فرارو هشام جعفر تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل در شبکه الجزیره به نقل از الجزیره نت، دو رویکرد برای ارزیابی جایگاه اسراییل در خاورمیانه وجود دارد: نخست، به عنوان یک قدرت مسلط و دوم، به عنوان قدرتی تعدیل گر که تلاش می کند نظم منطقه را بر اساس معیارهای خود بازسازی کند. حمله 9 سپتامبر اسراییل به قطر پیامدهایی پیچیده و گاه متناقض بر هر دو نقش ادعایی آن بر جای گذاشت. قدرت مسلط به طور سنتی تنها قدرت برتر در یک منطقه تعریف می شود؛ قدرتی که با تهدید جدی نظامی از سوی دولت ها یا گروه های دیگر روبه رو نیست و بنابراین می تواند انرژی خود را صرف سیاست گذاری در سایر حوزه ها کند. اما سلطه پایدار تنها با توان نظامی به دست نمی آید؛ بلکه به پذیرش و گاه استقبال همسایگان نیز نیاز دارد. در سوی دیگر، اسراییل خود را به عنوان یک قدرت تعدیل گر معرفی می کند؛ کشوری که با جاه طلبی های آشکار تلاش می کند نظم موجود را دگرگون سازد، نفوذ خود را گسترش دهد و منافعش را از رهگذر نیروی تهاجمی حتی به بهای نادیده گرفتن هنجارها و مسیرهای دیپلماتیک تثبیت کند. این رویکرد در چند محور مشخص نمود یافته است: الف - جلوگیری از تشکیل دولت مستقل فلسطینی، ب - گسترش مرزهای اسراییل، ج - تحمیل معادله امنیتی جدید که در آن تل آویو دست بالا را داشته باشد، د- و بهره گیری از حملات برای نمایش قدرت و تثبیت دکترین تهاجمی پس از 7 اکتبر. اما حمله به قطر چه اثری بر دو نقش ادعایی اسراییل گذاشت؟ در نگاه نخست، این عملیات نشانه ای از هیمنه اسراییل و توانایی آن برای اقدام بی مجازات در سراسر خاورمیانه تلقی شد. مقامات اسراییلی از جمله نخست وزیر بنیامین نتانیاهو، بار دیگر بر تعهد خود برای تعقیب رهبران حماس هر کجا که باشند تأکید کردند. حمله دوحه به عنوان نمایش قدرت نظامی و اطلاعاتی اسراییل معرفی شد و حتی برخی رسانه های داخلی مدعی شدند که این عملیات قدرت و بازدارندگی اسراییل را احیا کرده است. اما در سطحی عمیق تر، همین حمله تصویر اسراییل به عنوان قدرتی مسلط و باثبات را زیر سؤال برد. گزارش ها نشان دادند که هدف اصلی یعنی رهبران ارشد حماس از این حمله جان سالم به در بردند. به همین دلیل، بسیاری تحلیلگران آن را حمله ای ناموفق توصیف کردند که این توهم را از میان برد: اسراییل نمی تواند هر زمان و در هر مکان اراده کند، با زور به اهداف خود برسد. حمله اسراییل به قطر پیامدهای بین المللی و منطقه ای گسترده ای داشت. این اقدام موجی از خشم و محکومیت شدید را از سوی قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگر بازیگران عربی و جهانی، از جمله شورای امنیت سازمان ملل برانگیخت. چنین واکنشی آشکارا با اصل حیاتی پذیرش سلطه منطقه ای از سوی همسایگان در تضاد بود. در سطح جهان عرب، این عملیات برداشت جمعی تازه ای را تقویت کرد: اسراییل به چشم بسیاری به عنوان کشوری یاغی دیده می شود. این تصویر اعتماد به چارچوب های امنیتی موجود را تضعیف کرده و زمینه ساز تلاش های هماهنگ برای بازنگری در ائتلاف های منطقه ای و مسیرهای دیپلماتیک شد. اهمیت ماجرا زمانی دوچندان شد که حمله در خاک قطر، متحد نزدیک و میزبان پایگاه نظامی آمریکا رخ داد. رهبری ایالات متحده، از جمله رییس جمهور دونالد ترامپ، اندوه عمیق و ناامیدی خود را ابراز کرد و به طور علنی عملیات را نکوهش نمود؛ اقدامی کم سابقه در روابط واشنگتن و تل آویو محسوب می شود. همین امر پرسش هایی جدی را در میان دولت های عربی حاشیه خلیج فارس برانگیخت: آیا تضمین های امنیتی آمریکا هنوز قابل اتکا هستند؟ و آیا واشنگتن توانایی مهار اسراییل را دارد؟ این تردیدها، پایه های قدرت نظامی و سیاسی ادعایی اسراییل را متزلزل کرد. به جای آن که حمله، جایگاه اسراییل را به عنوان قدرتی مسلط تحکیم کند، بیش از پیش بر انزوای این کشور افزود و منطقه را یک گام دیگر به سوی بی ثباتی سوق داد. اکنون حتی برخی دولت های خلیج فارس به جای شراکت با اسراییل، به فکر تقویت همکاری های دفاعی در برابر آن افتاده اند. رویکرد امنیتی جدید تل آویو؛ ریسک پذیری برای تغییر چهره خاورمیانه با وجود شکست در تثبیت سلطه، این اقدام با نقش اسراییل به عنوان یک قدرت تعدیل گر همخوانی داشت؛ زیرا نشان داد تل آویو همچنان در پی بازسازی صحنه منطقه ای از طریق اقدامات نظامی یک جانبه و تهاجمی است. حمله اخیر اسراییل که پس از سلسله عملیات در لبنان، ایران، سوریه و یمن انجام شد بار دیگر بر رویکرد امنیتی تازه و تهاجمی این کشور و آمادگی آن برای پذیرش ریسک های بزرگ نور افکند. رویکردی که با عزم بر تغییر چهره خاورمیانه پیش می رود و بیش از هر چیز یادآور ویژگی های یک قدرت تعدیل گر است. این عملیات به طور عمدی مذاکره کنندگان حماس را در میانه گفت وگو بر سر طرح آتش بسی هدف قرار داد که ایالات متحده از آن حمایت می کرد. چنین اقدامی نشان داد تل آویو به جای مصالحه، در پی پیروزی کامل از طریق ابزار نظامی و واداشتن حماس به تسلیم است؛ رویکردی که اهداف حداکثری اسراییل در غزه را تثبیت می کند. حمله به خاک کشوری دارای حاکمیت و متحد نزدیک آمریکا، آن هم در بحبوحه تلاش های میانجی گرانه، نقضی آشکار و خطرناک حاکمیت به شمار می رود. این اقدام نشان می دهد اسراییل آماده است برای تحقق اهداف خود، حقوق بین الملل و هنجارهای جهانی را نادیده بگیرد ؛ خصیصه ای که بیشتر به قدرت های تعدیل گر نسبت داده می شود و بیانگر تمایل اسراییل به عمل کردن خارج از چارچوب های موجود است. پیامدهای منطقه ای نیز چشمگیر بود. این حمله تهدیدی جدی برای توافق های ابراهیم و تلاش های گسترده تر برای عادی سازی روابط با کشورهای عربی ایجاد کرد؛ توافق هایی که قرار بود اسراییل را در یک چارچوب امنیتی جدید منطقه ای ادغام کنند. تل آویو، با بی ثبات کردن این ترتیبات، عملاً تلاش می کند نسخه تهاجمی تر و خاص خود از نظم منطقه را محقق کند. در عرصه داخلی نیز، بنیامین نتانیاهو از این عملیات بهره سیاسی برد. در شرایطی که دولت او با موجی از انتقادها درباره مدیریت جنگ و درخواست ها برای آتش بس روبه رو بود، این حمله به عنوان نمایش قدرت و قاطعیت، جایگاه او را در برابر مخالفان تقویت کرد. واشنگتن در تنگنا: ضربه ای سخت به اعتبار آمریکا در خلیج فارس این حمله موجب بازآرایی جدی در دینامیک های قدرت خاورمیانه شد و به شدت بر تلاش های دیپلماتیک، به ویژه ابتکاراتی که با هدف حل منازعه غزه جریان داشتند، سایه انداخت. روند مذاکرات آتش بس و آزادی گروگان ها ضربه ای سخت خورد و یکی از معدود کانال های موجود برای حل بحران از هم گسست. قطر، به عنوان میانجی اصلی بحران غزه در کنار مصر و ایالات متحده، بلافاصله اعلام کرد که تلاش هایش فعلاً بی ثمر است. این حمله امنیت و توانایی قطر برای پذیرش ریسک را زیر سؤال برد، به ویژه آنکه در جریان آن یک مأمور امنیتی قطری کشته شد. قطری ها پیش تر از سوی موساد و کاخ سفید اطمینان یافته بودند که حمله ای در خاک شان رخ نخواهد داد. اما عملیات 9 سپتامبر عملاً به معنای پایان نقش میانجی گری سالیان طولانی دوحه بود. حمله اسراییل به قطر ضربه ای جدی به اعتبار ایالات متحده به عنوان ضامن امنیت و ثبات در خلیج فارس وارد کرد. کشورهای منطقه میزبان پایگاه های نظامی آمریکا هستند، اما ناتوانی یا بی میلی واشنگتن در جلوگیری از حمله متحد اصلی اش، پرسش های گسترده ای درباره اعتبار تضمین