پویا نعمت اللهی طی یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: مذاکرات پوتین و ترامپ در آلاسکا را می توان از مناظر گوناگونی تحلیل کرد. به یقین، آمریکا و روسیه کشورهای اول و دوم دنیا به لحاظ قدرت نظامی هستند (ترتیب آن ها فعلا اهمیتی برای ما ندارد) و بنابراین دیدار رهبران این دو کشور می تواند نقشی اصلی در تأمین صلح دنیا داشته باشد. درگیرشدن این دو کشور (از هر جبهه، در هر مکان، در هر سطحی و از سوی هر نیروی نیابتی) می تواند نائره جنگی بزرگ و خانمان سوز را روشن کند. به همین خاطر است که تقریبا تمامی محافل سیاسی جهان، هرگونه مذاکره و نزدیکی دو کشور را به عنوان یک حرکت مثبت تلقی و از آن حمایت کردند. اما در عین حال، بسیاری از ناظران سیاسی نتوانسته اند از آنچه میان این دو رهبر گذشته است، اطلاعات دقیقی به دست بدهند. از همان ابتدا بحث های عدیده ای بر سر زبان ها افتاد؛ از انتخاب محل این ملاقات تا شیوه پاسخ به سؤالات خبرنگاران و حتی منوی غذا و تمهیدات امنیتی هرکدام محل مناقشه بوده است. با این همه، پرسش های زیادی هنوز مطرح است و کسی را توان پاسخ دقیق به آن ها نیست. از سوی دیگر، با آنکه تصاویر زیادی از این دیدار تاریخی ثبت شده، ولی دو عکس خاص توانست بیشترین توجه ها را به سمت خود جلب کند. اینجا شاید به نظر برسد که با استفاده از این تصاویر، می توان به محتوای مذاکرات این دو رهبر نزدیک شد. تصاویر با سودجستن از نشانه های دلالت گر خود، قصد تأویل جهان را دارند. مفهوم تصویر یا نشانه تصویری عبارت است از خطوط و علائمی که بر سطحی دوبعدی نقش بسته و می توان آن را فرانمود صحنه هایی از جهان متعارفی محسوب کرد که به ادراک ما درآمده است. شکی نیست که اولین مواجهه با عکس می تواند ادراک ابتدایی مخاطب را شکل دهد. در مراحل بعدی به تحلیل عمیق تری حسب موضوع تصویر، لحظه و مکان تحقق روایت و دیگر مسائل حول جهان تصویر فوق نائل می شویم. بحث درباره چیزی است که در خودِ اثر مشهود نیست و به ساحت دیگری مرتبط می شود. مثلا نوشتار از جنس نظام نشانه شناسی نمادین است، حال آنکه تصویر از جنس نظام نشانه ای شمایلی است. عکس طبعا مصداق خود را همواره تعقیب می کند و در حال تصدیق آن و همچنین آنجابودگی است. عکس کنش زنده مخاطب خودش را در حال حضورش طلب می کند. هایدگر در سال 1938 و در یک سخنرانی اشاره می کند که آنچه دوران مدرن را از دوره های دیگر متمایز می کند، این است که جهان یکسره تبدیل به تصویر شده است. اگر او اکنون زنده بود، چگونه به این غرق شدگی ما در تصاویر و پیام های دیداری و تصویری واکنش نشان می داد؟ حضور مخاطب معمولا با نوعی پیشافهم همراه است و آنچه را می بیند و تجربه می کند، در آن عکس شریک می کند. رسانه های رسمی و دولتی همواره ناگزیر از حمایت روسیه و نقد بلاواسطه غرب هستند؛ به گونه ای که حتی کسی جرئت ندارد اسب پوتین را یابو خطاب کند. این پیشافهم از طریق تصاویر مربوطه باید تأیید و با مخاطب رسانه به اشتراک گذاشته شود. به همین خاطر در کشورمان بیش از همه آن عکسی مورد توجه قرار می گیرد که ترامپ انگشت خود را آخته و به سمت پوتین گرفته و گویی در حال ملامت اوست. انگشت ترامپ در وسط شکم پوتین است و این بیانگر مقصربودن است. پوتین که یک جزوه در دست دارد، شبیه دانش آموز خاطی است که اینک در چنگال ناظم و مدیر مدرسه گرفتار شده است. ترامپ چیزی در دست ندارد که بخواهد او را در موقعیت مشابه پوتین قرار دهد. اما در یک دیدار در این سطح، قبلا همه نقش ها، حرکات، رفتارها و سکنات رهبر مربوطه بارها تمرین شده است. دینامیک حرکات به شکلی است که هر آینه امکان پدیداری وضعیت متقابل و برعکس هم وجود دارد و اینک عکاسان گروه مقابل دست به شکار لحظه زدند و ترامپ را رودرروی پوتین در مقام عتاب نشاندند. به همین خاطر آن ها که با دیدن عکس اول خوشحال شده بودند، طبعا با دیدن عکس دوم دچار سرخوردگی می شوند. این نتیجه بی توجهی به بافت و زمینه و غفلت از نظام های عمیق تر تصویری و دیداری است. نظریه پردازان، تمایز میان دلالت صریح و دلالت ضمنی را مفید دانسته اند، ولی مشکل آن است که نمی توان خط فارق قطعی میان این دو گونه مشخص کرد. دلیل این است که خود معنای صریح یک معنای ضمنی است و با توجه به این مسئله، هر شخص با توجه به فرهنگ خود، دلالت های مختلفی از یک عکس برداشت می کند و از دل آن دلالت هاست که به معنای ضمنی می رسد. پس معنای صریح که از اثر برداشت می شود، معنایی نیست که هر فرهنگ و هر شهروندی متوجه آن شده و آن را رمزگشایی کند. رولان بارت میان دو نوع سازوکار به نام های ابتدایی و پسینی قائل به تمییز می شود. سازوکار ابتدایی مشتمل بر سه فرایند به نام های جلوه های ویژه، ژست ها و اشیا بوده و سازوکار پسینی هم شامل سه فرایند زیبانمایی، هنری سازی و همسازی است. در سه فرایند نخست، معنای ضمنی با اعمال تغییر یا اصلاحاتی در خود واقعیت، یعنی در پیام صریح پدید می آید. اما چنان که ذکر شد، جهان تبدیل به تصویر شده است و آنگاه تصویر از جهانِ واقع، وارد جهانِ نمادها شد و دال های تصویری هم به مدلول های زیادی تبدیل شدند. اکنون تصویرها عملا جهان را مبهم تر کرده اند. بی دلیل نبوده که رولان بارت می گوید تصویر خیلی پرخاشگرتر از نوشتار است. احتمالا منظور این بوده که متن خیلی بیشتر از آنکه واجد معانی گوناگون باشد، چندگانگی معنا را تحقق می بخشد. عکس شماتت متقابل پوتین و ترامپ، پیش از آنکه واقعیت را منعکس یا بازنمایی کند، بر آن دلالت دارد و دل هر دو طرف ماجرا را شاد می کند؛ چراکه نوعا قدرت تصدیق از قدرت بازنمایی فراتر می رود. به همین خاطر است که از تصاویر دیدار رهبران نیز نمی توان چیز زیادی درباره محتوای مذاکرات آن ها به دست آورد. |