علی ودایع در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: امروز رسما وارد فضای پساماشه شده ایم. ضربه ای دیگر بر پیکر نیمه جان دیپلماسی وارد شده است. تروییکای اروپایی برای جنگ طلبان فرش قرمز پهن کرد تا فضایی غبارآلود پیرامون پرونده اتمی ایران شکل بگیرد. اروپا آنچنان مجذوب دیپلماسی چدنی شده است که گمان می کند با همین رویکرد می تواند فرآیند تغییر نظم غرب آسیا را بدون خونریزی عملیاتی کند اما آنها همان محاسبه غلط انقلاب آبی اوکراین را تکرار می کنند. واقعیت این است که سیاست بین الملل صحنه رقابت و کشمکش قدرت ها در یک نظام آنارشیک است. در این فضا، بازیگران (دولت ها) در پی بیشینه سازی امنیت و قدرت نسبی خود هستند. اجرای مکانیسم ماشه (Snapback) را باید به عنوان تغییر بنیادین در موازنه قدرت و بازدارندگی به شکل تحلیل کرد: 1- مقابل واقعیت های جدید: بازگشت خودکار قطعنامه های تحریمی سازمان ملل (قبل از برجام) عملا وضعیت حقوقی- سیاسی ایران را به دوران پیشابرجام (Pre-JCPOA) برمی گرداند. این اقدام، فضای مانور دیپلماتیک را محدود می سازد. غرب با ابزار تحریم، به دنبال تثبیت یک وضعیت جدید و فشار حداکثری است تا ایران را برای مذاکرات مجدد (احتمالا در زمینه های موشکی و منطقه ای) با شرایط کاملا متفاوت و سخت تر به میز بازگرداند. 2- اولویت امنیت: در فضای پساماشه، امنیت ملی ایران با افزایش فشار تحت فصل هفتم تهدید می شود. در مقابل، اسراییل در شرایطی که تحت فشار افکار عمومی به دلیل ارتکاب جنایت جنگی است؛ به سمت درگیری دیپلماتیک و برخورد با ایران حرکت می کند. ریسک تقابل مستقیم نیز بالاتر می رود. قابل پیش بینی است که رژیم صهیونیستی به سمت گسترش تنش در منطقه خاکستری یا تکرار حملات حرکت کند. 3- قدرت نسبی: هدف غایی تحریم ها، تضعیف قدرت ملی ایران است. ایران برای مقابله با این فشار و ایجاد بازدارندگی در برابر دیپلماسی چدنی غرب، از ابهام هسته ای و افزایش توان دفاعی خود به عنوان اهرم اصلی استفاده کند تا موازنه قدرت را به نفع تهران حفظ کند. ایران برای مقابله با بازگشت تحریم ها و حفظ قدرت بازدارندگی، ناچار به تصاعد در برنامه هسته ای خود خواهد بود (افزایش غنی سازی، محدودیت بیشتر بازرسی ها). نکته اینجاست که کشورها با نادیده گرفتن بخش هایی از تحریم های بازگشته (براساس منافع ملی خود)، به طور رسمی یا غیررسمی با مکانیسم ماشه مخالفت کرده و بر عدم مشروعیت آن تاکید می کنند. 4- قدرت شرقی: رویکرد چین و روسیه به عنوان شرکای شرقی ایران را نباید نادیده گرفت. پکن و مسکو شاید در ظاهر تمایلی به تلطیف روابط تهران و واشنگتن نداشته باشند اما تشدید تنش برای آنها فرصت و تهدیدهای سختی در پی خواهد داشت. چین و روسیه به عنوان قدرت های بزرگ مخالف هژمونی امریکا و شرکای استراتژیک ایران، رویکرد ضد اجبار (Anti-Coercion) را دنبال می کنند. شرق دنبال شکست حصر ایران است اما مهم ترین عامل را باید منافع اقتصادی آنها دانست. 