های امنیتی آمریکا ایجاد کرده است. واکنش دوگانه دونالد ترامپ یعنی ابراز نارضایتی از عملیات در کنار ستایش تلاش برای نابودی رهبران حماس وضعیت واشنگتن را مبهم تر کرد. هم زمان، شورای امنیت سازمان ملل متحد با مشارکت آمریکا بیانیه ای کم سابقه صادر کرد و در آن نگرانی عمیق خود را از این حمله ابراز داشت؛ اقدامی که نقض آشکار حاکمیت قطر و تهدیدی علیه تلاش های میانجی گرانه توصیف شد. این عملیات نقطه عطفی در برداشت های منطقه ای از اسراییل رقم زد و به شکلی کم سابقه همبستگی تازه ای میان دولت های خلیج فارس پدید آورد. اکنون بسیاری اسراییل را نه یک شریک امنیتی قابل اتکا، بلکه قدرتی مهارنشده و منبع بی ثباتی می بینند؛ کشوری که آماده است حتی به بهای تخریب روابط دیپلماتیک، به زور تهاجمی متوسل شود. چنین برداشتی نقش احتمالی تل آویو به عنوان متحدی علیه ایران را به شدت زیر سؤال برده است. موج محکومیت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز بی سابقه بود. تمامی دولت های منطقه این اقدام را نقض حقوق بین الملل و حاکمیت قطر خواندند. همبستگی میان کشورهای عربی در واکنش به این حمله آشکار شد: شیخ محمد بن زاید آل نهیان، رییس امارات متحده عربی، بلافاصله به دوحه سفر کرد و انتظار می رفت محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، نیز چنین کند. دغدغه مشترک آن ها روشن بود: دفاع از حاکمیت و امنیت جمعی منطقه. این حمله همچنین چارچوب شکننده توافق های ابراهیم و روند عادی سازی روابط اسراییل با جهان عرب را به خطر انداخت. پیام روشن بود: توافق های سیاسی الزاماً مانع اقدامات تهاجمی اسراییل نمی شوند؛ حتی در قبال شرکایی که در ظاهر به همکاری نزدیک متعهد شده اند. بی اعتمادی به آمریکا؛ اعراب به دنبال ائتلاف های جدید نظامی افزایش مخالفت مردمی با روند عادی سازی روابط با اسراییل در جهان عرب، به ویژه پس از حمله به قطر، بیش از گذشته رهبران عرب را از تعامل با تل آویو بازمی دارد. این عملیات تردیدها درباره قابلیت اتکای ایالات متحده به عنوان ضامن امنیتی را عمیق تر کرد. در نتیجه، کشورهای عربی خلیج فارس احتمالاً به دنبال متنوع سازی ائتلاف های نظامی خود از جمله با قدرت هایی چون ترکیه و پاکستان خواهند رفت و در عین حال خواستار تضمین های امنیتی رسمی تر و قوی تر از واشنگتن خواهند شد. پیامدها فراتر از خلیج فارس است. عملیات اسراییل هشداری مستقیم به ترکیه و مصر نیز بود، کشورهایی که رهبران حماس را در خاک خود پناه داده اند. نگرانی از گسترش حملات اسراییل به قلمرو این کشورها، آن هم در بحبوحه اختلافات دیرینه با آنکارا بر سر سوریه و با قاهره بر سر مسئله آوارگان، چشم انداز درگیری ای ویرانگر و گسترده تر را برجسته کرده است؛ درگیری ای که حتی می تواند اتحاد ناتو در مورد ترکیه و پیمان صلح تاریخی مصر و اسراییل را متزلزل کند. حمله دوحه همچنین بخشی از روندی گسترده تر است که در آن اسراییل سیاست مداخله جویانه و تهاجمی خود را در سراسر منطقه تشدید کرده است؛ از درگیری مستقیم با ایران گرفته تا نبرد با حزب الله در لبنان، جایی که نفوذ سیاسی و نقش ادعایی دفاعی این گروه تلاش های آمریکا برای خلع سلاحش را ناکام گذاشته است. در نتیجه، حمله اسراییل به قطر نه تنها روند شکننده دیپلماسی برای آتش بس در غزه را متوقف کرد، بلکه معادلات قدرت منطقه ای را به طور بنیادین تغییر داد. این اقدام بی اعتمادی نسبت به اسراییل و ایالات متحده را تشدید کرد، همبستگی تازه ای میان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پدید آورد و احتمالاً زمینه را برای بازآرایی خطرناک راهبردهای امنیتی در سراسر خاورمیانه فراهم ساخت. |