این روزها تهیه مسکن، شرایط دشواری پیدا کرده و روز به روز هم سخت تر می شود و خانواده ها ناچارند برای تهیه چهاردیواری به نام مسکن، قسمت اعظم درآمد ماهیانه خود را صرف کنند. به گزارش اطلاعات، با این حال درصد زیادی از خانواده ها آرامش یک خانه امن را تجربه نمی کنند. آیا خانه فقط یک سقف است که با زیر آن سقف رفتن، خانواده سالم تشکیل می شود یا شرایطی برای این امر لازم است؟ داشتن یک خانه و خانواده سالم چه شرایطی را می طلبد و چه تأثیراتی بر جامعه دارد؟ امنیت روانی مریم رمضانی پارسا، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی در تعریف امنیت روانی می گوید: سلامت روان، مؤلفه مهم و کلیدی است که تعامل و تعادل بین تفکر، احساسات و کنترل رفتار را برقرار می سازد و اگر این تنظیمات با عواملی مانند استرس، دچار کژکاری و اختلال شود، کارکردهای ذهنی و عملکرد کلی فرد را تحت تأثیر قرار داده و او را دچار آشفتگی، پریشانی و اختلالات روانی می کند. سلامت روان، زمانی برقرار است که که فرد بتواند تعامل سالمی با افراد داشته باشد، از زندگی لذت ببرد و از نظر شناختی در سطحی مناسب از تاب آوری قرار داشته باشد. همچنین مهارت مدیریت خود، آگاهی نسبت به مهارت های زندگی که منجر به دستیابی مهارت خودتنظیمی می شود شامل خودشناسی، تنظیم هیجان، ارتباط مؤثر، تفکر نقادانه و… در کنار هوش هیجانی بالا و ثبات خلق داشتن یعنی نداشتن اختلالات خلقی یا شخصیتی، بسیار تأثیرگذار خواهد بود. در کنار موارد ذکرشده، انواع فرهنگ ها در قومیت های مختلف، یادگیری و باورهای بنیادین شکل گرفته شده در بستر خانواده که تحت تأثیر نوع شخصیت پدر و مادر، نحوه تعاملات آنان با یکدیگر، مقدار و نوع آسیب های دوران کودکی آنان از خانواده هسته ای خود، فاکتورهای ژنتیکی هر فرد، نوع سبک فرزندپروری والدین که منجر به شکل گرفتن دیدگاه های مختلف در افراد و تعیین سبک رفتاری در بین سه سبک جرأتمندانه، مستبدانه و پرخاشگرانه می شود، از جمله عواملی هستند که در کیفیت زندگی خانوادگی، تأثیر مستقیم خواهد داشت. پذیرش بی قید و شرط خانم رمضانی پارسا می گوید: خانه، مکانی است امن که در آن افراد نسبت به هم پذیرش بی قید و شرط دارند؛ جایی که می توانند در آن خود واقعی را ابراز کرده و دور از هرگونه قضاوت، سخن بگویند. پذیرش بی قید و شرط به معنی دریافت محبت و امنیت از افراد خانواده در هر شرایطی، عامل کلیدی پیوند عاطفی مؤثر بین اعضای خانواده است؛ یعنی فرد تحت هر شرایطی و با هر خطایی که از او سر زده باشد، بتواند مسأله را بدون ترس از قضاوت و طرد شدن با افراد خانواده در میان بگذارد و دچار محرومیت عاطفی و حس طردشدگی نشود. پذیرش بی قید و شرط با نظریه کارل راجرز، روان شناس معروف آمریکایی که معتقد بود همه افراد، منابع داخلی موردنیاز برای رشد شخصی را دارند بهتر تبیین می شود. راجرز بر این باور بود که افراد به طور ذاتی تمایل به انجام رفتارهای سازنده اجتماعی دارند و این تمایل، خواه آشکار و خواه غیرآشکار همیشه وجود دارد اما سؤالی که مطرح می شود آن است که اگر این گونه باشد پس هر فردی می تواند هر آسیبی را به بستر خانواده وارد کند و انتظار بخشش و پذیرش از سوی اعضای خانواده داشته باشد اما منظور ما از گفتگو این نبود. برای توضیح بیشتر برمی گردیم به موارد مطرح شده در ابتدای