نصرالله تاجیک در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: بگرام، جزیره ای منفک از خاک در امریکای جنوبی نیست! گرفتن این پایگاه بدون حضور دوباره در افغانستان چندان عملی و مفید فایده ترامپ نیست! هدف ترامپ از برگشت به بگرام و افغانستان کنترل و تهدید چین، روسیه، ایران کریدورها و... جهت به هم زدن چهره و توازن ژئوپلیتیکی منطقه است که زمینه ساز دخالت ها و ناامنی های داخلی و خارجی خواهد شد و بعید است که ذی نفعان و بازیگران داخلی، منطقه ای و بین المللی آن را بپذیرند! چراکه در صورت تحقق خواست ترامپ، بلوک بندی ها و تضادها و تنش ها تشدید می شوند! این درخواست ترامپ نشان می دهد یک مهندسی جدید نظامی- دفاعی و استراتژیک طراحی شده است و قسمت عمده آن کوه یخی که زیر آب است، این طراحی است که در صحنه به اجرا در می آید. همان گونه که مایکل والتز، نماینده پیشین کنگره امریکا و فرمانده سابق نیرو های ویژه، چهار سال پیش در یادداشتی در نشریه Military Times نسخه مه 2021 هشدار داده بود: بگرام تنها پایگاه در جهان است که در همسایگی چین، روسیه و ایران قرار دارد. از دست دادن آن، به معنای محدود شدن گزینه های امریکا در رقابت قدرت های بزرگ است. امریکا پایگاه های متعددی در منطقه دارد، در شرق سوریه نیرو دارد، ناوگان پنجم در بحرین، العدید در دوحه، اینجرلیک در ترکیه (که پایگاه ناتو است، اما نیرو های امریکایی هم در آنجا حضور دارند) و اصلی ترین پایگاهش در منطقه هم اسراییل است؛ با کنار هم قرار دادن این متغیرها به نظر می آید مهندسی جدیدی برای کنترل، نظارت و گسترش حوزه نفوذ بر تحولات منطقه شکل گرفته است که از منطقه غرب آسیا تا آسیای مرکزی و سیبری و تا آسیای شرقی را دربر می گیرد و برای همین کشور هایی در منطقه که در اردوگاه امریکا محسوب نمی شوند، تحت کنترل و نظارت قوی تر قرار می گیرند. بگرام که ترامپ به اشتباه فکر می کند امریکا آن را ساخته! روس ها در دوران اشغال افغانستان ساختند اما اکنون به امکانات ضد حملات هسته ای نیز مجهز است! تا هم چین را کنترل کند و هم از ضربه اولش در امان باشد! زیرا با نگاه به تصویر بزرگ تحولات نظامی در منطقه و نقش امریکا در ازدیاد تنش ها، ترامپ نه تنها در پایان دادن به جنگ ها، از جمله جنگ غزه، جنگ در اوکراین و حتی موضوع هسته ای ایران موفق نبوده است بلکه جهان را به سمت نظامی شدن بیشتر و افزایش تنش ها پیش برده است. لذا سخنان تهدیدآمیز ترامپ در بازپس گیری بگرام و طرح این موضوع در سفر رسمی به انگلیس و آن هم در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نخست وزیر این کشور اگرچه بخشی به حساسیت های وی به اقدامات بایدن و دموکرات ها برمی گردد، اما بسیار معنادار است و نشان از پیچیدگی های سیاسی، نظامی و استراتژیک این مساله دارد و اینکه احتمالا مذاکرات پشت پرده امریکا با طالبان که از مدت ها پیش شروع شده بود، نتیجه نداده و او روی به تهدید علنی آورده است! لذا باید به این موضوع که ابعاد متعددی را دربر می گیرد به چشم یک مساله بین بخشی نگریست و متخصصان حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و استراتژیک باید آن را بررسی کنند، زیرا آنچه طراحی شده است در واقع به نوعی در بخش اقتصادی طرح تبدیل رقابت کریدور ها به جنگ کریدورها و دستیابی به منابع نایاب نیز هست. ترامپ راه برگرداندن عظمت به امریکا را غلط انتخاب کرده است! و بگرام را برای کنترل داخل و خارج افغانستان می خواهد! بگرام چشم استراتژیک ایالات