فرارو- اضطراب پدیده ای جهانی است که نه تنها احساسات را درگیر می کند، بلکه با تغییر در ساختار و کارکرد مغز، بر جسم و روان فرد نیز تأثیرات عمیقی بر جای می گذارد. به نقل از وری ول مایند، همه ی ما در طول زندگی لحظاتی را تجربه کرده ایم که اضطراب بر ما غلبه می کند؛ دست هایمان عرق می کنند، قلبمان به شدت می تپد و حتی ممکن است کهیر بزنیم. اما پشت این واکنش های جسمی، مغز ما چه فرآیندهایی را طی می کند؟ متخصصان می گویند بخش مهمی از پاسخ به این پرسش در شیمی مغز نهفته است. دکتر ایمی مارشال، روان شناس بالینی، توضیح می دهد: وقتی فرد مضطرب یا دچار استرس می شود، مغز هورمون کورتیزول یا همان هورمون استرس را ترشح می کند. این هورمون در کوتاه مدت کمک می کند فرد بتواند شرایط را مدیریت کند، اما در بلندمدت اثرات فرسایشی دارد و بدن و ذهن را تحلیل می برد. پژوهش ها نشان داده اند که استرس مزمن می تواند منجر به طیف گسترده ای از مشکلات جسمی و روانی شود. سیستم لیمبیک؛ مرکز مدیریت هیجان و استرس پردازش اضطراب در مغز در بخشی به نام سیستم لیمبیک انجام می شود. این بخش شامل هیپوکامپ، آمیگدال، هیپوتالاموس و تالاموس است. سیستم لیمبیک به طور مستقیم با احساسات، حافظه، انگیزه، ترس و استرس مرتبط است و بخش زیادی از فرآیندهای خودکار یا ناخودآگاه بدن را تنظیم می کند. هیپوکامپ مسئول تثبیت و ذخیره سازی اطلاعات و حافظه های کوتاه مدت، بلندمدت و فضایی است. اگر هیپوکامپ ارتباطی میان خاطرات اضطراب آور و واکنش شما به آن ها برقرار کند، احتمال دارد اضطراب شما در شرایط مشابه آینده تشدید شود. آمیگدال نقش اصلی را در پردازش هیجانات، به ویژه ترس، ایفا می کند. همچنین پرخاشگری و واکنش های اضطرابی در این بخش ریشه دارند. آمیگدال با تصمیم گیری و حافظه نیز مرتبط است و همین موضوع باعث می شود تجربه های گذشته بر نحوه واکنش شما در زمان حال اثر بگذارند. هیپوتالاموس فعالیت های سیستم عصبی خودمختار را تنظیم می کند و بخشی از محور هیپوتالاموس هیپوفیز آدرنال (HPA) است؛ محوری که واکنش های استرس را مدیریت می کند. این بخش همچنین دمای بدن و اشتها را کنترل می کند؛ دو موردی که به طور مستقیم تحت تأثیر اضطراب قرار می گیرند. واکنش های چهارگانه ی مغز به استرس اغلب با اصطلاح واکنش جنگ یا گریز آشنا هستیم؛ اما روان شناسان امروز از چهار واکنش اصلی یاد می کنند: جنگ (Fight)، گریز (Flight)، انجماد (Freeze) و تسلیم (Fawn). به گفته دکتر مارشال: وقتی واکنش اضطراب فعال می شود، آمیگدال کنترل را به دست می گیرد. در موقعیت های تهدیدکننده، این امر می تواند تفاوت بین بقا و مرگ باشد. اما از سوی دیگر، این فرآیند باعث می شود لوب پیشانی که مسئول تفکر منطقی و کنترل تکانه هاست، کنار گذاشته شود. بنابراین، فرد ممکن است رفتاری نشان دهد که در حالت عادی از او سر نمی زند. جنگ: فرد پرخاشگر می شود، ضربان قلب و فشار خون افزایش می یابد و احساس خشم و بی قراری به او دست می دهد. گریز: فرد به شدت تمایل دارد از موقعیت فرار کند، احساس تنگنا می کند و ممکن است دچار وحشت زدگی شود. انجماد: واکنشی است که بیشتر با تروما و اضطراب شدید مرتبط است. فرد ممکن است دچار کرختی، قطع ارتباط ذهنی با بدن یا حتی ناتوانی در حرکت و سخن گفتن شود. تسلیم: در این حالت، فرد برای کاهش خطر به اطاعت و جلب رضایت روی می آورد، حتی اگر به ضرر او باشد. این واکنش بیشتر