بحث. زوجی را در نظر می گیریم که زندگی مشترک خود را شروع کرده اند. شاید تا حد زیادی بتوانیم با ارزیابی های صحیح قبل از ازدواج، درصد موفقیت ازدواج و نوع تعارضات پیش آمده در بستر خانواده را تخمین بزنیم. به اختصار می توان گفت اگر این زوج از ابتدا در محیطی سالم با سبک فرزندپروری صحیح یعنی آزادمنشانه- مقتدرانه بزرگ شده و از لحاظ ژنتیکی، هوش هیجانی و آی کیو در سطح خوبی قرار گرفته باشند، عزت نفسشان بالا بوده و اختلالات خلقی جدی مانند نوسانات خلقی شدید، اختلال دوقطبی یا اختلالات شخصیتی از قبیل شخصیت مرزی و ضداجتماعی و اعتیاد در موردشان مطرح نباشد و البته دیگر فاکتورهای مهم در مشاوره پیش از ازدواج لحاظ شود، می توان مقدار موفقیت در ازدواج و به تبع آن کیفیت روابط در خانواده را با ضریب بالایی پیش بینی کرد. این گونه افراد به دلیل دستیابی به رشد کافی و رفتار بالغانه، ضریب خطای کمتری دارند و اگر هم در زمینه هایی دچار چالش شوند، طرف مقابل با عزت نفس بالا می داند چطور باید با شریک عاطفی یا فرزندانش رفتار کند تا هم از حقوق خود دفاع کند و هم کمترین آسیب را به خانواده برساند. سوختن و ساختن، بدترین راهکار است این روانشناس بالینی اشاره می کند: متأسفانه آنچه اکنون منجر به ناپایداری روابط در محیط خانواده وعدم رضایتمندی از حس آرامش و امنیت در بستر خانه می شود این است که افراد از فرهنگ های مختلف با زمینه های تربیتی متفاوت و باورهای بنیادین آسیب پذیر با کمترین شناخت یا بر اساس گزینه هایی مانند پول، زیبایی، مقطع تحصیلی یا شغل با هم ازدواج می کنند و بعد از ایجاد تعارض، برای حل آن با این باور اشتباه که فرزندآوری، منجر به حفظ کانون خانواده می شود اقدام به فرزنددار شدن می کنند. در نتیجه، آسیب ها یکی پس از دیگری، خانه را محلی برای کشمکش و نزاع های جانفرسا می کند و بیشترین آسیب شامل حال فرزندان خانواده می شود اما زوج یادشده، همچنان به دلیل ترس از قضاوت، حفظ آبرو، ترس از رها شدن و تنها ماندن و دیگر موارد به زندگی خود ادامه می دهند؛ یعنی نه تلاشی برای تغییر و نه جرأتی برای رفتن. آن ها بدترین راه، یعنی سوختن و ساختن و البته در کنارش گاهی پناه بردن به دامن اعتیاد و اقدام به خیانت یا ابتلا به اختلالات روانی همچون افسردگی، اضطراب و وسواس را انتخاب می کنند و معمولا به دنبال درمان ریشه ای نمی روند. وجود این نوسانات خلقی در بستر خانواده، منجر به شکل گیری شکاف های عمیق خانوادگی و به تبع آن آسیب های بیشتر برای خانواده و جامعه خواهد شد. رمضانی پارسا می افزاید: اگر به طور کلی بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که چطور یک خانه، تبدیل به محلی امن و دلپذیر می شود می توان گفت آورده های ما به طور ژنتیکی و محیطی که نوع تایپ شخصیتی فرد با ریزفاکتورهایی همچون باورها، نگرش ها، نوع سبک رفتاری، اخلاق مداری و عزت نفس، عاملی تعیین کننده در آن است و همچنین بحث آسیب شناسی روانی باید موردتوجه قرار گیرد. مهار پدیده کارتن خوابی سلمان قادری، جامعه شناس، می گوید: خانه، صرفا یک محیط با چارچوب فیزیکی شامل دیوار، در، پنجره و وسایل درون آن نیست، بلکه در واقع یک واحد اجتماعی و عامل هویت بخشی و پیوند مجموعه ای از افراد است که در آن زیست می کنند. خانه، یک هویت و نماد شکل گیری خانواده و کارکردهای