محی الدین مظفر، کارگردان فیلم ماهی در قلاب در گفت گویی اشاره کرد: اکنون همه تاجیک ها یک شاهنامه در خانه دارند و آن را برای کودکان شان می خوانند. پس گنجاندن شعری از حافظ برای ما نشانه ای از دوستی و علاقه مان به ایران بود. به گزارش ایران، مشروح این گفت وگو را در ادامه بخوانید: ایده داستان فیلم ماهی در قلاب از کجا آمد؟ من هر اثری که ساختم، برگرفته از تجربیات شخصی و تجربه زیسته خودم بوده است. سال 1992 با وقوع جنگ داخلی در تاجیکستان که یکی از ویرانگرترین درگیری های پساشوروی در آسیای مرکزی بود، پدر و مادرم مرا به یتیم خانه سپردند و به روسیه رفتند. زندگی من در کنار کودکانی شکل گرفت که هر کدام به نحوی از پدر و مادر خود جدا افتاده بودند. از این رو من کاملاً با این فضا آشنا بودم و دوست داشتم احساس خودم را در قالب اثرم به تصویر بکشم. به همین دلیل برای واقعی بودن اثرتان سراغ بازیگری از همین جنس و ویژگی رفتید؟ داستان فیلم قصه پسربچه ای به نام دلیر است که در یک مدرسه شبانه روزی تحصیل و زندگی می کند و در پی دست پیدا کردن به آرزویی بلند سفری را آغاز می کند. کودکان فیلم را بازی نمی کنند، بلکه زندگی می کنند. پس باید کودکی را انتخاب می کردم که زندگی خودش را بازی می کرد و این سخت ترین مرحله اولیه این اثر بود. چگونه این شخصیت را پیدا کردید؟ تمام تاجیکستان را جست وجو کردم و سه ویژگی برای بازیگرم درنظر گرفتم. کودکی که این نقش را زندگی کرده باشد و درک درستی از نداشتن مادر و زندگی در پرورشگاه داشته باشد، چهره سینمایی داشته باشد و سوم اینکه استعداد و جرأت بازیگری در او باشد و مقابل دوربین کم نیاورد. این جست وجو سه ماه طول کشید و از هزار و 825 کودک تست بازیگری گرفتیم و در نهایت عبدالله عبدالرحیم زاده را انتخاب کردیم. عبدالله را چگونه به دلیر نزدیک کردید؟ دلیر و برادرش در یک پرورشگاه بودند. پدرش آن ها را ترک کرده بود و مادرش هم ازدواج کرده بود. این برای یک کودک سراسر سختی و اندوه است؛ اما نه تنها دلیر بلکه همه کودکانی که در پرورشگاه هستند، موجوداتی قوی و مصمم اند. آن ها در کودکی مرد می شوند و بزرگ می شوند. بی والدینی آن ها را زود پخته می کند و به کمال می رساند. تفکرشان با هم سن و سال هایشان متفاوت است و این گونه پرورده می شوند. آن ها تشنه مهر و محبت هستند و از آسیبی که دیده اند، همیشه رنجورند. اینها را همه در عبدالله می دیدم و لازم بود که او مورد مراقبت و آموزش قرار بگیرد. دو ماه زمان برد که او با ما همراه شود. در همه موارد از جمله فن بیان، صحبت کردن به زبان فارسی رسمی، ارتباط با دوربین و… برایش کارگاه آموزشی گذاشتیم تا عبدالله دلیر شد. کار با کودکان چقدر برایتان اهمیت دارد؟ تاکنون هر اثری ساخته ام، درباره کودکان بوده و این دلیل کافی برای علاقه مندی ام به کودکان است. چهار فرزندی که دارم یعنی گردآفرید سه ساله، مهرآفرین هشت ساله، نازیه 13ساله و احرار 15ساله هم همگی در مسیر فیلمسازی من بزرگ شده اند. شخصیت نگاره، معلم مدرسه شبانه روزی و انتخاب سیاره صفراُوا بر چه مبنایی شکل گرفت؟ او هم برگرفته از خانم نگاره در دنیای واقعی است. نگاره در دنیای واقعی مربی باتجربه ای است که تاکنون 118 یتیم و کودک را رهبری کرده و سر و سامان داده است. شخصیتی متین و مهربان که برای رسیدن به این شخصیت لازم بود بازیگری برجسته و شناخته شده نقش او را بازی کند. سیاره از ستاره های سینمای روس است و خیلی در سینمای تاجیک بازی قبول نمی کند؛ اما نقش معلم مدرسه را با صداقت و خلوص فراوان قبول کرد. برای اینکه نقش نگاره را بپذیرد، تمنا کردم که دو هفته در کنار نگاره واقعی باشد و با هم مراوده کنند. از ابتدا برای نقش صمد، خورشید مصطفی اف را انتخاب کردید؟ خورشید از بازیگران معروف تاجیکستان و در واقع شهاب حسینی تاجیکستان است و الان که فیلم به اکران رسیده، می بینم این انتخاب چقدر درست بود. چقدر اشاره به نشانه های مشترک میان ایران و تاجیکستان برایتان اهمیت داشت؟ مهم ترین نشانه مشترک برای مردم تاجیکستان تونل استقلال است که ایران برای ما ساخت و مهم ترین یادگاری از مردم ایران برای تاجیک هاست که پایتخت دوشنبه را به دومین شهر بزرگ کشور، خجند متصل می کند. این تونل رمز دوستی ما و ایران است و من دوست داشتم برای قدردانی و احترام، این نشانه را در اثرم نشان دهم. و خواندن بیتی از غزل حافظ، اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را…؟ برای ما شاعرانی چون سعدی، حافظ و مولانا قابل احترام اند و در خانواده های ما همه این اشعار را می خوانند. شما در تاجیکستان کافی است یک مصرع از حافظ بخوانید؛ بلافاصله نفر مقابل آن را ادامه می دهد. این احترام را ما به فردوسی هم داریم و اکنون همه تاجیک ها یک شاهنامه در خانه دارند و آن را برای کودکان شان می خوانند. پس گنجاندن شعری از حافظ برای ما نشانه ای از دوستی و علاقه مان به ایران بود. از سینمای ایران بگویید که چقدر با آن آشنایید؟ سینمای ایران برای من همیشه الهام بخش بوده؛ خصوصاً فیلم های عباس کیارستمی و مجید مجیدی را خیلی دوست دارم. کیارستمی برای من الهام بخش به تصویر کشیدن زندگی بود. فیلم هایشان را عین زندگی دیدم و دوست داشتم مانند آثار شناخته شده این کارگردانان بدون هیچ نقابی به دنیای کودکان نزدیک شوم. از کار کردن با فردین خلعتبری بگویید و روزهایی که با هم برای آهنگسازی فیلم سپری کردید. من با بسیاری از هنرمندان کشورهای دیگر از جمله روسیه، قزاقستان و… کار کرده ام؛ اما کار با هنرمندان ایرانی ارزش و اعتبار دیگری برایم دارد. من خیلی خوشبختم که با استاد خلعتبری آشنا شدم. او متواضعانه حرف هایم را می شنید و به احساسم احترام می گذاشت. من حین ساخت فیلم موسیقی اش را هم می شنوم و در ذهنم است که الان چه می خواهم. این حس را با خلعتبری در میان می گذاشتم و او به من گوش می سپرد و می نواخت تا به یک حس مشترک برسیم. انتخاب موسیقی برای این فیلم دشوار بود و نباید موسیقی به سمت یکی از کشورها می رفت. باید روی مرز مشترک حرکت می کردیم و این اتفاق به خوبی رخ داد. فکر می کنید این فیلم چه بازخوردی در ایران داشته باشد؟ دوست دارم این فیلم پل ارتباطی ما و ایران باشد. ما دو ملت در واقع از یک مادریم و مادر ما زبان و فرهنگ ماست. |