5- خوف منطقه ای: کشورهای منطقه (عربستان، ترکیه، قطر) براساس نفع شخصی و اصل حفظ ثبات منطقه ای رفتار خواهند کرد، زیرا هرگونه درگیری نظامی مستقیم، منافع اقتصادی و امنیتی آنها را شدیدا تهدید می کند: الف- عربستان سعودی: رویکرد احتیاط فعال را دنبال می کند. ضمن حمایت ضمنی از فشار غرب بر ایران، همزمان کانال های گفت وگو با تهران را (که اخیرا آغاز شده است) حفظ خواهد کرد تا ریسک درگیری مستقیم در یمن و خلیج فارس را کاهش دهد. اولویت ریاض، کاهش تنش های مستقیم و تثبیت بازار نفت است. ب - ترکیه: رویکرد توازن و منافع را در پیش می گیرد. آنکارا به دلیل مناسبات اقتصادی گسترده با ایران، به صورت علنی با تحریم ها مخالفت می کند و سعی می کند نقش میانجیگر یا کانال ارتباطی بین غرب و تهران را ایفا کند تا هم جایگاه منطقه ای خود را تقویت کند و هم از افزایش تنش مرزی جلوگیری نماید. ج - قطر و عمان: رویکرد تسهیل کننده را همچنان حفظ می کنند. دوحه به دلیل روابط خوب با واشنگتن و تهران، به احتمال زیاد نقش بستر مذاکرات پنهانی و کانال ارتباطی برای تبادل پیام ها را بازی خواهد کرد تا از درگیری که ثبات اقتصادی حیاتی اش را تهدید می کند، جلوگیری کند. ریسک تهاجم اسراییل اسراییل براساس دکترین بگین (منع دستیابی دشمنان به تسلیحات نابودکننده) و اصل مصونیت جبهه داخلی عمل می کند. در فضای پساماشه، ریسک جنگ افزایش می یابد، اما بازدارندگی همچنان وجود دارد. نکته حیاتی در نوع رویکرد تهران این است که چه رفتاری مطلوب جنگ طلبان تل آویو است. ارسال سیگنال حرکت تهران به سمت ساخت بمب هسته ای و غنی سازی 90درصدی یا فروپاشی نظام بازرسی های آژانس بین المللی انرژی اتمی توجیهاتی جذاب برای بنیامین نتانیاهو است. البته احتیاط تهران در این فرآیند نباید به منزله ارسال سیگنال ضعف به طرف مقابل باشد. افراط و تفریط در موضوع هسته ای یا تسویه حساب های حزبی در حقیقت پاس گل به رژیم صهیونیستی است. لا به لای موضع گیری های مقامات صهیونیستی، استفاده از ریسک مرگ (Risk of Death) به وضوح قابل مشاهده است. خطای محاسباتی اسراییل و غرب که در جنگ 12 روزه هم کسب نکرد این است که تهران به عنوان بازیگر خردمند و مبتنی بر دکترین بالانس حملات دشمن را پاسخ داده است. هر چند این تئوری وجود دارد که طرفین نمی خواستند جنگ از کنترل خارج شود و محدود به نبرد پینگ پنگ باقی بماند. قدرت بازدارندگی ایران هرقدر هم که گزینه های ریسک تهاجم اسراییل پررنگ باشد؛ تهران هم نشان داده که ترسی از برخورد سخت ندارد. تکیه ایران به موازنه وحشت یک فرآیند پیچیده است که طرف مقابل را با معماواره سختی مواجه می کند. تغییر رویکرد ایران به برخورد سخت، سریع و اشباع قابلیت آسیب رسانی شدید و غیرقابل تحمل به جبهه داخلی اسراییل از طریق موشک ها و پهپادهای نقطه زن افزایش یافته است. این عاملی قوی برای بازدارندگی متقابل است. اتحاد مقدس گذاره ای ویژه در تهران است. در فرآیند جنگ 