همراه با آن است. در واقع پیوندبخش و عامل انسجام و وحدت مجموعه ای از افراد می شود که در آن اهداف خاص و مشترک دارند. داشتن یا نداشتن خانه، می تواند انسجام بخش یا عامل جدایی افراد باشد. داشتن یک سقف مشترک، منجر به ثبات انسان ها شده و تلاش و کوشش را برای رسیدن به اهداف مشترک بیشتر می کند. به همین دلیل است که یکی از عوامل اصلی بروز آسیب های اجتماعی از جمله گرایش به اعتیاد و رفتارهای خودآسیب رسان و خودکشی، گاهی در فقدان یک سرپناه و خانه خلاصه می شود. گرچه برای بی خانمان ها داشتن یک سقف، گاهی تبدیل به یک آرزوی دست نیافتنی می شود و بارها برای داشتن یک خانه یا سقف های ازدست رفته حسرت می خورند و خود را مورد سرزنش و ملامت قرار می دهند اما همین افراد هم برای خود معنایی از سقف آسمان می سازند و خود را دلخوش به خانه ای از جنس یک شهر بزرگ می کنند. به همین دلیل از جمله دلایل موفقیت کشورهای توسعه یافته در مهار پدیده کارتن خوابی، ساخت خانه بوده است. برای آن که خانه تبدیل به مکان امنی برای زیست اعضای آن شود، خانواده باید به درک و فهم متقابل از همدیگر دست یابند؛ یعنی روش تربیتی و ارتباط بین اعضای خانواده هم سطح بوده و مسائل را از دید همدیگر درک کنند و همدلی داشته باشند. اعضای خانواده همدل از امنیت روانی زیادی برخوردار هستند و مسائلشان را با همدیگر در میان می گذارند، هدف مشترکی دارند و خود را در تصمیم گیری ها سهیم می دانند. در خانه امن، مسائل معنوی، عاطفی و روانی اعضای خانواده بر مسائل مالی و مادی ارجح است، بر همین اساس رضایت از زندگی در این گونه خانواده ها بالاست. آن ها به خوبی توانسته اند در فرصت اعطای زندگی به هم مشارکت کنند و بحران های مالی را با اتحاد و اشتراک نظر (در عین وجود تفاوت ها) بپذیرند. قدرت عبور از چالش های زندگی را دارند و با فهم یکدیگر و انجام مسئولیت های خود در راستای رشد نظام خانواده قدم بر می دارند. در بین آنان سوء تفاهم جایی ندارد، زیرا هنر گفتگو با همدیگر و بیان نظرات خود به صورت آزادانه را یاد گرفته اند. امنیت، فرهنگ و آسایش جامعه و فرایند ساخت جامعه ای سالم از درون یک خانه پرشور و آزاد توأم با رعایت هنجارها و قوانین شکل می گیرد. همچنین خویشتن داری به شکل درستی در برابر خواسته ها و نیازهای کوتاه مدت و بلندمدت وجود عمل می کند و افراد، قادر به مدیریت احساساتشان هستند و تاب آوری خود را با اتحاد و یگانگی ارتقا می دهند. پیش نیاز شکل گیری خانواده سلمان قادری می گوید: خانه، پیش نیاز شکل گیری خانواده است و به همین دلیل تمامی کارکردهای یک خانواده از جمله آموزش، زاد و ولد، تربیت و رشد فرزندان، بهداشت و حتی فرهنگ و تمدن از زیر یک سقف و در درون خانه شروع می شود. در واقع خانه، عامل تغییردهنده و حتی ثبات دهنده جامعه نیز هست، به همین دلیل علاوه بر کارکرد فیزیکی، کارکردهای روان شناختی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز با خود به همراه دارد. خانه می تواند از بروز تنش های روانی، جلوگیری یا حتی آن ها را تشدید کند و وضعیت ساکنانش را تحت الشعاع خود قرار دهد. همچنین به عنوان نهاد تربیتی، از طریق پرورش نیز می تواند مهمترین تأثیر را بر آیندگان داشته باشد. به همین دلیل در جوامعی نظیر ایران، عموما برنامه های اجتماعی و پیشگیرانه در تمامی ابعادشان، تحت