فرارو- فیلم داستان سه خواهر را روایت می کند که برای سومین مراسم ازدواج مادرشان گرد هم می آیند و در جریان یک آخر هفته پر از خاطره و کشمکش، با گذشته های تلخ و روابط پیچیده خانوادگی شان روبه رو می شوند. به نقل از ورایتی، کریستین اسکات توماس در نخستین تجربه کارگردانی خود، گروهی بازیگر کاربلد را گرد هم آورده و اثری خلق کرده که گرچه کوچک و فروتن است، اما لحنی دلنشین و صمیمی دارد. سال هاست که جمع شدن یک خانواده ناکارآمد به بهانه رویدادی مهم، خواه عروسی باشد یا مراسم خاکسپاری، به عنوان بستری مناسب برای خلق درامی پرتنش و پر از احساسات متناقض به کار می رود. چنین موقعیتی بهترین فرصت است تا شخصیت هایی با پیشینه مشترک اما اختلافات ریشه دار، درست همان نقاط ضعف یکدیگر را نشانه بگیرند و کینه های دیرینه را از دل بیرون بکشند. عروسی مادرم ساخته اسکات توماس هرچند به قله های این ژانر آزموده شده نمی رسد، اما بی تردید کم نمی گذاشته است. نتیجه، ترکیبی است از جهان بینی آنتوان چخوف و حال وهوای آثار ریچارد کرتیس؛ اثری خانوادگی که شیرینی اش بیشتر از شکوه و عظمتش به چشم می آید. داستان فیلم، همان گونه که عنوانش وعده می دهد، ساده و سرراست است. سه خواهر: کاترین (اسکارلت جوهانسون)، ویکتوریا (سِینا میلر) و جورجینا (امیلی بیچام) آخر هفته ای را در خانه دوران کودکی خود می گذرانند تا شاهد سومین مراسم ازدواج مادرشان باشند. دیانا (با بازی خود اسکات توماس)، که دو بار بیوه شده، به نظر می رسد دوباره عشق را یافته است. اما آخر هفته ای که باید سرشار از جشن و شادی باشد، به میدان مین عاطفی بدل می شود؛ جایی که هر یک از دختران، یکی افسر نیروی دریایی، دیگری بازیگر مشهور و سومی پرستار، ناچار می شوند با گذشته های تراژیک، حال ایستای خود و امیدهای مبهمی که در آینده انتظارشان را می کشد روبه رو شوند. بر فراز این آخر هفته در حومه انگلیس سایه خاطرات پدرهایی سنگینی می کند که این سه دخترِ حالا بالغ، هنوز نتوانسته اند رهایشان کنند. کاترین، همانند پدرش جان فراست، که پدر او و ویکتوریا بود، به نیروی دریایی پیوسته است. مرگ او در میدان نبرد، برای ویکتوریا که بازیگر است، بهانه ای برای مصاحبه های تلویزیونی و داستان پردازی بوده، اما کاترینِ آرام و درون گرا تمام مسیر حرفه ای اش را وقف زنده نگه داشتن یاد پدر کرده است. همین موضوع باعث شده با مرگ جانی مانسون، پدر جورجینا و دوست صمیمی جان، که تنها برای مدتی کوتاه وارد زندگی شان شد و سپس او هم در عملیات ناپدید شد، کنار آمدن برایش دشوارتر باشد. این گذشته تکه تکه و غم انگیز، زخمی عمیق بر روان او گذاشته و باعث شده در برابر عشق و محبت اطرافیانش سپر دفاعی بلندتری بسازد. اگر فیلمنامه مهارت بیشتری در پرداخت جزییات داشت، می توانست پرتره ای غنی تر و گیراتر از این خانواده به تصویر بکشد. با این حال، با توجه به پس زمینه پیچیده ای که برای شناخت رابطه دیانا و دخترانش ضروری است، طبیعی است که یک سوم ابتدایی فیلم در دیالوگ های طولانی و توضیحی فرو برود تا مقدمات تنش های خانوادگی را فراهم کند. وقتی داستان های فرعی مربوط به روابط عاطفی هر یک از خواهران هم به آن اضافه می شود ، بیننده آرزو می کند اسکات توماس این خانواده ازهم گسیخته اما دوست داشتنی را در قالبی منسجم تر مهار می کرد. در وضع فعلی، عروسی مادرم شبیه میهمانی ای است که در آن هم به سختی فرصت پیدا می کنید همه مهمان ها را بشناسید و هم بلافاصله زیر بمباران صحبت ها و خاطراتشان قرار می گیرید. یک لحظه درگیر ماجرای شریک زندگی کاترین هستید و لحظه بعد باید روی نامزد آینده دیانا، جف لاولَگلاو (جیمز فلیت) تمرکز کنید. این کمی تأسف برانگیز است، زیرا جوهانسون، میلر و بیچام در کنار هم ترکیبی بسیار جذاب می سازند. هرگاه فیلم مکث می کند و اجازه می دهد این سه خواهر پیوند عاطفی و صمیمیت میان خود را به نمایش بگذارند، اولین ساخته اسکات توماس می درخشد. بازیگران با دقت و عشق این نقش ها را جان می بخشند؛ عشقی که بی تردید ریشه در تجربه طولانی کارگردان در بازیگری و ارتباط شخصی عمیق او با این داستان دارد. فیلم با نوشته ای در ابتدای تیتراژ پایانی به سرهنگ دوم سایمون توماس (1935 1966) و فرمانده سایمون ایدیِنز (1933 1972) تقدیم شده و عبارت به یاد پدرانم بر آن نقش بسته است. داستان سه خواهری که پس از دهه ها همچنان از فقدان دو پدر رنج می برند، برای اسکات توماس بسیار شخصی است. او به همراه همسرش، روزنامه نگار جان مایکلتویت، فیلمنامه ای نوشته که خاطرات کودکی یتیم شده دوباره اش را به سکوی پرتابی برای خلق روایتی صمیمی و آشنا بدل کرده است. اسکات توماس برای علاقه مندان سینما چهره ای آشناست؛ از نقش آفرینی در آثاری چون چهار عروسی و یک تشییع جنازه ، بیمار انگلیسی و پارک گاسفورد گرفته تا حضور روی صحنه در نمایش هایی چون سه خواهر و مرغ دریایی . به بیان دیگر، او بیگانه با داستان های گروهی درباره ناتوانی انسان ها در گریز از شبح گذشته نیست. و شاید پیام پنهان او این باشد که تنها راه عبور از این چالش ها، آمیختن گرما و شوخ طبعی سرزنده با تلخی زندگی است. گرچه عروسی مادرم بی نقص نیست و از پراکندگی داستانی رنج می برد، اما در لحظاتی که مکث می کند و اجازه می دهد روابط میان شخصیت ها تنفس کند، به فیلمی دلنشین بدل می شود؛ فیلمی که بیش از آن که بخواهد با پیچیدگی روایی یا ساختار نمایشی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد، با لحظات انسانی و بازی های باورپذیرش در یاد می ماند. برای بینندگانی که به دنبال یک درام خانوادگی آرام با چاشنی طنز هستند، این فیلم گرچه کوچک و بی ادعاست، اما گرمایی دارد که به راحتی به دل می نشیند. |