12 روزه نوع همبستگی ایرانیان در مقابل دشمن خارجی یک عنصر غیرقابل پیش بینی بود که امید دشمن به گسل های اجتماعی و قومی را نقش بر آب کرد. رویکردهای تنظیمات کارخانه فرآیندی است که امکان نفوذ دشمن را فراهم می کند. ورود به جنگ تمام عیار با ایران، همانند هر نبردی یک نیمه پنهان دارد. فاکتورهای برخورد سخت با ایران در آستانه ورود به فصل سرد به موازات جنگ اوکراین، برای اروپا یک هزینه مضاعف محسوب می شود. فراموش نکنیم که درگیری امریکا در جنگ تن به تن در خاورمیانه امکان تشدید تخاصم در گسل های ژئوپلیتیکی دیگر را فراهم می کند. هدف گذاری پنهان کاخ سفید ظاهرا امریکا پس از پایان مهلت 60 روزه و جنگ 12 روزه از دیپلماسی عقب نشسته تا تروییکا پروژه را با چماق ماشه ادامه بدهد. واقعیت این است که کاخ سفید با وجود حمایت از مکانیسم ماشه، به دنبال دیپلماسی مهار شده است و جنگ تن به تن مطلوب آنها نیست. سیگنال استیو ویتکاف برای ازسرگیری مذاکرات با تهران را در این چارچوب باید تحلیل و ارزیابی کرد. موتور محرکه این رفتار امریکا الگوریتم مرد دیوانه ترامپ در بازی با عنصر زمان، ریسک پذیری و رفتار سینوسی است که باید درک دقیقی از آن داشت. مطلوب ترین وضعیت برای واشنگتن به شکل فوری، مذاکرات غیررسمی و غیرعلنی است. امریکا می خواهد از ریسک تقابل به عنوان عنصر فشار دیپلماتیک استفاده کند، در حالی که ایران با تکیه بر ابهام هسته ای و بازدارندگی دفاعی سعی در حفظ مولفه های قدرت خود و مذاکره مشروط دارد. فراموش نکنیم که انتخابات میان دوره ای ایالات متحده در پیش است و اردوگاه حامیان ترامپ MAGA وضعیت مستحکمی ندارند. آیا دیپلماسی متحمل شکست شده است؟ با قطعیت می توان گفت که دیپلماسی در پرونده اتمی ایران هرگز تا این حد ضعیف و زخمی نشده است اما دیپلماسی در اتمسفر به شدت غبارآلود پساماشه هنوز زنده است. فراموش نکنیم که دیپلماسی هدف نهایی نیست؛ دیپلماسی ابزاری برای رسیدن به یک وضعیت مطلوب است. ٭دیپلماسی ابزار قدرت: اجرای ماشه صرفا به معنای تغییر ابزار و شرایط دیپلماسی است. غرب با دیپلماسی چدنی (تهدید به فشار و تحریم های دردناک)، می خواهد زمان را به نفع خود مصادره کند. این مرحله، آغاز یک دیپلماسی فشار حداکثری با هدف فوری تسلیم کردن ایران نیست، بلکه تغییر موازنه قدرت در میز مذاکره است. البته آنها رویای تسلیم ایران را دارند. ٭دیپلماسی ریسک: در میان موضع گیری های تهران به وضوح نشانه های ریسک پذیری قابل مشاهده است. در فضای پساماشه مذاکرات با ضریب بالاتری از خطر وارد فاز دیپلماسی ریسک می شود. طرفین تا آستانه تقابل پیش می روند تا حریف را مجبور به عقب نشینی کنند. شکست نشست شورای امنیت برای تمدید قطعنامه نشان داد که حتی برای مسائل فنی هم اجماع وجود ندارد و دیپلماسی از فضای چندجانبه به سمت دوجانبه شدید با امریکا و تروییکا حرکت خواهد کرد. ٭خطر خروج از کنترل : مهم ترین خطر این است که افزایش تعمدی ریسک، می تواند محاسبات