تأثیر کارکرد تربیتی خانواده و در محیط خانه شکل می گیرد. به عنوان مثال یکی از مهمترین شاخص های موفقیت برنامه های پیشگیری از خودکشی، به کارکرد خانواده در محیط خانه برمی گردد. خانواده، دارای محیط پرورشی و آموزشی است. شاید بتوان تفاوت خانواده سالم و ناسالم را در تربیت و جایگاه پدر، مادر و فرزند تعریف کرد. خانواده های سالم به فرزندانشان، اجازه ابراز احساسات را می دهند و از آن ها توقع همیشه برنده شدن ندارند. در این خانواده ها اثری از خشونت های جسمی، روانی، عاطفی و مسامحه نیست و مثلث بندی وجود ندارد، ارتباط به شکل مثبتی در جریان است و همه زمان کافی را به هم اختصاص می دهند، نسبت به مشکلات یکدیگر حساسند، فرزندان به حال خود رها نمی شوند و مهمتر از همه این که خانواده با هم، هم آهنگ، یعنی دارای یک هدف و روش مشترک هستند. دقیقا مثل نت های یک موسیقی که با هم به یک سان می نوازند، در این خانواده ها نیز در عین وجود تفاوت ها اشتراک نظر وجود دارد. این خانواده ها به سنت ها باور دارند و در برابر اخبار منفی و رسانه ها از هم محافظت می کنند، از نیازهای فرزندانشان آگاهند و قوانین روشن و واضحی نیز وضع می کنند. کارکردهای محلات در گذشته به گفته این جامعه شناس، وجود مسکن دو وجه دارد، یک وجه ظاهری که بر ایجاد ثبات و هویت، اثر می گذارد و وجه دیگر آن کارکردی یا عملکردی و به محیط های بیرون و درون خانه مربوط است. قادری توضیح می دهد: این دو وجه با هم پیوندی دارند که منجر به ایجاد ثبات و پایداری خانواده می شود. به همان اندازه که وجه ظاهری و نمادین، مؤثر است، وجه کارکردی آن نیز در ایجاد علقه های روانی و عاطفی تأثیر دارد. در چند دهه اخیر، شکل خانه ها تغییر معناداری داشته است. در گذشته سقفها کوتاه بود و عموما از خشت و گل درست می شد. خانه های قدیمی به همدیگر وصل بودند، افراد محله، پیوندهای زیادی با هم داشتند و عموما همسایگان در جریان مشکلات هم قرار می گرفتند. به همین دلیل محلات در گذشته، کارکردهای قابل توجهی داشتند و انسجام محلات، ضامن موفقیت و پیشگیری از بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی می شد اما امروزه خانه ها بیشتر فردگرا شده اند و همسایه ها به میزان کمتری از یکدیگر اطلاع دارند. شاید به این دلیل، علقه های محلی نیز تا حدود زیادی کاهش یافته و انسجام و سرمایه اجتماعی نیز رو به اضمحلال است. او می افزاید: در شهرهای بزرگ، بر تعداد خانه های خالی از سکنه افزوده شده است. بسیاری از سرمایه داران به امید سود کردن، خانه خریده اند؛ در حالی که برای بسیاری دیگر، داشتن یک واحد مسکونی، رویایی دست نیافتنی است. وجود خانه های خالی از سکنه، نابرابری های اجتماعی را در جامعه تشدید می کند که از عوامل گسترش اختلاف طبقاتی نیز هست. در نهایت ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که خانه و خانواده، از عوامل هویت بخش در هر جامعه ای محسوب می شود و فقدان و اختلال در آن می تواند منجر به اختلال در تمامی زمینه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شود و جامعه را با چالشهای اساسی مواجه سازد. پس یکی از برنامه های اصلی دولت ها برای حفظ ثبات و تعادل در جامعه و پیشگیری از بروز آسیب های اجتماعی باید مبتنی بر ایجاد و ساخت خانه و تقویت برنامه های مبتنی بر خانواده باشد. |