متحده در اوراسیا و دژ مستحکم کنترل افغانستانی است که روی ذخایری به ارزش بیش از یک تریلیون دلار از لیتیوم، مس و فلزات کمیاب نشسته است؛ عناصری که برای اقتصاد انرژی سبز آینده حیاتی اند. تسلط یا دست کم دسترسی به این منابع می تواند موقعیت چین را که امروز بخش بزرگی از بازار جهانی این فلزات را در دست دارد، به چالش بکشد. در بخش استراتژیک نیز اگرچه ترامپ بگرام را جایی می داند که یک ساعت با تاسیسات هسته ای چین فاصله دارد، اما نوک پیکان این طراحی به سمت چند کشور نشانه رفته که در بحث کنترل؛ چین، مهم ترین و اصلی ترین آنهاست، همچنان که خود ترامپ هم به آن اشاره کرده و دلیل حضور در بگرام را چین دانسته است، اما همه اهداف معطوف به آن نیست. یعنی تنها چین مساله ترامپ نیست بلکه؛ روسیه، ایران، پاکستان، خود افغانستان و حتی هند نیز بخشی از این طراحی برای کنترل است. در واقع هر کشوری که در اردوگاه امریکا قرار ندارد، می تواند در این مهندسی تحت کنترل قرار گیرد. حتی پاکستان هم که وابستگی زیادی به امریکا دارد، اما به عنوان یک کشور هسته ای، اما مسلمان، همچنان مورد سوء ظن امریکا است که این توانمندی اش برای به هم زدن معادلات منطقه ای و بین المللی و برای به هم زدن این طراحی مورد استفاده قرار نگیرد. بنابراین این چند کشور باید هم در تعاملات میان خود و هم تعاملات منطقه ای و بین المللی تلاش کنند پای امریکا به افغانستان باز نشود، در غیر این صورت درگیری های داخلی افغانستان و منطقه و تنش ها افزایش خواهد یافت. البته ممکن است طالبان نیز ضمن استقبال از این همکاری دسته جمعی تلاش کند در قبال آن و از این طریق از همسایگانش امتیاز بگیرد، برای همین بهتر است کشور های چین، روسیه، پاکستان و ایران در تعامل با طالبان تلاش کنند تا حضور امریکا در افغانستان پررنگ نشود و بگرام دراختیار این بازیگر قرار نگیرد. البته این در درجه اول بستگی به میزان همکاری طالبان و جدیت این گروه در مخالفت با وقوع این امر دارد و این هم به نفع حکومت است که زمینه فعالیت مخالفان را افزایش ندهد و هم افغانستان و مردم این کشور که این امنیت و ثبات نسبی را از دست ندهند، زیرا اگرچه ایران نسبت به حضور امریکا در اطرافش حساسیت داشته و آن را تهدید تلقی کرده است، اما امروز حضور امریکا در افغانستان و بگرام تنها مساله ایران نیست و برای همین ایران می تواند محور یک کار دسته جمعی و منطقه ای با حضور پاکستان، روسیه و چین که اجلاس دوره ای چهارجانبه برای مسائل افغانستان و دیگر کشورهایی که احساس خطر می کنند، مانند هند و خود افغانستان باشد. این کشور ها می توانند و باید با همکاری با طالبان، تاب آوری آن را در مقابل خواست و تهدید امریکا افزایش دهند، همچنان که خود طالبان نیز به حضور دوباره امریکا و تحویل گرفتن بگرام به آن علاقه مند نیست و در مجامع حقوقی و بین المللی این موضوع را دنبال کنند، زیرا بدون شک برگشت امریکا به بگرام، افغانستان را به صحنه آشوب بدل خواهد کرد و برگشت امریکا به افغانستان زمینه ساز دخالت ها و ناامنی های داخلی و خارجی خواهد شد، در حالی که این کشور به تازگی به سمت آرامش و ثبات نسبی حرکت کرده و اخباری از سازندگی و گسترش امنیت در آن به گوش می رسد؛ لذا اگر دوباره پای امریکا به افغانستان باز شود، نیرو های مخالف حضور امریکا یا نیروهایی که از نا امنی در افغانستان بهره برداری خواهند کرد، مانند داعش فعال خواهند شد و این اتفاق افغانستان را مجددا به صحنه آشوب و تنش تبدیل خواهد کرد. |