هر روز از این اداره به آن اداره، از شهرداری به دادگاه، از دادگاه به هر جا که بگویند. هیچ کس جواب درستی نمی دهد. فقط می گویند صبر کنید. آدم تا کی صبر کند؟ کاغذی نوشتم تا به برادرم برسانند. به آن ها هم تلفن زدم و گفتم می خواهم خودم را بکشم. گفتند اگر بخواهم یک روانشناس می فرستند، اما من روانشناس نمی خواهم، خانه ام را می خواهم. به گزارش اعتماد، سه ماه و ده روز از پایان جنگ گذشته، اما برای برخی جنگ هنوز ادامه دارد. خانه هایی که در چند ثانیه فرو ریختند، زندگی هایی که زیر آوار ماندند و آدم هایی که حالا در اتاق های کوچک هتل ها، با چمدان هایی همیشه باز، منتظرند کسی بگوید: تمام شد. می توانید برگردید خانه. در هتلی در غرب تهران، چند خانواده هفته ها بود چشم به راه وعده ای مانده بودند؛ وعده بازسازی خانه ها، پرداخت کمک هزینه و بازگشت به زندگی سابق. اما حالا قرار است از همین هتل هم بروند. مقصدشان خانه نیست. هتلی در شرق تهران است، در نزدیکی تهرانپارس. گفته اند برای مدتی کوتاه ، اما هیچ کس اینجا دیگر به کلمه ها اعتماد ندارد. از اوین تا هتل، از هتل تا ناکجا مرد از ساکنان ساختمانی است که در بمباران زندان اوین آسیب دید. او که همراه پدر سالمند و برادر بیمارش ساکن هتل شده، می گوید: ما قبل از این جنگ، زندگیمان خوب بود. خانه داشتیم، ماشین داشتیم. حالا بیشتر از سه ماه است آواره ایم. پدرم سالمند است و برادرم بیمار و عضو بهزیستی. هیچ کس جواب درستی نمی دهد که بالاخره این شرایط کی تمام می شود. از صبح درگیر و پیگیر وضعیتمان بودم، اما تا رسیدم به هتل گفتند باید تخلیه کنیم. او خسته است و خشم دارد. خانه این خانواده در نزدیکی زندان اوین بود. آن شب که اسراییل محوطه زندان را هدف گرفت، موج انفجار تا چند کوچه آن سوتر رفت و دیوار خانه شان فرو ریخت. پنجره ها شکستند و در یک چشم به هم زدن زندگیشان از ریتم افتاد: خانه ام شبیه غزه است. وسایلم نابود شده. پولی نگرفته ام که بخواهم کاری کنم. یک بن و کمک هزینه اقلام ضروری 250 میلیونی خرید کالای ایرانی به برخی داده اند، به بعضی کمتر از این مبلغ داده اند و برخی هم مثل من هنوز نگرفته ایم. کارشناسان شهرداری بابت بازسازی خانه برآورد خسارت کرده اند. کارشناس رسمی دادگستری هم خسارت را تعیین کرده است تا ملک بازسازی شود، اما باز می گویند قبول ندارند و باید یک کارشناس دیگر بیاید. برای چهارمین بار آمده اند و برداشت خسارت کرده اند. می خواهند باز هم ما را گرفتار چرخه کارشناسی قیمت کنند. در بازسازی مشاعات ساختمان نظارتی نیست و با لوازم درجه سه کار می کنند. ناچار به شکایت قضایی شدم. اگر اموالم را ندزدیده بودند، می توانستم کاری کنم. اندازه سه خانه از من دزدیده اند. لوازم خانه هنوز تعیین تکلیف نشده. لوازم خانه من حداقل 7 میلیارد است. عادت دارم هر چه می خرم بیمه کنم خانه و اتومبیلم را هم بیمه کردم بیمه متمم جنگی که اعلام کرده بودند را هم استفاده کردم، اما الان می گویند که شامل حال من نمی شود. مرد می گوید بعد از تخریب خانه، خانواده ها را به چند هتل در غرب تهران منتقل کردند تا وضعیت بازسازی مشخص شود. اما گذشت و گذشت و هیچ چیز تغییر نکرد: پول پیش به ما ندادند، گفتند خانه تان صد درصد تخریب نشده باید به هتل بروید. امروز هم گفتند قرارداد ما با مجتمع اقامتی هویزه در غرب تهران که در آن ساکن شده ایم، تمام شده و باید به هتل شهر که در شرق تهران است، برویم. اگر زندگی قبل جنگ را داشتم، می توانستم در بهترین هتل بهترین کشورها اقامت کنم نه در اتاق 12 متری که حالا همان را هم به اجبار باید تخلیه کنم و به دورترین جای شهر بروم. با پدرم که در 86 سالگی چمدان به دست است و برادر بیمارم که اتیسم دارد و بعد از جنگ دچار تنش شده. خستگی و خشم جنگ دوازده روزه چند ماه است تمام شده، اما برای آن هایی که خانه هایشان با بمب ها ویران شد، نبرد هنوز ادامه دارد؛ هر بار امید تازه ای پیدا می کنند و هر بار ناامیدی تازه ای سر راهشان سبز می شود. هر خانواده ای که این مسیر را می پیماید، داستانی دارد از خستگی بی پایان، دوندگی های بی پاسخ اداری، فرسودگی روحی و خشم. در این میان، سقف های موقت هتل ها، تنها پناهگاه های بی حس و بی روحی هستند که هر روز به آن ها یادآوری می کنند: زندگی دیگر مثل سابق نیست . در اتاق دیگر هتل، زنی نشسته روی تخت، با صورتی رنگ پریده و چشمانی گود رفته. صدایش آرام است، اما کلماتش مثل ضربه فرود می آیند: من خسته ام. از صبح تا شب فقط دوندگی. از اداره ای به اداره دیگر. هر بار یک چیز می گویند و اینکه باید صبر کنیم. خسته است و به مرز فروپاشی رسیده: من قبل از جنگ کار داشتم، درآمد داشتم و خانه، می خواستم برای بچه هایم زندگی خوبی بسازم، اما الان هیچ چیزی ندارم. بچه ها از زندگی در هتل و آوارگی خسته شدند. من را رها کردند و پیش پدرشان رفتند. هم زندگیم را از دست داده ام و هم دلم شکسته. می گویند درست می شود آدم وقتی همه چیزش را از دست بدهد، دیگر به چه چیزی دل خوش کند؟ بغض زن می شکند و ناامیدی از کلمه هایش بیرون می ریزد: دیروز کاغذی نوشتم تا به برادرم برسانند. به آن ها هم تلفن زدم و همه حرف هایم را زدم. گفتم می خواهم خودم را بکشم. گفتند فکر می کنی اگر این کار را کنی برای کسی اهمیت دارد. آدم ها جمع شدند و نگذاشتند خودم را خلاص کنم. گفتند اگر بخواهم یک روانشناس می فرستند، اما من روانشناس نمی خواهم، خانه ام را می خواهم، اموالم را می خواهم. اگر پول و اموالی که از من سرقت شده است را بدهند خودم دوباره زندگی ام را می سازم. هزارتوی بلاتکلیفی خانواده هایی که در این هتل ساکنند، پیش از جنگ، جزو طبقه ای بوده اند که دستشان به دهانشان می رسیده؛ خانه، ماشین، شغل ثابت و زندگی داشته اند. اما حالا در اتاق هایی زندگی می کنند که مال آن ها نیست، موقت است و گرفتار شده اند در هزارتوی بلاتکلیفی. یکی از ساکنان جنگ زده هتل می گوید: اولش فکر کردیم این وضعیت موقت است. ولی حالا انگار زندگیمان موقتی شده. گفته بودند سه ماهه این وضعیت تمام می شود، اما هیچ کس نمی داند کی این وضعیت تمام می شود. سال ها کار کردم تا بچه هایم را خوب بزرگ کنم. از کار و زندگی افتادیم. آینده و آرزوهای بچه ها روی هوا مانده. قبل از جنگ مستاجر خانه ای بودم که آسیب دیده، اما صاحبخانه پولم را به دلیل تمام نشدن مدت اجاره پس نمی دهد و می گوید شکایت کن. ناراحت این موضوع هستم که اموالمان را دزدیده اند ما می خواهیم اموال خودمان را پس بگیریم بعد از سه، چهار ماه می گویند هنوز تعیین تکلیف نشده کجا باید پول خسارت را به ما بدهد، در حالی که من فقط 400 میلیون تومان خرج ماشینم کردم که آسیب دیده بود. نگرانی پشت نگرانی طبق گفته ساکنان، مبلغی که برای بازسازی خانه ها تعیین شده، نه تنها کافی نیست، بلکه هنوز به برخی از آن ها پرداخت نشده است. بعضی از خانواده ها می گویند مسوولان مربوطه فقط بخشی از خسارت را ارزیابی کرده اند و وسایل از دست رفته و سرقت شده در نظر گرفته نشده. خانواده های آسیب دیده از حمله به زندان اوین از وضعیتشان ناراضی اند. حالا که دستور جابه جایی به هتل شرق تهران آمده، نگرانی تازه ای میان خانواده ها شکل گرفت؛ مسیر دورتر شده، رفت وآمد سخت تر، هزینه بیشتر و احساس رهاشدگی عمیق تر. یکی از ساکنان می گوید: ما را از غرب می برند شرق، از خانه مان که باید کارهای بازسازیش را پیگیری کنیم، دورتر می شویم. با این ترافیک تهران فاصله دادگاه و مراکزی که باید پیگیری کنیم تا از این وضعیت خلاص شویم هم بیشتر می شود. خسته ایم. ما را رها کرده اند. |