تجربه حضور نیروهای بیگانه در ایران همیشه موضوعی مهم و الهام بخش برای آثار ادبی و سینمایی ایران بوده است؛ از رمان ها و نمایشنامه های مختلف گرفته تا سریال های تلویزیونی که هرکدام تلاش کرده اند این واقعیت تلخ را از زاویه ای خاص بازگو کنند. به گزارش برترین ها، با این حال، در میان این روایت ها، برخی آثار توانسته اند جایگاه ویژه ای در حافظه جمعی پیدا کنند و برخی دیگر کمتر مورد توجه عامه قرار گرفته اند. دو نمونه شاخص در این زمینه، سریال محبوب دایی جان ناپلئون ساخته ناصر تقوایی و مجموعه جدید شبکه نمایش خانگی یعنی سووشون (اقتباسی از رمان سیمین دانشور با همین نام) هستند. هر دو اثر در بطن خود به تجربه ی اشغال ایران می پردازند و هر دو کوشیده اند تا فضای سیاسی و اجتماعی آن سال ها را در قالب داستانی نمایشی بازآفرینی کنند. با این حال، یکی به اثری ماندگار در حافظه ی جمعی بدل شد و دیگری هنوز نتوانسته به همان میزان در ذهن و زبان مردم جا خوش کند. سوالی که اتفاقاً در این رابطه مطرح می شود نیز این است که چرا دایی جان ناپلئون موفق شد و سووشون با تمام هزینه های سنگین نتوانست به این موفقیت دست پیدا کند؟  یکی از مهم ترین دلایل تفاوت در جایگاه این دو سریال، مربوط به شیوه روایت آن ها می شود. دایی جان ناپلئون با زبانی طنز و نیش دار به سراغ اشغال ایران می رود. تقوایی در اقتباس از رمان ایرج پاکزاد، همان طنز گزنده را حفظ کرد و در عین حال با زبان تصویر آن را بومی تر و ملموس تر کرد. نتیجه این شد که حتی تلخی اشغال و حضور نیروهای بیگانه در بطن داستان، در پوشش شیرینی و خنده به مخاطب عرضه شد. مخاطب با دایی جان، اسدالله میرزا و دیگر شخصیت ها می خندید، اما در همان خنده، زخمی عمیق از واقعیت سیاست و تاریخ را نیز لمس می کرد. از سوی دیگر، سووشون بر پایه ی رمانی شکل گرفت که ذاتاً سرشار از سوگ و اندوه است. سیمین دانشور در رمان خود، به کمک استعاره ها اسطوره هایی از مقاومت خلق کرده بود. اقتباس نرگس آبیار هم همین مسیر را ادامه داد و تلاش کرد با وفاداری به فضای رمان، حال و هوای تراژیک اثر را حفظ کند. اما همین وفاداری به غم و اندوه، باعث شد بخش بزرگی از مخاطب عام از آن فاصله بگیرند. برای مردمی که به روایت های تصویری بیشتر برای سرگرمی چشم دوخته اند، سنگینی لحن سووشون کشش کمتر دارد. دایی جان، با همه ی توهمات توطئه وارش، به کاراکتری بدل شد که نه تنها طبقه ی خاصی از جامعه، بلکه ذهنیت تاریخی ما را نمایندگی می کرد. مردمانی که همه چیز را به گردن انگلیس می انداختند و حاضر نبودند مسئولیت وضعیت خود را بپذیرند. این کاراکتر و اطرافیانش آن قدر زنده و پرجزییات ساخته شدند که هنوز هم اصطلاح دایی جان ناپلئونی در فرهنگ گفتاری ما زنده است. اما شخصیت های سووشون چنین موقعیتی پیدا نکردند. یوسف، زری و دیگران بیشتر شبیه نمادهایی هستند که قرار بود حامل معنا باشند. به نظر می رسد سازندگان این سریال به جای آنکه بر جنبه های انسانی شخصیت ها تکیه کنند، بیشتر بر بُعد ایدئولوژیک و تراژیک آنان تأکید کرده اند. طبیعتاً این کاراکترها حتی اگر نظر و انتقادی هم به شرایط داشته باشند، چندان برای ما مخاطبان قابل درک نیست چرا که اصلِ شخصیت آن ها هنوز برای مخاطب پذیرفته نیست. همین رویکرد، سبب شد فاصله ی میان شخصیت و مخاطب حفظ شود. مخاطب نتوانست خود را به سادگی جای آن ها قرار داده یا در زندگی شان غرق شود. به هر حال نمی توان از شرایط اجتماعی و سیاسی زمان پخش این دو اثر غافل شد. دایی جان ناپلئون در دهه ی پنجاه ساخته شد؛ زمانی که هنوز فضای تلویزیون ایران مجال بیشتری برای تنوع ژانری هنری داشت. طنز سیاسی تقوایی گرچه گزنده بود، اما با مهارتی ساخته شده بود که هم توانست از تیغ سانسورهای وقت بگذرد و هم مخاطب را جذب کند.  در عوض، سووشون در شرایطی ساخته و پخش شد که شبکه های نمایش خانگی بیشتر به سمت تولیدات پرزرق و برق گرایش دارند که خلاقیاتی درونشان نیست. شاید همین مسئله هم دست کارگردان و نویسندگان را در انتخاب زبان و میزان جسارت بسته تر کرد. نتیجه، سریالی بود که بیش از آنکه روایتگر زندگی روزمره ی مردمی درگیر اشغال باشد، شبیه بیانیه ای تصویری پر زرق و برق از رمان دانشور جلوه کرد. شاید اصلی ترین تفاوت این دو اثر را بتوان در یک جمله خلاصه کرد: دایی جان ناپلئون تراژدی اشغال را با طنز روایت کرد و ماندگار شد؛ اما سووشون آن را با تراژدی مستقیم روایت کرد و در حافظه ی جمعی کم رنگ ماند. طنز، به ویژه طنزی که از دل فرهنگ و زبان مردم برمی خیزد، قدرتی بی بدیل برای ماندگاری دارد. این طنز نه تنها تلخی اشغال را قابل تحمل تر می کند، بلکه امکان نقد اجتماعی و سیاسی را نیز فراهم می آورد. در مقابل، تراژدی صرف، اگرچه در لحظه اثرگذار است، اما برای ماندن در ذهن نیازمند پیوندی عمیق تر با تجربه ی زیسته ی مردم است؛ پیوندی که سووشون به دلیل لحن سنگین و ساختار نمادین خود کمتر توانست ایجاد کند.  این مقایسه بیش از آنکه حکمی قطعی درباره ی کیفیت باشد، یادآوری است بر اینکه موفقیت یک اثر نمایشی تنها در روایت یک موضوع مهم خلاصه نمی شود. زبان روایت، انتخاب زاویه دید، شیوه ی پرداخت شخصیت ها و حتی زمانه ای که اثر در آن عرضه می شود، همه در میزان تأثیرگذاری و ماندگاری اش دخیل هستند. و همین جاست که درمی یابیم چرا هنوز بعد از نیم قرن، نام دایی جان ناپلئون بر سر زبان هاست، اما سووشون تنها در حافظه ی کتاب خوان ها و دانشجویان ادبیات زنده خواهد ماند. آن هم شاید! |