز وجود دارد؟ علاوه بر تمام پیچیدگی های روابط دو کشور، اصل رو در رو نشدن نمایندگان دو کشور یک ارزش سیاسی محسوب می شود. به چه علت؟ دقیق مشخص نیست. اما رد این اصل را می توان در دهه های گذشته جستجو کرد. در این مورد، نتیجه خیلی مورد توجه قرار نمی گیرد. مفید یا مضر بودن آن را هم می توان مورد به مورد از ماجرای مک فارلین تا مذاکرات 1404 مسقط و رم جستجو کرد. در تمام دهه هایی که ایران پس از انقلاب پشت سر گذاشته، این موضوع مورد توجه قرار گرفته است که مشکل در کدام پایتخت است؟ تهران نمی خواهد یا واشنگتن؟ تجربه نشان می دهد که مشکل در هر دو پایتخت است. یک طرف نگاه ضدایرانی خود را کنار نمی گذارد و یک طرف نگاه ضدآمریکایی را. حتی زمانی که از پنجره دیپلماسی، راه حلی مثل برجام به دست می آید، در پایتخت ها تلاشی برای حفظ آن نمی شود. چرا که به نظر نمی رسد نگاهی نسبت به برداشتن گام های تکمیلی میان هر دو طرف وجود داشته باشد. البته توجه به این نکته بسیار مهم است که کفه نشان دادن حسن نیت در این مسیر، بیشتر به سمت تهران سنگینی می کند. بزرگ ترین نمونه آن نیز رفتن پای مذاکرات محرمانه مسقط در دهه 90، به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای و تلاش برای حفظ آن به رغم کارشکنی های واشنگتن است. اما نکته این است که راهبردی برای حل پرونده ها وجود ندارد. به همین دلیل هر اقدامی به صورت مقطعی رخ داده و رفتار آمریکایی ها هم این فضا را تیره تر از قبل کرده است. باید این صورت بندی انجام شود که مسائل فی مابین ایران و آمریکا چیست، چه راه هایی برای کاهش یا مدیریت تنش وجود دارد و ایران در کجای معادلات جهانی ست. آمریکا از این شرایط با ایران ضرر می کند یا ضرر برای تهران است؟ چه ابتکاری می توان روی میز گذاشت که فراهسته ای باشد اما به توان دفاعی ورود نکند؟ طبیعتاً پس از 7 اکتبر تحولاتی راهبردی در منطقه رخ داده و ایران نیز می تواند تجدیدنظر در سیاست های پیشین خود را در دستور کار قرار دهد به شرط این که ما به ازای آن را دریافت کند. چون تغییراتی بنیادین طی دو سال گذشته در منطقه رخ داده و عملاً ادامه دادن برنامه های پیشین، صرفاً هزینه ساز خواهد بود. بنابراین، تا زمانی که در دو پایتخت این نگاه وجود نداشته باشد که مسائل باید حل شود، نه یک میانجی که هزار میانجی هم وارد کار شود، اتفاق خاصی رخ نمی دهد. مشکل از میانجی نیست، مشکل در پایتخت هاست. فقط تفاوت این است که اقدامات مذکور باید سال ها پیش رخ می داد و امروز واقعاً نمی توان با اطمینان گفت که نتیجه بخش است. |