فرارو ناپلئون بناپارت؛ از تو انتظار نداشتم مسعودجان. تو نمی دانی نباید چه حرفی را کجا بزنی؟ و این که بعضی حرف ها را اصلاً نباید بزنی؟ خوبت شد که حالا تو را گذاشتند بغل بنی صدر؟ اسراییلی ها را نمی دانم اما خود من وقتی تو توی آن دیدار کذایی با مدیرهای رسانه از مشکل آب و برق حرف زدی، از این که کشور عزیزمان با این مشکل ها روبروست، باخبر شدم. به نظرم خارجی ها هم همینطور بودند. آن ها نمی دانستند اینجا چه خبر است. نه جاسوس دارند، نه ماهواره. نه اخبار نگاه می کنند. بی بی ! بی بی ! امان از آن مارمولک که تا دید این وری ها دارند می گویند تو با حرف هایت به دشمن پاس گل دادی، دسته جمعی با رفقایش ویدیو گرفتند و خودِ سالوسش هم مستقیم به تو اشاره کرد. پاست را کات دار گل کرد مسعود! الان اوضاعت چطور است مسعودجان؟ فکر کنم با این وضعیت، کنار بنی صدر خیلی خوش می گذرد. تو حرف هایی زدی که نباید می زدی. مگر نمی دانی دشمن نگاه می کند؟ تو درباره بحران آب، برق، گاز و تورم صحبت کردی. دشمن فهمید. الان می خواهد دست بگذارد روی همین موضوع. نه آن ها می دانستند ما از این مشکل ها داریم، نه ما که توی این خاک زندگی می کنیم. یک چیزهایی، مشکلاتی بعضی وقت ها اذیتمان می کرد اما دقیقاً نمی دانستیم چیست. حسش می کردیم گاهی گداری. مثلاً وقتی از آقامحمود سوپری خیابان ششم خرید می کردیم و برای دو کیسه، کارتی می کشیدیم که همین 10 سال قبل کل حقوق یک ماه مان بود. حس می کردیم اما دقیقاً نمی دانستیم چیست که تو زبان باز کردی، ما و دشمن با هم فهمیدیم. گفتی به این اعتقاد نداری که باید به اجبار مردم را دین دار کرد. به خصوص در موضوع قانون حجاب که نمی دانم چطور این روزها دوباره درباره آن زیادی صحبت می کنند. ابوالقاسم طالبیِ کارگردان از یک طرف و محسن مهدیان همشهری همراه با لشکری از خوبان یکهو یادش افتادند. من هم با آن ها موافقم مسعود. اجرایش کن هیچی نمی شود. گفتی همانطور که به زور نمی شود حجاب بر سر مردم گذاشت، به زور هم نمی شود برداشت. اشتباهت همین جاست. ما کردیم و شد. همین گشت ارشاد یادت نیست چقدر موفق بود؟ تو نمی دانی 99.99 درصد مردم این کارها را از تو انتظار دارند؟ گفتی در بسیاری موارد حق انتخاب نداریم. اشتباه کردی. مشکل تویی که عمق راهبردی را نمی فهمی و بی برنامه ای. این کشور نیست که مشکل و بحران دارد. گفتی مذاکره نکنیم، چه کنیم! بسازیم دوباره می آیند و می زنند. مسعود از سر همه تقصیرات و حرف های قبلی تو بگذرم، از این یکی خبطت نمی گذرم. تو نمی دانی نظم بعد از جنگ جهانی دوم در حال فروپاشی ست و همه منتظرند ما به صورت نقطه زن در این تغییر دینامیک ها وارد عمل شویم؟ تو نمی دانی این سازوکارهای استعماری پشیزی نمی ارزند و اصولاً ما برای همین کمین کردیم و در انتظاریم که این ها از بین بروند و آقای جهان شویم؟ تو نشنیدی که آن روز در تلویزیون آن آقا گفت یک بار دیگر بی دوها بیایند یک درسی به آن ها می دهیم که یادشان نرود؟ مسعودجان. ما اگر همان موقع هم بی دوها را نزدیم، برای این بود که حوصله تلفات گرفتن از یانکی ها را نداشتیم. اگر نه برای ما که کاری نداشت. آن ها هم که جای مهمی را نزدند. گفتیم بگذار بزنند دلشان خوش باشد. تو بساز، ما قول می دهیم این بار خواستند بزنند، نرسیده به دوراهی قپان خیابان قزوین روی هوا بزنیمشان. مشکل این است که پای کار نیستی مسعودجان. سرخ عمل نمی کنی برادر. برو توی شکمشان و روی هوا خالی ببند. از مشکلات هم حرف نزن که دشمن می بیند. تو که در برابر 51 درصد مردم شرکت نکرده در انتخابات، آن هایی که با هر ضرب و زوری که بود به تو رای دادند و آن هایی که رای ندادند مسئول نیستی؛ تو فقط در برابر مشتی سایبری رایگان میل کن، چند نماینده عجیب و غریب مجلس و چند نفر دیگر مسئولی. اگر با این شرایط می توانی سرخ عمل کنی، بسم الله. اگر نه که با یک استعفا خوشحالمان کن. |