طرفین را دچار خطا کرده و کنترل اوضاع از دست طرفین خارج شود که منجر به تقابل نظامی ناخواسته شود. می توان گفت که پرونده اتمی ایران وارد تغییر فاز دیپلماتیک شده است. آنچه شکست خورده، مدل دیپلماسی برجام است. در فضای پساماشه، دیپلماسی صرفا وارد فاز سخت، پرریسک و مبتنی بر موازنه وحشت شده است. دیپلماسی جنگ به اندازه دیپلماسی انعطاف مشروط برای حفظ منافع ملی ایران، حیاتی است. این فضا نشان می دهد که بازیگران هنوز فضای مذاکره را به جنگ ترجیح می دهند، اما با شرایط متفاوت. سناریوهای فضای پساماشه در فضای پیشرو توانایی سناریونویسی و تحلیل منطقی رفتار بازیگران مریی و نامریی یک وضعیت حیاتی برای تدوین رویکردهای خردمندانه است. اقتدار خردمندانه شاید گذاره ای غیرقابل اجتناب برای دیپلماسی ریسک است که منافع ملی ایران را در شرایط پیش رو تضمین می کند. فضای پساماشه را می توان براساس دو متغیر کلیدی (که هر دو تحت تاثیر عنصر زمان هستند) ترسیم کرد. تا پیش از ماشه، سناریوها پیرامون شکست دیپلماسی و پیروزی دیپلماسی مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. مولفه های دیپلماسی چدنی و ریسک پذیری تعیین کننده هستند. در فضای پساماشه، زمان یک عنصر خنثی نیست، بلکه یک سرمایه حیاتی و یک سلاح دو لبه است. ایران از زمان برای بسط ابهام هسته ای و توسعه توان بازدارندگی خود استفاده می کند، در حالی که غرب از زمان برای فشار تحریمی مضاعف و فرسایش مقاومت اقتصادی ایران بهره می برد. در سناریوهای پیش رو، کسی برنده است که توانایی کنترل و بازی با عنصر زمان را داشته باشد. در فضای منتهی به اجرای اسنپ بک، تروییکا تلاش کرد با اعمال فشار در بازه زمانی کوتاه به هدف دست پیدا کند اما تهران تسلیم خواسته آنها نشد. مذاکرات احتمالی آتی در مدار ماشه تعریف خواهند شد؛ یعنی هرگونه بسته ای که به ایران پیشنهاد می شود، مستقیما تحت تاثیر تحریم های بازگشته (و چشم انداز لغو آنها) خواهد بود. 1- توافق موقت مدیریت ریسک همچنان روی میز است. وضعیت نه جنگ و نه صلح هسته ای. هر دوطرف به نقطه درد قابل تحمل می رسند و برای کاهش ریسک انفجار، به یک تفاهم موقت (مثلا نفت در برابر نظارت محدود ) می رسند تا زمان بخرند. 2- تقابل مدیریت نشده و جهش هسته ای وضعیتی غیرقابل پیش بینی است. بحران کامل و نزدیک شدن به جنگ تن به تن را محتمل می کند. در این وضعیت ریسک فروپاشی منطقه ای بالا می رود؛ اتفاقی که گریبان همه بازیگران غرب آسیا را خواهد گرفت. طرح معماواره بقا وضعیتی سخت در این فرآیند است. 3- سناریوی نرمش دو طرف یک وضعیت خوش بینانه متاثر از هزینه های سنگین برخورد است. مولفه های نامریی که در اغلب گزارش ها نادیده گرفته می شوند؛ امکان تغییر رفتار بازیگران را محتمل می کند. اتمسفر پرونده ایران در فضای پساماشه وضعیتی پیچیده تر از گذشته است که باید آن را پذیرفت. در شرایط پیش رو اقتدار خردمندانه موتور محرکه تهران برای تامین منافع ملی است. |