در افرادی دیده می شود که در تعیین مرزهای شخصی مشکل دارند. اثرات بلندمدت اضطراب بر مغز اضطراب مداوم فقط یک تجربه ی روانی نیست، بلکه ساختار مغز را نیز تغییر می دهد. تحقیقات نشان داده اند که اضطراب مزمن باعث بزرگ تر شدن آمیگدال می شود؛ یعنی همان بخشی که واکنش های ترس را هدایت می کند. در نتیجه، فرد بیش از پیش به محرک های تهدیدآمیز واکنش نشان می دهد و حتی خطر را بیش از حد واقعی ارزیابی می کند. این تغییرات همچنین بر هیپوکامپ و قشر پیش پیشانی اثر می گذارند؛ بخش هایی که مسئول حافظه، پردازش اطلاعات و شخصیت هستند. دکتر سابرینا رومانوف، روان شناس بالینی، توضیح می دهد: وقتی اضطراب در طولانی مدت ادامه یابد، توانایی تصمیم گیری منطقی مختل می شود، زیرا ذهن همه چیز را از زاویه ی مرگ یا زندگی می بیند. این امر به تصمیم های افراطی و برآورد بیش از حد تهدید منجر می شود. از منظر جسمی نیز، استرس مزمن می تواند فشار خون بالا، بیماری های قلبی، افزایش وزن و حتی ابتلا به بیماری های مزمنی چون دیابت یا سرطان را به دنبال داشته باشد. راهکارهای درمان و مقابله با اضطراب خبر خوب این است که درمان های مؤثر متعددی برای اضطراب وجود دارد. ترکیبی از روان درمانی و دارو درمانی، بسته به شدت علائم، معمولاً بهترین نتیجه را به همراه دارد. داروها: داروهای ضدافسردگی مانند SSRIs (از جمله زولوفت، لکساپرو و پاکسیل) و SNRIs (مانند افکسور و سیمبالتا) به طور گسترده برای درمان اضطراب تجویز می شوند. داروهای آرام بخش از گروه بنزودیازپین ها (مانند آتیوان، کلونوپین و زاناکس) نیز استفاده می شوند، اما به دلیل ایجاد وابستگی فقط باید در مواقع خاص و کوتاه مدت مصرف شوند. روان درمانی: درمان شناختی رفتاری (CBT) متداول ترین روش است و به افراد کمک می کند افکار منفی خود را شناسایی و تغییر دهند. روان درمانی تحلیلی نیز به بررسی ریشه های عمیق تر اضطراب در گذشته فرد می پردازد. درمان مواجهه ای برای فوبیاها بسیار مؤثر است و درمان پذیرش و تعهد (ACT) نیز به فرد می آموزد افکار اضطرابی را بپذیرد و در عین حال بر اساس ارزش های خود زندگی کند. مدیریت اضطراب در زندگی روزمره علاوه بر درمان تخصصی، تغییر سبک زندگی نقش مهمی در مدیریت اضطراب دارد. تمرین های ساده ای مثل تکنیک های گراوندینگ یا اتصال به لحظه ی حال می توانند مؤثر باشند؛ برای مثال شمردن چیزهایی که می بینید، لمس می کنید یا می شنوید تا ذهن از چرخه ی افکار اضطرابی خارج شود. اصلاح عادات خواب، ورزش منظم، تغذیه سالم با کاهش مصرف کافیین و قند، و تمرین مدیتیشن همگی در کاهش علائم اضطراب موثرند. پژوهش ها نشان داده اند که حتی کارهای کوچکی مانند مرتب کردن تخت یا خوردن صبحانه ی سالم می توانند حس کنترل و اعتمادبه نفس را در طول روز افزایش دهند. چرا باید اضطراب را جدی گرفت؟ زندگی با اضطراب درمان نشده، صرفاً یک ناراحتی زودگذر نیست؛ بلکه می تواند کیفیت زندگی، روابط اجتماعی و توانایی کاری فرد را به شدت مختل کند. استرس مداوم مغز و بدن را فرسوده می کند و چرخه ای معیوب از اضطراب و واکنش های ناسالم می سازد. اگرچه ممکن است برخی افراد سال ها با اضطراب زندگی کرده باشند و دیگر تصور روشنی از زندگی بدون آن نداشته باشند، اما درمان و تغییر امکان پذیر است. اضطراب موضوعی نیست که باید با سکوت تحمل شود، بلکه مسأله ای است که نیازمند توجه، حمایت و درمان حرفه ای است. |